ای پیشهٔ تو جفانمایی
در بند چه چیزی و کجایی
باری یک شب خیال بفرست
گر ز آنکه تو خود همی نیایی
در باختن قمار با دوست
دست اولین مکن دغایی
بیگانگی ای نگار بگذار
چون با تو فتادم آشنایی
دانم که تو نه حریفی و من
آخر نه که از برم جدایی
تاریکی هجر چند بینم
نادیده به وصل روشنایی
ای حسن خوش تو کرده کاسد
بازار روای پارسایی
وی روی کش تو کرده فاسد
اندیشهٔ مردم ریایی
بی جان بادا هرآنکه گوید
دلداری را تو ناسزایی
زین بیش مکن جفا و بیداد
بر عاشق خویشتن: سنایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس درد و جدایی عاشق از معشوق میپردازد. شاعر از معشوق میخواهد که به او خیال خوشی بفرستد، حتی اگر خودش نیاید. او در قمار عشق هشدار میدهد که نباید در اولین اقدام ظلم کند. شاعر به بیگانگی معشوق اشاره کرده و از احساس آشنایی خود نسبت به او سخن میگوید. او میداند که بین آنها جدایی وجود دارد و این جدایی باعث تاریکی و غم او شده است. شاعر با نگرانی به فساد و ریا در جامعه اشاره میکند و بیان میکند که هر که به معشوق بیاحترامی کند، در واقع خود را بیجان کرده است. او در نهایت از معشوق میخواهد که از جفا و بیرحمی دست بردارد و به عاشق خود رحم کند.
هوش مصنوعی: ای پیشهٔ تو، نشان دادن نیرنگ و فریب است، تو در چه چیزی گرفتار شدهای و اکنون در کجا هستی؟
هوش مصنوعی: در یک شب، فقط خیال تو را بفرست، حتی اگر خودت نیایی.
هوش مصنوعی: هرگز در باختن قمار با دوست، اولین قدم را به سمت شکایت برندار.
هوش مصنوعی: عزیزم، بیا این احساس بیگانگی را کنار بگذاریم و به آشنایی که بین ما به وجود آمده، افتخار کنیم.
هوش مصنوعی: میدانم که تو رقیب من نیستی و من هم در پایان از تو دور نخواهم شد.
هوش مصنوعی: در تاریکی دوری از تو، لحظهها را حس میکنم و به روشنی وصال تو فکر میکنم.
هوش مصنوعی: ای حسن، تو باعث شدهای که بازار پارسایی کساد شود.
هوش مصنوعی: چهره تو باعث شده که افکار مردم دورو و ریاکار به هم بریزد و خراب شود.
هوش مصنوعی: هر کس که به کسی که دلدار و محبت دارد بیاحترامی کند، بیجان و بیمعناست.
هوش مصنوعی: دیگر بر عاشق خود ظلم و بیمهری نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غره شده به پادشائی
بهتر بنگر که خود کجائی
آن کس که به بند بسته باشد
هرگز که دهدش پادشائی؟
تو سوی خرد ز بندگانی
[...]
ای جان و جهان من کجایی
آخر بر من چرا نیایی
ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی
تا کی بود از تو بیوفایی
خورشید نهان شود ز گردون
[...]
با خاک در تو آشنایی
خوشتر ز هزار پادشایی
دیده رخ راز مه ببیند
بر عارض تو ز روشنایی
از نکتهٔ طوطی لب تو
[...]
سررشتهٔ قدرت خدایی
بر کس نکند گرهگشایی
ای مونس جان من کجائی
از دیده من چرا جدائی
چون دل دهدت که هر زمانی
صد باره به نزد من نیائی
در دل شغب و دغا چه داری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.