گنجور

 
سید حسن غزنوی

صنما بسته آنم که در این منزل تست

خبری یابم زان زلف شکسته به درست

درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست

هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست

دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت

اشک من موج زد و نقش تو از دیده نشست

زشت نقشی بود ار جسم تو نشناسم خوب

سخت کاری بود ارکار تو بگذارم سست

گرچه در دیده من نقش خیال تو بماند

ورچه برسینه من عکس جمال تو برست

بیش در دیده و در سینه نمی جویم از آنک

دوش در آتش دورانت نمی دانم جست

سر آن سرو بگردم که چو تو باشد راست

پیش آن ماه بمیرم که به تو ماند چست

آمدم کاسته و سوخته اندر بر تو

که مرا روی چو بستان تو قبله است نه بست

ای مرا کاسته چون ماه بیفزای اول

وی مرا سوخته چون شمع بیفروز نخست

 
 
 
سنایی

شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست

چون خرامان ز خرابات برون آمد مست

پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف

شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست

شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست

چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست

وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم

پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست

دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا

[...]

خاقانی

چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را

گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست

مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان

باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست

ظهیر فاریابی

یار میخواره من دی قدحی باده به دست

با حریفان ز خرابات برون آمد مست

بر در صومعه بنشست و سلامی در داد

سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست

دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

صدر احرار شهای الدّین ، ای گاه سخا

کان ودریا شده از دست کفت چون کف دست

دشمن از غصّۀ جاه تو چو غنچه دلتنگ

طمع از جام عطای تو چو نرگس سر مست

شرف خانة جوزا که به رفعت مثلست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه