گنجور

 
اسیری لاهیجی

صحبت طالب طلب ای مرد دین

هر که طالب نیست زو دوری گزین

زهر قاتل می شمر صحبت به عام

هست صحبت را اثرهای تمام

چون مصاحب گشت مس با کیمیا

شد زر خالص ز صحبت ای کیا

بید چون گردد مصاحب با نبات

هم بهای او شود در کاینات

صحبت دانا عجایب رحمتست

صحبت نادان درین ره زحمتست

عند ذکر الصالحین ای راه بین

تنزل الرحمت شنو مرد یقین

خاصه فیض صحبت کامل که او

نیست از خود گشت هست از نور هو

طالبا اکسیر اعظم صحبت است

در حقیقت کیمیا این دولت است

صحبت کامل ترا کامل کند

خدمت مردان ترا واصل کند

صحبت اهل دلان بگزین دلا

جان فدای راه ایشان کن هلا

در دل صاحب دلان جایی بگیر

رهروان را نیست از رهبر گریز

تا نگردی خاک راه کاملان

کی شوی با بهره از اسرارشان

از روان پاک ایشان جو دعا

تا امان یابی ز هر مکر و دغا

صحبت نیکان طلب کن در جهان

با بدان منشین که گردی بد بدان

هر که کرد او صحبت نیک اختیار

در میان خلق گردد نامدار

مرد را بشناس از هم صحبتش

از مصاحب دان تو حفظ رفعتش

صحبت نیکان طلب کن مرد باش

در ره مردان چو مردان فرد باش

ن گسل ای دل از حضور اهل دل

ور نه گردی پیش حق خوار و خجل

هر که دور از صحبت اهل دلست

از خدا دور است و این بس مشکلست

طالبان را همتی باید بلند

دون همت نیست پیش حق پسند

گر همی خواهی که اهل دل شوی

در طریق کاملان کامل شوی

هر که در عالم کمالی یافتست

از حضور اهل حالی یافتست

گر همی خواهی که یابی قرب رب

صحبت اهل دلان از جان طلب

صحبت کامل به از هر طاعتست

طاعت شایسته ترک عادتست

هر که خدمت کرد او مخدوم شد

هر که عجب آورد او محروم شد

صحبت اهل دلان دریاب زود

عمر را فرصت شمر بشتاب زود

ناقص از کامل شناس ای مرد راه

تا نیفتی سرنگون در قعر چاه

بی عنایات خدا این دید کو

جز به لطف او مرا امید کو

گر هدایت ور ضلالت می دهی

هم مضل و هم تو هادی رهی