گنجور

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

مرا هر ساعتی سودای آن نامهربان خیزد

که مشکینش همی گویی دو سنبل ز ارغوان خیزد

رخ رخشان آن دلبر فراز قد رعنایش

به ماه چارده ماند که از سرو روان خیزد

دهان تنگ و روی او گمانی در یقین مضمر

[...]

صائب تبریزی

کجا تدبیر پیران کهنسال از جوان خیزد؟

نیاید از دم تیغ آنچه از پشت کمان خیزد

به زور عجز، تمکین بزرگی برنمی آید

به اندک ناله ای فریاد از کوه گران خیزد

سرایت می کند در ظالمان آزار مظلومان

[...]

یغمای جندقی

چه می کز وی همی اندیشه تن بیم جان خیزد

نه رامش دردسر تیمار تن رنج روان خیزد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه