در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها سید حسن غزنوی مصرع یا بیتی از سنایی را عیناً نقل قول کرده است:
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴ :: سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
سید حسن غزنوی (بیت ۷): عشق انده و حسرتست و خواری - عاشق مشوید اگر توانید
سنایی (بیت ۱): عاشق مشوید اگر توانید - تا در غم عاشقی نمانید
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - این قصیده نیز در مدح بهرام شاه است:خاک را از باد بوی مهربانی آمد است - در ده آن آتش که آب زندگانی آمد است
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست - دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح بهرام شاه گوید:همایون رایت اعلی همی رأی سفر دارد - ز یکسو هم عنان فتح و ز دیگر سو ظفر دارد
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در دل نبستن به مهر دنیا:مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد - که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح بهرام شاه هست:باد آتش بار چون از روی دریا در شود - خاک پژمرده ز آب زندگانی تر شود
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۷:دور عالم جز به آخر نامدست از بهر آنک - هر زمان بر رادمردی سفلهای مهتر شود
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - ایضا در مدح بهرام شاه است:یارب منم که بخت مرا باز در کشید - وز قعر چاه تیره به اوج قمر کشید
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۸:چون شکرم در آب دو چشم و دلم فلک - در جام کینه خوشتر از آب و شکر کشید
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - درمدح سلطان بهرام شاه غزنوی گوید:هفته دیگر بسعی ابر مروارید بار - آورد شاخ شکوفه عقد مروارید بار
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در راه مکه در مدح امیر فخرالدین گوید:من به راه مکه آن دیدم ز فخر روزگار - کز پیمبر دید در راه مدینه یار غار
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰:ای سنایی خیز و در ده آن شراب بیخمار - تا زمانی می خوریم از دست ساقی بیشمار
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲:ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار - هین که از عالم برآورد آن دو مار تو دمار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص:ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار - ای خداخوانان قال الاعتذار الاعتذار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالمعالی یوسف بن احمد:آبرویی کان شود بی علم و بی عقل آشکار - آتش دوزخ بود آن آبرو از هر شمار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - مناقشهٔ مرد دهری با بوحنیفه:ای خردمند موحد پاک دین هوشیار - ا زامام دین حق یک حجت از من گوش دار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - در مدح یوسفبن حدادی:نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار - کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در تعزیت خواجه مسعود و تهنیت فرزند او خواجه احمد:کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار - فخر آل گنبدی را بیجمال عمر خوار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در ترغیب مردان به احتراز از زنان دلفریب:زیبد ار بی مایه عطاری کند پیوسته یار - زان که هر تاری ز زلفش نافه دارد صد هزار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱:ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار - پاکبازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲:زیر مهر پادشاه زری در آرد روزگار - گر نفاق اندرونی پاک آید در عیار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۰:مردمان یک چند از تقوا و دین راندند کار - زین پس اندر عهد ما نه پود ماندست و نه تار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۱:زن مخواه و ترک زن کن کاندرین ایام بار - زن نخواهد هیچ مردی تا بمیرد هوشیار
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت صحت ملکزاده خسروشاه گوید:ای بخت بده مژده که برخاست به یکبار - از گوهر شمشیر خداوندی زنگار
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷:جانا ز غم عشق تو من زارم من زار - از تودهٔ سیسنبر در بارم در بار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح علی بن محمد طبیب:ای گردن احرار به شکر تو گرانبار - تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح بهرامشاه:ای بی سببی از بر ما رفته به آزار - وی مانده ز آزار تو ما سوخته و زار
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - بدین قصیده شرف الملک بوعلی را رثا کند:ای بی خبر ز نیک و بد گشت روزگار - از خوب غفلت آخر یک راه سر بر آر
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح بهرام شاه غزنوی گوید:اکنون که تر و تازه بخندید نوبهار - ما و سماع و باده رنگین و زلف یار
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶:ای من غلام عشق که روزی هزار بار - بر من نهد ز عشقِ بتی صد هزار بار
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸:ما را مدار خوار که ما عاشقیم و زار - بیمار و دلفگار و جدامانده از نگار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح خواجه ابو نصر منصور سعید:تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار - از لاله بست دامن کهپایهها ازار
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مدح سلطان سعید خوارزم شاه گوید در عید اضحی:اندرین عید مبارک پی فرخنده اثر - بار داده است سلیمان نبی باز مگر
