گنجور

 
اسیری لاهیجی

پیر بغدادی جنید نامدار

آن انیس حضرت پرودگار

آنکه در فضل و کمال معنوی

بی نظیری بود گر واقف شوی

گفت سی سالست تا گوید سخن

از زبان من خدا دایم به من

هستی من نیست خود اندر میان

از جنید اینجا نمی یابم نشان

نیست خلقان را از این معنی خبر

ای دریغا دیدۀ صاحبنظر

غیرت حق چشمها بردوخته

آرزویش هر دو کون افروخته

هر دو عالم غرق دریای وصال

در فراقش گشته از غم پایمال

یار در آغوش و گوید یار کو

دیده بگشا بعد از آن دیدار جو

یادم آمد قصه ماهی و آب

شرح حال تست از روی صواب

غرق آب و آب جوید روز و شب

وصل از هجران نداند ای عجب

آب می جویی ز جهل ای ناتمام

غرق در آبی ز سر تا پا مدام

شادی از غم وانمیدانی چرا

وصل را هجران همی خوانی چرا

دایۀ غیرت ترا در خواب کرد

گر شدی بیدار وارستی ز درد

گر بدانی عین حکمت هاست این

مشهد رندان بی پرواست این

علم این کم جو ز اوراق کتاب

گر ز دل جویی بود عین صواب