گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

تا به کی پنهان زما ای آب حیوان زیستن

گرچه رسم آب حیوان است پنهان زیستن

اتحادی هست با معشوق عاشق را به بین

از زلیخا عشق و از یوسف بزندان زیستن

بی تو رفتم در گلستان غنچه از من کسب کرد

در گلستان بودن و سر در گریبان زیستن

سوزم از غیرت که با جان ها غمت آمیخته

ورنه مردم از چه نتوانند بی جان زیستن