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح خواجه محمدبن خواجه عمر:دوش سرمست نگارین من آن طرفه پسر - با یکی پیرهن زورقئی طرفه به سر
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در اندرز طاهربن علی ثقة الملک:بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر - گرچه پژمرده شود باز قبول آرد بر
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - در مدح سلطان بهرام شاه غزنوی گوید:گهر بر زر همی بارم ز یاقوت در افشانش - شدم چون ذره ای در سایه خورشید رخشانش
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶:دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش - هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - هم در مدح او گوید:کاری بگزاف می گذارم - عمری به امید می سپارم
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵:الحق نه دروغ سخت زارم - تا فتنهٔ آن بت عیارم
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶:می ده پسرا که در خمارم - آزردهٔ جور روزگارم
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱:چون ز غزنین کردم آهنگ ره هندوستان - از سپاه روم خیل زنگ می بستد جهان
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در صفت هندوستان و مدح سلطان بهرام شاه گوید:می بنازد باز گوئی خطه هندوستان - شکر حق گوید همی بسیار و هستش جای آن
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷:عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان - گر نشان خواهی در آنجا جان و دل بیرون نشان
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح خواجه علاء الدین ابویعقوب یوسف بن احمد حدادی شالنکی غزنوی و ابوالمعالی احمدبن یوسف:ای ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان - وی به عمل و قدر و قدرت برتر از کون و مکان
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰:ای سنایی ز آستان نتوان شدن بر آسمان - زان که روحانی رود بر آسمان از آستان
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح آتسز خوارزم شاه گوید:دیدم به خواب دوش براقی ز نور جان - میدانش نی ولیکن جولانش بیکران
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - این مرثیه از برای والده سلطان سعید ولد بن بهرام شاه گوید (کذا):آراستند روضه آرامگاه جان - یک سر گشاده شد همه درهای آسمان
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶:چون شمع روز روشن از ایوان آسمان - ناگه در اوفتاد به دریای قیروان
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷:ای رایت آفتاب و محلت بر آسمان - راضی همیشه از تو خدای و خدایگان
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸:ای دور ملک تو سبب دور آسمان - وی هیچ دیده چون تو ندیده خدایگان
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - درمدح خواجه عمید ابوطاهر گوید:بر من ز نعمت الحق خاص خدایگان - کرد آنچه تا ابد نتوان گفت شکر آن
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳:ای همچو گل مطیع تو با برگ و بانوان - وی همچو گل حسود تو بیرنگ و ناروان
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۰:خواهد که شاعران جهان بی صله همی - باشند پیش خوانش دایم مدیح خوان
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹:خدای داند و بس تا چه خرم است جهان - بدین نظام جهان را کسی نداد نشان
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - این سوگند نامه رادر نیشابور گفته است:گشاد صورت دولت بشکر شاه دهان - چو بست زیور اقبال بر عروس جهان
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱ - در مدح سرهنگ محمدبن فرج نو آبادی:خجسته باد بهاری بهار ارسنجان - بر آن ظریف سخی و جواد و راد و جوان
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح حسن بن احمد گوید:گاه آن است که طفلان چمن - اندر آیند چو عیسی به سخن
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در مدح بهرامشاه:چون من و چون تو شد ای دوست چمن - یک چمانه من و تو بی تو و من
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - در ستایش خواجه اسعد هروی:کرد نوروز چو بتخانه چمن - از جمال بت و بالای شمن
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - در مدح احمد عمر گفته از غزنین فرستاد:ای باد سپیده دم سفر کن - یک چند رفیقی قمر کن
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴:ای باد به کوی او گذر کن - معشوق مرا ز من خبر کن
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - در مدح قوام الملک احمد عمر گفته به بدیهه:بهشتی نقد شد حاصل سپهری تازه گشت افزون - از این خوش مرکز معمور و عالی منظر میمون
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴ - در تمجید و توحید حضرت باری:ایا از چنبر اسلام دایم برده سر بیرون - ز سنت کرده دل خالی ز بدعت کرده سر مشحون
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - در مدح سپهسالار علی بن الحسین ماهوری گفته:که دهد یار مرا از من بیدل خبری - که کند سوی من خسته به رحمت نظری
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح خواجه عمید ابراهیم بی علی بن ابراهیم مستوفی:شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری - آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۱:برهٔ بریان هر جا که بود چاکر تست - طبق حلوا داماد و تو او را خسری
