گنجور

 
سنایی

درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید

که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید

مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی

که خار جفت گلست و خمار جفت نبید

به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده

که در طویلهٔ او با شبه است مروارید

ز دور هفت رونده طمع مدار ثبات

میان چار مخالف مجوی عیش لذیذ

که دیدی از بنی آدم که بر سریر سرور

دو دم کشید کز آن صد هزار غم نچشید

به شهوتی که برانی چه خوش بوی که همی

ز جانت کم شود آن یک دو قطره کز تو چکید

نگر چه شوخ جهانیست زان که جفت از جفت

خوشی نیافت که تا پاره‌ای ز جان نبرید

چو دل نهادی بر نور روز هم در وقت

زمانه گوید خیز و نماز شام رسید

چو باز در شب تاری خوشت بباید خفت

خروس گوید برجه که نور صبح دمید

دو دوست چون بهم آیند همچو پره و قفل

که تا دمی رخ هجرانشان نباید دید

همی بناگه بینی گرانی اندر حال

بیاید و به میانشان فرو خزد چو کلید

درین زمانه که دیو از ضعیفی مردم

همی سلاح ز لاحول سازد و تعویذ

کسی که عزت عزلت نیافت هیچ نیافت

کسی که ریو قناعت ندید هیچ ندید

کسی که شاخ حقیقت گرفت بد نگرفت

کسی که راه شریعت گزید بد نگزید

رهی خوشست ولیکن ز جهل خواجه همی

خوشی نیابد ازو همچنان که خار از خید

برین سنا نرسد مرد تا سنایی وار

روان پاکش ازین آشیانه بر نپرید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل

که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید

اساس طبع ثنایست، بل قوی‌تر ازان

ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ

کسایی

دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من

میانِ دیده و مژگان ستاره‌وار پدید

به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه

به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید

فرخی سیستانی

نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید

حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید

عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد

حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید

چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او

[...]

مسعود سعد سلمان

هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید

هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید

که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود

عزیز خود را اندر هزار ناز بدید

سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

ز راه رفتن و آسودنم چه سود و زیان

چو هر دو معنی نتوان همی معاینه دید

یکی بسی بدوید و ندید کنگر قصر

یکی ز جای نجنبید و پیش گاه رسید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه