شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف
شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
نیست حاصل شود آن را که برون شد از هست
چون بت است آن بتِ قلاشدلِ رهبانکیش
که به شمشیر جفا جز دل عشاق نَخَست
اندر آن وقت که جاسوس جمال رخ او
از پس پردهٔ پندار و هوا بیرون جست
هیچ ابدال ندیدی که درو درنگریست
که در آن ساعت زنّار چهلکرد نبست
گاه در خاک خرابات به جان بازنهاد
خاکیی را که ازین خاک شود خاکپرست
بر در کعبهٔ طامات چه لبیک زنیم
که به بتخانه نیابیم همی جای نشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف شور و حال زنی از بتپرستان است که به حالت مستی از خرابات (محل فساد و میخواری) بیرون آمده است. او قدح می در دست دارد و بر اساس تجربیات خود کفر را درک کرده و به علم و آگاهی به آن دست یافته است. شاعر بیان میکند که فردی که از واقعیت و هستی خود خارج شده، نمیتواند به چیزی دست یابد. او به بتپرستی که دل آنها را تسخیر کرده، اشاره میکند و میگوید که هیچ عابد و زاهدی را نمیتوان یافت که در آن حالت به جمال و زیبایی او بنگرد. در بیان مقایسهای، شاعر به معبد کعبه و بتخانه اشاره میکند و میپرسد که در مکانی که به طامات (پوشیدگیها و نازکدلی) مشهور است، چه دعوت و لبیکی میتوان کرد، در حالی که در بتخانه هیچ آرامشی یافت نمیشود. شعر به نوعی نقد بر مناسک اعتقادی و جستجوی حقیقت در میان بیداریها و خوابهای انسان است.
هوش مصنوعی: آن بت زُنّارپرست که شور و هیجان را در شهر پراکنده کرد، وقتی مست و شاداب از خرابات بیرون آمد، با خوشی و ناز راه میرفت.
هوش مصنوعی: پردهٔ راز کنار رفته و کسی که جام می در دست دارد، طعم ناشناختگی و بیایمانی را چشیده و پرچم بیدینی را به دست گرفته است.
هوش مصنوعی: انسانی که از چارچوب وجود و واقعیتهای دنیوی خود خارج شده باشد، نمیتواند به چیز ارزشمندی دست یابد. زیرا تنها کسانی که در دنیای واقعی و وجود خود باقی ماندهاند، میتوانند به دستاوردهای معنوی و واقعی برسند.
هوش مصنوعی: آن معشوقی که دل سنگی دارد و به رهبانیت مشغول است، مانند بتهایی است که فقط عشق دلباختگان را با شمشیر ظلم میزنند و از بین میبرند.
هوش مصنوعی: در زمانی که نشانههای زیبایی چهرهاش از پس پردهٔ خیال و آرزوها نمایان شد.
هوش مصنوعی: در هیچ زمانی، هیچ شخص برجستهای را ندیدی که به درون خود نگریسته باشد، زیرا در آن لحظه، او از بند بیداری و دغدغهها رهایی یافته و از تعلقات دنیا آزاد شده است.
هوش مصنوعی: گاهی در خرابههای مستی، به جان خود تکیه میکنم به کسی که از این خاک به خاک میافتد و به خاک پرستی میگراید.
هوش مصنوعی: ما در جایی که آتشفتگی و آشفتگیهای زیاد وجود دارد، چگونه میتوانیم لبیک بگوییم و به کعبه نزدیک شویم، در حالی که به یک بتخانه میرسیم و جایی برای نشستن نمییابیم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
[...]
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
صدر احرار شهای الدّین ، ای گاه سخا
کان ودریا شده از دست کفت چون کف دست
دشمن از غصّۀ جاه تو چو غنچه دلتنگ
طمع از جام عطای تو چو نرگس سر مست
شرف خانة جوزا که به رفعت مثلست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.