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در مدح بهرام شاه غزنوی است:مژده عالم را که شاه گنبد نیلوفری - آمد از ایوان کیوان سوی قصر مشتری
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح تاجالدین ابوالفتح اصفهانی:ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری - هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴:ای دل ار خواهی که یابی رستگاری آن سری - چون نسازی فقر را نعل از کلاه سروری
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - این قصیدهٔ غرا از زادهٔ سرخس است:ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری - زانک نزد بخردان تا با کلاهی بی سری
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۲:چون به ملک اندر بر آرد گردی از مردان مرد - داد او را تاج و تخت و ملک عالم بر سری
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷:سبحان خالقی که صفاتش ز کبریا - در خاک عجز می فکند عقل انبیا
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در شکایت روزگار و بیوفایی مردم:منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا - زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:صنما بسته آنم که در این منزل تست - خبری یابم زان زلف شکسته به درست
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹:شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست - چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:آرام دل مرا بخوانید - بر مردم چشم من نشانید
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴:عاشق مشوید اگر توانید - تا در غم عاشقی نمانید
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:هر آینه که دگر بایدم گزیدن یار - چو یار من ز من و مهر من شود بیزار
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۹:ز جمله نعمت دنیا چو تندرستی نیست - درست گرددت این چون بپرسی از بیمار
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸:برآن زلف و لب و خال و بنا گوش - سوی بازار عشقش برده ام دوش
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰:چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش - نمودن روز را در زیر شبپوش
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴:ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش - دلم پر نیش گشت و طبع پر نوش
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:حاصل ز تو جز درد دل ریش ندارم - قسم از لب نوشین تو جز نیش ندارم
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴:روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم - آن روز دل خلق و سر خویش ندارم
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:ای چهره تو بهار جانم - وی از تو شکفته بوستانم
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵:ای ناگزران عقل و جانم - وی غارت کرده این و آنم
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶:ای دیدن تو حیات جانم - نادیدنت آفت روانم
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷:آمد بر من جهان و جانم - انس دل و راحت روانم
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵:ای بهار جان و دل بخرام یکره در چمن - غمزه خون خوار را یک باره بر آتش بزن
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹:چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن - تا به شکرانهٔ نخست اندر نبازی جان و تن
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:ای نموده عاشقی بر زلف و چاک پیرهن - عاشقی آری ولیکن بر مراد خویشتن
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح خواجه معین الدین ابونصر احمدبن فضل غزنوی:عقل محرم تا بود دستور سلطان بدن - کی به ناواجب رود فرمان جان در ملک تن
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در نعت علی (ع):ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن - ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۹ - در مدح علی بن حسن:گر شراب دوست را در دست تو نبود ثمن - خویشت را در خرابات جوانمردی فگن
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۱ - در مدح قاضی نجمالدین حسن غزنوی:دی ز دلتنگی زمانی طوف کردم در چمن - یک جهان جان دیدم آنجا رسته از زندان تن
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲ - در نکوهش حرص و هوی و هوس:ای همیشه دل به حرص و آز کرده مرتهن - داده یکباره عنان خود به دست اهرمن
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴:برگ بیبرگی نداری لاف درویشی مزن - رخ چو عیاران نداری جان چو نامردان مکن
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶:ای مونس جان من کجائی - از دیده من چرا جدائی
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷:ای جان و جهان من کجایی - آخر بر من چرا نیایی
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲:ای پیشهٔ تو جفانمایی - در بند چه چیزی و کجایی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳ - این چند بین را فضل بن یحیی بن صاعد هروی به سنایی فرستاد و در آن درخواست دیدار کرد:هستی به حقیقت ای سنایی - در دیدهٔ عقل روشنایی
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:خه خه که چو بوالعجب نگاری - یارب که چه دلفریب یاری
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳:انصاف بده که نیک یاری - زو هیچ مگو که خوش نگاری
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:ای چشمه آب زندگانی - وی شعله آتش جوانی
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:جانا تو به دیگران چه مانی - کاسایش جان یک جهانی
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵:ای چشم و چراغ آن جهانی - وی شاهد و شمع آسمانی
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶:ای زبدهٔ راز آسمانی - وی حلهٔ عقل پر معانی
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱:عاشق نشوی اگر توانی - تا در غم عاشقی نمانی
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱:حضرت سلطان فلک پندار و رویش آفتاب؟ - هر که را او بر کشد از خاک دانی چیست آب
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:تا نهان گشت آفتاب خواجگان در زیر خاک - شد لبم پر باد و دل پر آتش و دیده پر آب
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵:گشت روشن مرا که ایزد فرد - بهر شاه این جهان پدید آورد
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۵:صدر اسلام زنده گشت و نمرد - گرچه صورت به خاک تیره سپرد
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱:در نیک و بد بسان شتر مرغ ناتمام - گه کند پر نماید و گه تیز تک بود
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵:با او دلم به مهر و مودت یگانه بود - سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳:همای عافیت آن روز از قفس بپرید - که در دمادم یک استخوانش صد سگ دید
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در عزت عزلت و قناعت گوید:درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید - که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۵:ز راه رفتن و آسودنم چه سود و زیان - چو هر دو معنی نتوان همی معاینه دید
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹:گرچه گردد برای ما افلاک - ورچه باشد به کام ما ارکان
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح محمد ترکین بغراخان:چرخ نارد به حکم صدر دوران - جان نزاید به سعی چار ارکان
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱:پاسبانان گنج فضل منند - بر فلک دیدههای بیداران
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۰:منم آن مفلسی که کیسهٔ من - ندهد شادیی به طراران
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲:ای چشم من از نقش رخت دفتر آب - آورده غمت راز دلم برسر آب
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴:زان سوزد چشم تو زان ریزد آب - کاندر ابروت خفته بد مست و خراب
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶:با دل گفتم: چگونهای، داد جواب - من بر سر آتش و تو سر بر سر آب
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰:دل گرچه ز هجرت سپر تیر بلاست - تن گرچه ز اندوه تو چون موی بکاست
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲:فردا بخرم هر آنچه در شهربلاست - جز آن نتوان که برسر بنده قضاست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:بیخوابی شب جان مرا گرچه بکاست - جر بیداری ز روی انصاف خطاست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:زین پس هر چون که داردم دوست رواست - گفتار بیفتاد و خصومت برخاست
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶:از دل همه آسایش جان رفت ز دست - وز دل تن بیچاره بدین روز نشست
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷:در رزمت و بزمت ای شه عدل پرست - شش چیز ز شش چیز بنازد پیوست
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸:عکس تو ازاین دیده غمناک برست - بگرفت دل پر آتشم نقش تو چست
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳:در آب دو چشمم همه عکس رخ تست - خاکم کردی بر آتش هجران چست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹:هجرت به دلم چو آتشی در پیوست - آب چشمم قوت او را بشکست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰:دستی که حمایل تو بودی پیوست - پایی که مرا نزد تو آوردی مست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:تا زلف بتم به بند زنجیر منست - سرگشته همی روم نه هشیار و نه مست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:خواهم که به اندیشه و یارای درست - خود را به در اندازم ازین واقعه چست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:گفتم پس از آنهمه طلبهای درست - پاداش همان یکشبه وصل آمد چست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:مستست بتا چشم تو و تیر به دست - بس کس که به تیر چشم مست تو بخست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:ای مه تویی از چهار گوهر شده هست - زینست که در چهار جایی پیوست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶:چون من به خودی نیامدم روز نخست - گر غم خورم از بهر شدن ناید چست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷:ای چون گل و مل در به در و دست به دست - هر جا ز تو خرمی و هر کس ز تو مست
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:ای نیست شده ذات تو در پردهٔ هست - ای صومعه ویران کن و زنار پرست
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴:گر باز بیایم به مراد خویشت - و اقبال رساند به من درویشت
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵:روزی که رطب داد همی از پیشت - آن روز به جان خریدمی تشویشت
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱:هرگز به وفا ز تو گمان نتوان برد - جز جور و جفا از تو نشان نتوان برد
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷:روزی که بود دلت ز جانان پر درد - شکرانه هزار جان فدا باید کرد
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳:چون چهرهٔ تو ز گریه باشد پر درد - زنهار به هیچ آبی آلوده مگرد
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴:گفتا که به گرد کوی ما خیره مگرد - تا خصم من از جان تو برنارد گرد
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:رو گرد سراپردهٔ اسرار مگرد - شوخی چکنی که نیستی مرد نبرد
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳:سودی همه را مرا زیان خواهی بود - آشوب دل و آفت جان خواهی بود
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴:ای صورت تو سکون دلها چو خرد - وی سیرت تو منزه از خصلت بد
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۵:گه جفت صلاح باشم و یار خرد - گه اهل فساد و با بدان داد و ستد
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶:من چون تو نیابم تو چو من یابی صد - پس چون کنمت بگفت هر ناکس زد
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷:هر لحظه کنی دلا یکی درد شکار - وانگه به هزار محنتم بکشی زار
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹:خط تو کشیده زهره را نیل ای یار - جعد تو نگاشت مشتری را چو نگار
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۸:گویی که من از بلعجبی دارم عار - سیب از چه نهی میان یکدانهٔ نار
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹:چون از اجل تو دید بر لوح آثار - دست ملکالموت فرو ماند از کار
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۰:نازان و گرازان به وثاق آمد یار - نازان چو گل و مل و گرازان چو بهار
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۲:نه چرخ به کام ما بگردد یک بار - نه دارد یار کار ما را تیمار
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۳:بخت و دل من ز من برآورد دمار - چون یار چنان دید ز من شد بیزار
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱:دوش آن بت زرین کمر سیمین بر - می کرد نیاز بر من از پسته شکر
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴:در مجلس خسرو همایون اختر - آن طرفگی لاله سر مست نگر
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۴:ای گشته چو ماه و همچو خورشید سمر - خوی مه و خورشید مدار اندر سر
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۶:آن کس که چو او نبود در دهر دگر - در خاک شد از تیر اجل زیر و زبر
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷:هر سنگی را که آفتاب از تک و تاز - پیروزه و لعل کرد در عمر دراز
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷:بازی بنگر عشق چه کردست آغاز - میناز ازین حدیث و خود را بنواز
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸:هرگز دل من به آشکارا و به راز - با مردم بی خرد نباشد دمساز
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۹:اول تو حدیث عشق کردی آغاز - اندر خور خویش کار ما را میساز
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۰:از عشق تو ای صنم به شبهای دراز - چون شمع به پای باشم و تن به گداز
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۱:خوشخو شده بود آن صنم قاعدهساز - باز از شوخی بلعجبی کرد آغاز
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۲:نادیده ترا چو راه را کردم باز - پیوسته شدم با غم و بگسسته ز ناز
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۳:خواهی که ترا روی دهد صرف نیاز - دستار نماز در خرابات بباز
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۴:عقلی که همیشه با روانی دمساز - دهری که به یک دید نهی کام فراز
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹:گر صبر نِهای، ای دل پر خون بگریز - ور خصم نِهای، ای فلک دون بگریز
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۹:ای در سر زلف تو صبا عنبر بیز - وی نرگس شهلای تو بس شورانگیز
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱:سبحان الله در آن جوانی و هوس - روز و شبم اندیشه همی بودی و بس
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۳:ای چون هستی برده دل من به هوس - چون نیستیم غم فراق تو نه بس
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۴:ای من به تو زنده همچو مردم به نفس - در کار تو کرده دین و دنیا به هوس
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۵:اندر طلبت هزار دل کرد هوس - با عشق تو صد هزار جان باخت نفس
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۶:شمعی که چو پروانه بود نزد تو کس - نتوان چو چراغ پیش تو داد نفس
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۷:بادی که بیاوری به ما جان چو نفس - ناری که دلم همی بسوزی به هوس
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱:ای زلف تر از سوسن و گل مفروش - وی سوسنت از آب و گلت از آتش
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۰:با من ز دریچهای مشبک دلکش - از لطف سخن گفت به هر معنی خوش
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۳:چون نزد رهی درآیی ای دلبر کش - پیراهن چرب را تو از تن درکش
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۴:نی آب دو چشم داری ای حورافش - زان روی درین دلست چندین آتش
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴:خواهی که چو بلبل نهدت گفت محل - چون باز بدو ز چشم خونین اول
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۳:هر چند شدم ز عشق تو خوار و خجل - در عشق به جز درد ندارم حاصل
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۴:ای عهد تو عهد دوستان سر پل - از وصل تو هجر خیزد از عز تو دل
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۵:از گفتهٔ بد گوی تو چون هر عاقل - در کوشش خصم تو چو هر بیحاصل
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱:در خدمت کس گر نکنم پشت به خم - شاید که ز من روی بگردانی هم
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۰:روز آمد و برکشید خورشید علم - شب کرد ازو هزیمت و برد حشم
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۱:تیغ از کف و بازوی تو ای فخر امم - هم روی مصاف آمد و هم پشت حشم
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۰:دارد پشتم ز وعدهٔ خام تو خم - بارد چشمم ز بردن نام تو نم
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۱:ای چون شکن زلف تو پشتم خم خم - وی چون اثر خلق تو صبرم کم کم
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱:چون باز رهد ز غصه جان پاکم - مگری چو زنان که بهر تو غمناکم
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۲:چون گل صنما جامه به صد جا چاکم - چون لاله به روز باد سر بر خاکم
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰:بدخواه تو گفت ای ملک هفت اقلیم - چون موی شدم کنون نترسم از بیم
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۹:ای روی تو پاکیزهتر از کف کلیم - آنرا مانی که کرد احمد به دو نیم
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۰:قائم به خودی از آن شب و روز مقیم - بیمت ز سمومست و امیدت به نسیم
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۲:ای دولت و دین را به سزا شاهنشاه - ای بر عدلت دوام ملک تو گواه
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۵:گر بدگویی ترا بدی گفت ای ماه - هرگز نشود بر تو دل بنده تباه
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۶:از بهر یکی بوس به دو ماه ای ماه - داری سه چهار پنج ماهم گمراه
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۷:با من ز دریچهای مشبک دلخواه - از لطف سخن گفت و من استاده به راه
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۵:ای شاه تو شیر می فکندی ره ره - اقبال همی کرد پیاپی زه زه
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۳:گفتی گله کردهای ز من با که و مه - بهتان چنین بر من بیچاره منه
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۲:ای جان جهانیان برای تو فدی - شکر ایزد را که یافتی زود شفی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۴:هست از دم من همیشه چرخ اندر دی - وز شرم جمالت آفتاب اندر خوی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۴:می خور که ظریفان جهان را دردی - برگرد بناگوش ز می بینی خوی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲۱:ای شور چو آبکامه و تلخ چو می - چون نای میان تهی و پر بند چو نی
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۹:از زخم خود و درد من ای رشک پری - هان تا نکنی خوشدلی از بی خبری
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۸:زان چشم چو نرگس که به من در نگری - چون نرگس تیر ماه خوابم ببری
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۹:گیرم که غم هجر وصالم نخوری - نه نیز به چشم رحم در من نگری
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۲:باشد همه را چو بر ستارهٔ سحری - دل بر تو نهادن ای بت از بیخبری
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۳:راهی که به اندیشهٔ دل میسپری - خواهی که به هر دو عالم اندر نگری
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰:گفتم ببر من از تو ای مینائی - گفتا که مبر که با دلت برنائی
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۱:گفتم که چوشب روی بکس ننمائی - ماننده فرقدین یار مائی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۷:خشنودی تو بجویم ای مولایی - چون باد بزان شوم ز ناپروایی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۸:چون نار اگرم فروختن فرمایی - چون باد بزان شوم ز ناپروایی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۹:گفتم که ببرم از تو ای بینایی - گفتی که بمیر تا دلت بربایی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۰:ای سوسن آزاد ز بس رعنایی - چون لاله ز خنده هیچ میناسایی
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۳:تا چند زجان مستمند اندیشی - تا کی ز جهان پر گزند اندیشی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۰:تا چند ز جان مستمند اندیشی - تا کی ز جهان پر گزند اندیشی
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۵:جانم ز تو از واقعه تو حالی - آمد به لب و تو لب همی جنبانی
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۶:گر تو به خلاف دولت سلطانی - در کنج عدم نهان شدن نتوانی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۸:ای شمع ترا نگفتم از نادانی - از شهد جدا مشو که اندر مانی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۹:ای آنکه مرا به جای عقل و جانی - با لذت علم و قوت و ایمانی
-
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۳:آن رفت که کردمی نگه سوی تو من - خوشدل شدمی بدیدن روی تو من
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۹:چون آمد شد بریدم از کوی تو من - دانم نرهم ز گفت بد گوی تو من