صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
اشک من موج زد و نقش تو از دیده نشست
زشت نقشی بود ار جسم تو نشناسم خوب
سخت کاری بود ارکار تو بگذارم سست
گرچه در دیده من نقش خیال تو بماند
ورچه برسینه من عکس جمال تو برست
بیش در دیده و در سینه نمی جویم از آنک
دوش در آتش دورانت نمی دانم جست
سر آن سرو بگردم که چو تو باشد راست
پیش آن ماه بمیرم که به تو ماند چست
آمدم کاسته و سوخته اندر بر تو
که مرا روی چو بستان تو قبله است نه بست
ای مرا کاسته چون ماه بیفزای اول
وی مرا سوخته چون شمع بیفروز نخست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر که از دلتنگی و محبت سخن میگوید، حکایت از ارتباط عمیق و عاشقانه گوینده با معشوق دارد. او در تلاش است تا از غم و دردهای ناشی از دوری خود را رها کند و به معشوقش نزدیک شود. گوینده به زیبایی و تاثیر معشوق بر دل و جانش اشاره کرده و میگوید که حتی در صورت دوری، یاد و خیال او همیشه در ذهن و دل او باقی خواهد ماند. او به توصیف معشوقش پرداخته و آرزو میکند که بتواند دوباره به او نزدیک شود و از نور و زیباییاش بهرهمند گردد. این احساسات به نوعی نشاندهنده دشواریهای عشق و وفاداری است که گوینده به آن اعتقاد دارد.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو در اینجا نشستهام تا از آن زلف آشفتهات خبری بگیرم.
هوش مصنوعی: درد و غمهای تو و وفای تو به خاطر ماست، همانطور که جان و دل و روح من برای تو است.
هوش مصنوعی: دل من بیتابی میکند و آتش عشق تو همچنان در سینهام باقی است. اشکهایم به راه افتاده و تصویر تو از جلوی چشمانم محو نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر من چهرهات را نشناسم، این نشانه زشتی آن است. و اگر بخواهم که کارهایت را نادیده بگیرم، این کار دشواری است.
هوش مصنوعی: اگرچه تصویر تو در چشم من باقی میماند و اگرچه زیبایی تو بر سینهام نقش بسته است،
هوش مصنوعی: دیگر در دلم و چشمانم به دنبال تو نیستم، چرا که شب گذشته در آتش دوری تو را جستجو کردم و برایم روشن نیست.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم که به آن سرو بپردازم که مانند تو، راست و استوار است و در مقابل آن ماه، جان میدهم که به تو تعلق دارد و با تو سر و کار دارد.
هوش مصنوعی: من به نزد تو آمدهام در حالی که آسیبدیده و دلسوختهام؛ زیرا روی تو برای من همچون قبلهای است که هیچگاه بسته نمیشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند ماه، کم و زیاد میشوی، نخست به من افزون کن. و ای کسی که مانند شمع، مرا در آتش عشق سوزاندهای، ابتدا بگذار که در آتش وجودم شعلهوری بیافری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف
شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
[...]
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
صدر احرار شهای الدّین ، ای گاه سخا
کان ودریا شده از دست کفت چون کف دست
دشمن از غصّۀ جاه تو چو غنچه دلتنگ
طمع از جام عطای تو چو نرگس سر مست
شرف خانة جوزا که به رفعت مثلست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.