گنجور

 
 
 
فضولی

نمی دانم چه بد کردم چرا رنجید یار از من

که افکند از نظر برداشت چشم اعتبار از من

مگر از خاکساریهای من کردند آگاهش

که بنشستست بر آیینه طبعش غبار از من

نسودم بر کف پای لطیفش خار مژگان را

[...]

صائب تبریزی

جوانی برد با خود آنچه می‌آمد به کار از من

خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه