ای زبدهٔ راز آسمانی
وی حلهٔ عقل پر معانی
ای در دو جهان ز تو رسیده
آوازهٔ کوس «لَنْ تَرانی»
ای یوسف عصر همچو یوسف
افتاده به دست کاروانی
لعل تو به غمزه کفر و دین را
پرداخته مخزن امانی
لعل تو به بوسه عقل و جان را
برساخته عقل جاودانی
با آفت زلف تو که بیند
یک لحظه زعمر شادمانی
با آتش عشق تو که یابد
یک قطره ز آب زندگانی
موسی چکند که بیجمالت
نکشد غم غربت شبانی
فرعون که بود که با کمالت
کوبد در ملک جاودانی
«آن» گویم «آن» چو صوفیانت
نی نی که تو پادشاه آنی
جان خوانم جان چو عاشقانت
نی نی که تو کدخدای جانی
از جملهٔ عاشقان تو نیست
یکتن چو سنایی و تو دانی
زیبد که سبک نداری او را
گر گه گهکی کند گرانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره الهی بودن و ویژگیهای خاص شخصیتی نوشته شده که به نوعی نماد عشق و کمال است. شاعر از او به عنوان "یوسف عصر" یاد میکند و او را در مقام والایی قرار میدهد. او به زیبایی و عظمت این شخصیت اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز نمیتواند در برابر جمال و محبتی که او به ارمغان میآورد، ایستادگی کند. همچنین به عشق و شادی ناشی از او و تأثیرش بر جان عاشقان نیز اشاره میشود. در نهایت، شاعر به جایگاه این شخصیت در میان عاشقان و صوفیان تأکید میکند و بر برتری و عظمت او اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: تو بهترین و برجستهترین موجود در رازهای آسمانی هستی و ذهن تو پر از معانی و دانایی است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در دو جهان صدای طبل «نمیتوانی مرا ببینی» از تو به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: ای یوسف عصر، تو مانند یوسف در دستان کاروانی گرفتار آمدهای.
هوش مصنوعی: زیبایی تو با یک نگاه، مرزهای میان حق و باطل را از هم جدا کرده و به عمق حقیقت دست یافته است.
هوش مصنوعی: لعل تو به قدری ارزشمند و زیباست که عشق و وجود من را به کمال و جاودانگی رسانده است.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند شادمانی را در لحظهای کوتاه از آفت زلف تو ببیند.
هوش مصنوعی: با شعلههای عشق تو، حتی یک قطره از آب زندگی هم پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: موسی چه بخواهد که در غیاب زیبایی تو، غم غربت و تنهایی شبانی را تحمل کند.
هوش مصنوعی: فرعون کیست که با قدرتش به مقام بالا و ابدی دست یابد؟
هوش مصنوعی: من میگویم آن را، آن را که صوفیان میگویند، نه این که تو پادشاه آن هستی.
هوش مصنوعی: من جانم را برای تو میخوانم، ای کسی که جانم را دوست داری، نه، تو کسی هستی که بر جانها تسلط داری.
هوش مصنوعی: در میان محبان تو، هیچکس به عظمت سنایی نیست و خود تو هم این را میدانی.
هوش مصنوعی: بهتر است که او را سبک نگیری، حتی اگر گهگاهی کارش سنگین یا دشوار شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای غایت عیش این جهانی
ای اصل نشاط و شادمانی
گر روح بود لطیف روحی
ور جان باشد عزیز جانی
گفتی که چگونهای تو بیما
[...]
تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
گفتم شخصی بدان لطیفی
افسوس بود به ناتوانی
افتاد ز هاتفی به گوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.