گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

به دشمنش نظر است به دوستان کین است

کسی نیافت که او را چه رسم و آیین است

کند ز خشت لحد بالش و نمی داند

اسیر او که سرش در کدام بالین است

به احتیاط کنم گریه زآن که خانه چشم

به طفل های سرشکم همیشه رنگین است

غزال چشم تو ای چشم بد زرویت دور

به زیر ابرو پرچین غزاله پر چین است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode