ز پیری حاصل من مد آه است
که دود شمع کافوری سیاه است
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از تجربههای تلخ و دردناک دوران پیری سخن میگوید. او با تشبیه مداد خود به دودی که از شمع سیاه و کافوری در میآید، به این نکته اشاره میکند که حاصل سالها زندگی و تجربه، چیزی جز غم و سوگواری نیست.
هوش مصنوعی: با رسیدن به پیری، تنها نتیجهای که به دست آوردهام، افسوس و غم است، مانند دودی که از شمعی که رو به خاموشی است بلند میشود و سیاه رنگ و بیروح است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملک مسعود ابراهیم شاه است
که بر شاهیش هر شاهی گواه است
نه چون عدلش جهان را دستگیر است
نه چون قدرش فلک را پایگاه است
نبیند چون کلاه او جلالت
[...]
شه مشرق که مغرب را پناه است
قزلشه کهافسرش بالای ماه است
درون خانهٔ جانت سیاه است
چه سود ار بر سرت زرین کلاه است
ز یک یک ذره سوی دوست راه است
و یا در چشم تو عالم سیاه است
سیه را خود بریده جایگاه است
که اندر دیده هم مردم سیاه است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.