گنجور

 
اسیری لاهیجی

وحی آمد سوی موسی از خدا

گر همی خواهی رضای لطف ما

بر خلاف نفس میکن هر چه هست

دشمن این نفس سرکش کن درست

من که خلاق جهانم در جهان

هیچ مخلوقی نیاوردم عیان

کو منازع در خداوندی شود

بر خلاف حضرت ما می رود

غیر نفس آدمی کو دایما

در نزاع ماست از حرص و هوی

گر رضای حق همی خواهی دلا

پیشه خودکن خلاف نفس را

شد مطیع نفس بودن معصیت

کفر دان بی شبهه او را تقویت

اصل طاعات و عبادات سنی

شد خلاف نفس آن دیو دنی

دفع این دشمن اگر دستت دهد

جان ز قید هجر جانان وا رهد

در صف مردان میدان رهبری

گویی دولت را به کف می آوری

از غزای اصغر ای دل باز گرد

در جهاد اکبرآ اندر نبرد

جنگ با کافر غزای اصغر است

این جهاد نفس غزو اکبر است

زانکه کشته کافران باشد شهید

کشتۀ نفس است نزد حق طرید

هر کسی کو زین غزا محروم شد

این دو روزه عمر بر وی شوم شد

شرک را بگذار تا مؤمن شوی

شک رها کن تا مگر موقن شوی

نفس را بگذار سوی دل خرام

تا شوی ساکن در آن بیت الحرام