فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «فلک فریب دهد هرکه را مراد دهد» مصرع دوم یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «د» است.
حرف آخر قافیه
شماره ۱: منع سودی نکند کاش نصیحتگر ما - گر تواند ببرد تیرگی از اختر ما
شماره ۲: به گریه چشم تهی کی کند دل ما را - تهی به گریه نکردست ابر دریا را
شماره ۳: غصه ی عالم نصیب جان ناشاد من است - محنت روی زمین در محنت آباد من است
شماره ۴: کسی که چشم مرا ابر نوبهار گرفت - چو دید گریه ی من راه اعتذار گرفت
شماره ۵: کسی نگفت که از شعله سوختن عیب است - ولی ز خار و خسی بر فروختن عیب است
شماره ۶: به دشمنش نظر است به دوستان کین است - کسی نیافت که او را چه رسم و آیین است
شماره ۷: من سیهبختم نه تنها چرخ با من دشمن است - تا تو را دیدم مرا هر موی بر تن دشمن است
شماره ۸: نه جز توام دگری در دل خراب گذشت - نه بر زبان سخن کس به هیچ باب گذشت
شماره ۹: باز از انجمن آن انجمن آرا برخواست - آنچنان خواست که فریاد زدلها برخواست
شماره ۱۰: یک نظر دیدم و دل با نیش مژگان خوگرفت - یک تبسم کرد و سر با ترک سامان خوگرفت
شماره ۱۱: دل غمین بستاند که جان شاد دهد - فلک فریب دهد هرکه را مراد دهد
شماره ۱۲: میان ما و دل یارب چرا این ماجرا باشد - دو کس نادیده هم را در میان کلفت چرا باشد
شماره ۱۳: اگر نبیند سوی من ساقی چه سود ار می دهد - نشاء نظاره آن چشم را می کی دهد
شماره ۱۴: دل همان غمناک و شد در عشق چشم من سفید - خانه تاریک است و از مهر رخش روزن سفید
شماره ۱۵: به رنج از ناله ای کردم کسی که بی سبب نالد - مکن منع دلم از ناله کین بلبل عجب نالد
شماره ۱۶: بس که در کوی تو چشمم گریه بسیار کرد - خون دل دیدم روان چندان که در دل کار کرد
شماره ۱۷: دل ترک عشق آن بت دلجو نمیکند - من ترک عشق میکنم و او نمیکند
شماره ۱۸: آن که بی پرواییش هردم مرا رسوا کند - کاش از رسوایی خود اندکی پروا کند
شماره ۱۹: جفا کن تا توانی برق من، خرمن نمیسوزد - برین آتش که دامن میزنی، دامن نمیسوزد
شماره ۲۰: کس چرا در قتل چون من بی کسی حیران بود - کشتن چون من کسی بر چون تویی آسان بود
شماره ۲۱: مرا دلی ست که هرگز ندیدم او را شاد - دلی سیاه تر از بخت اهل استعداد
شماره ۲۲: کجا قاصد برم با نامه آن دلستان آید - به بخت من صبا بی بوی گل از گلستان آید
شماره ۲۳: بخت تارم سایه ای گر بر شب تار افکند - تا قیامت خور نقاب شب ز رخسار افکند
شماره ۲۴: دلارامی که باکن رام بود از من رمید آخر - نمی دانم که آن بیهوده رنج از من چه دید آخر
شماره ۲۵: ناصحا از عشق منع مکن بار دگر - منع من کم کن که من کم کردهام کار دگر
شماره ۲۶: زان نبینم چشم خود کز گریه پرشد دامنش - هرکه تر شد دامنش دیگر نمی بینم منش
شماره ۲۷: از تو ممنونم اگر از مژه خون میریزم - گر غمت نبود خون این همه چون میریزم
شماره ۲۸: چه سود ای باغبان از رخصت سیر گلستانم - که گل ناچیده همچون گل زدستم رفت دامانم
شماره ۲۹: نشنیدهام مشکی چو آن زلف و نه جایی دیدهام - در چین شنیدم مشک را در مشک چین نشنیدهام
شماره ۳۰: خوشم که جا به سر کوی دلستان دارم - ره ار به بزم ندارم بر آستان دارم
شماره ۳۱: گهی از داغ لذت گه زچاک پیرهن دزدم - بیاو رشک را بنگر که درد از خویشتن دزدم
شماره ۳۲: چاره داغ گرفتم که به مرهم سازم - غم دل را چه کنم، دل به چه خرم سازم
شماره ۳۳: دلیرم کرد در سودای عشقش ترک جان کردن - که بی سرمایه فارغ باشد از قید زیان کردن
شماره ۳۴: سوخت محرومی دیدار چنان پیکر من - که زهم ریزد اگر دل طپد اندر بر من
شماره ۳۵: نگذرد روزی که از اشک جهان پیمای من - نگذرد صد نیزه بالا آب از بالای من
شماره ۳۶: عقل می گوید بحرف عشق ترک دیدن مکن - عشق میگوید که حرف عقل را تمکین مکن
شماره ۳۷: تا به کی پنهان زما ای آب حیوان زیستن - گرچه رسم آب حیوان است پنهان زیستن
شماره ۳۸: لب زخون ترکرده ام تلخ ست می در کام من - کو حریفی تا کند خون جگر در جام من
شماره ۳۹: باز ای دل تازه در کوی بتی جا کردهای - آن چه عمری خواستی امروز پیدا کردهای
شماره ۴۰: زین نمی رنجم که بازم از مقابل رفته ای - برده اند از کف دلت را از پی دل رفته ای
شماره ۴۱: خوشا دلی که اثیرش کند تمنایی - خوشا سری که توان کرد صرف سودایی
شماره ۴۲: خوب نبود آشنایی با بدان خوب مرا - طالب غیری نباید بود مطلوب مرا
شماره ۴۳: باز عشقش تازه کرد از نو دل افسرده را - آری آتش آب حیوان است شمع مرده را
شماره ۴۴: دوش در بزم که بی روی تو خون بود شراب - کرد یاد دهنت شد دهن جام پر آب
شماره ۴۵: تو نخل حسنی و جز ناز و فتنه بار تو نیست - کدام فتنه که در چشم پرخمار تو نیست
شماره ۴۶: دل ها اسیر کرد و گره بر جبین نزد - کس راه دل به خوبی این نازنین نزد
شماره ۴۷: ای که در هجرت شکیبایی ز دلها میرود - هیچ میدانی که بیرویت چه بر ما میرود
شماره ۴۸: از تحملهای من بر من تغافل میکند - هرچه با من میکند صبر و تحمل میکند
شماره ۴۹: نگویم حال خود از حال من گو بیخبر باشد - به بیدردان بیان درد دل درد دگر باشد
شماره ۵۰: در حشر گر از زلف تو بویی بمن آید - برخیزم از آن پیش که جان سوی من آید
شماره ۵۱: دوش چشم ساغر سرشار و خونم باده بود - آن چه دل می خواست از اسباب عیش آماده بود
شماره ۵۲: چون خون خورم بناله، میلم زیاده باشد - بی نغمه خوش نباشد، جایی که باده باشد
شماره ۵۳: عمریست که دل راه به دلدار ندارد - بار از دلم و دل خبر از یار ندارد
شماره ۵۴: بس که بر دیوار و در هر لحظه افتد عکس داغ - شب که شد در خانه ام صد جای می سوزد چراغ
شماره ۵۵: رخت چون دیوانگان صحرا به صحرا میکشم - عشق میگوید سفر کن رخت هرجا میکشم
شماره ۵۶: بیتو من هرجا که یک ساعت نشیمن کردهام - ناله خیزد سالها از بس که شیون کردهام
شماره ۵۷: ای دل من و آزادی ازین زمزمه بس کن - اندیشه یی از طعنه ی مرغان قفس کن
شماره ۵۸: باز خوش اسباب رسوایی مهیا کردهای - این گرفتاران نو را خوب پیدا کردهای
شماره ۵۹: شادکی گردم اگر درد دلم گوش کنی - نشنوی به که کنی گوش و فراموش کنی
شماره ۶۰: گرفتارم میان چین زلف و چین ابرویی - چون آن کشتی که هردم می رباید بادش از سویی