گنجور

 
 
 
بابافغانی

خنجر کشید و عربده با اهل حال کرد

آن ترک مست بین که چه با خود خیال کرد

حسنش یکی هزار شد و آمد از سفر

خوش آن هوا که پرورش این نهال کرد

هر شیوه یی ز صورت او معنییست خاص

[...]

هلالی جغتایی

مسکین طبیب، چاره دردم خیال کرد

بیچاره را ببین: چه خیال محال کرد؟

کی می رسد خیال طبیبان بدرد من؟

دردم بدان رسید که نتوان خیال کرد

دارد هزار تفرقه دل در شب فراق

[...]

صائب تبریزی

مجنون نظر به شوخی چشم غزال کرد

یاد آمدش ز وحشت لیلی وحال کرد

در روزگار حسن تو از خجلتی که داشت

گل آب ورنگ خود عرق انفعال کرد

گل کرد چون شفق ز گریبان ودامنش

[...]

قدسی مشهدی

می را چو آب، لعل تو بر خود حلال کرد

گویا که خون بی‌گنهانش خیال کرد

حالی نداشتم که توان گفت، بی شراب

ساقی به یک پیاله‌ام از اهل حال کرد

بلبل دم از خصومت طوطی زند، مگر

[...]

فیض کاشانی

عارف خدای دید در اصنام و حال کرد

زاهد زحق ببست دو چشم و جدال کرد

با زاهدان خام نجوشند عارفان

آنکه این خیال پخت خیال محال کرد

زاهد برو که نیست مرا با کسی نزاع

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه