بخش ۱ - مناجات: خداوندا ز جام عشق کن مست - که در مستی فشانم برجهان دست
بخش ۲ - فی مناجات: به هستی دیده چون نگشوده بودم - به خواب نیستی آسوده بودم
بخش ۳ - ایضا فی مناجات: به نام ساقی دور پیاپی - که هم جام است و هم مستی و هم می
بخش ۴ - فی نعت سرور کائنات صلی الله علیه و آله و سلم: دل از عشق محمد ریش دارم - رقابت با خدای خویش دارم
بخش ۵ - ایضا فی نعت: مهین پیغمبری از نسل آدم - جهان رحمت از یزدان مجسم
بخش ۶ - حکایت بر سبیل تمثیل: به چشم خویش دیدم عاشق مست - چو جان نقشی نهاده بر کف دست
بخش ۷ - در صفت شب معراج: شبی سرمایۀ اقبال جاوید - ز نورش جرعه ای در جام خورشید
بخش ۸ - در بیان اوصاف پیر خود: سعادت نامۀ اختر بلندی - به ذکر پیر یابد ارجمندی
بخش ۹ - در مدح نورالدین جهانگیر پادشاه: جهان نو زنده گشت از حسن تدبیر - به عدل شاه نورالدین جهانگیر
بخش ۱۰ - در صفت معشوق: سخن معشوقۀ عاشق مزاج است - سخن نا دردمندان را علاج است
بخش ۱۱ - در صفت ملک هندوستان: ز من عشق است هندستان زمین را - که عشق آنجاست مذهب کفر و دین را
بخش ۱۲ - در مذمت حساد: در افکندم به میدان گوی دعوی - به صوفی صورت ابلیس معنی
بخش ۱۳ - در حسب حال خود: اگرچه خاطرم دریای رازست - که دریا را به غواصیم نازست
بخش ۱۴ - آغاز داستان رام و سیتا: شکر گفتار این شیرین فسانه - بدین آهنگ بسرود این ترانه
بخش ۱۵ - مشورت کردن راجه جسرت برای اولاد با وزیران: شبی از دور بینی خلوت آراست - ز هر یک اهل دانش مشورت خواست
بخش ۱۶ - اندر احوال طفولیت رام: چو ماه رام را پرتو عیان شد - هلال عید ماه آسمان شد
بخش ۱۷ - آمدن بسوامتر زاهد برای طلب رام پیش راجه جسرت و بردن رام را: درآمد ناگه ا ز در حاجب بار - که بسوامتر زاهد آمد از غار
بخش ۱۸ - رخصت شدن بسوامتر زاهد از راجه جسرت و بردن رام را همراه خود: چو بسوامتر رخصت شد ز جسرت - گرفته رام و لچمن را به صحبت
بخش ۱۹ - پرسیدن رام از بسوامتر حقیقت گنگ که چگونه از آسمان بر زمین آمده و جواب دادن او: ز دانش داد زاهد پاسخ رام - که رایی بود در ستجگ، سگر نام
بخش ۲۰ - رفتن رام به ملک مالوه که نزد صوبۀ اود است: به عزم مالوه بس راه پیمود - که آن جا ی عبادت گاه او بود
بخش ۲۱ - در بیان کشتن رام دیوان را و خلاص کردن زاهدان را از آفتشان: به تخت آسمان چون شاه خاور - ز فتح دیو شب کج ماند افسر
بخش ۲۲ - گفتن بسوامتر زاهد حقیقت سیتا با رام و رفتن رام همراه بسوامتر در ترهت: جوابش داد اندر شهر ترهت - که معمورست خلق از ناز و نعمت
بخش ۲۳ - رفتن رام در شهر ترهت همراه بسوامتر و کشیدن کمان در سینمبر و دادن راجه جنک دختر خود را سیتا به کدخدایی رام: ز ره رفتن زمانی نارمیدند - به روز جشن در ترهت رسیدند
بخش ۲۴ - آمدن راجه جسرت از شهر اوده در ترهت به جهت کدخدائی رام: دل جسرت به غایت شادمان شد - همان ساعت خوشش آمد روان شد
بخش ۲۵ - رخصت شدن راجه جسرت از جنک و ملاقات کردن پرسرام در راه: مهیا آمد از بهر سواری - به پیل آسمان پیکر عماری
بخش ۲۶ - آوردن رام سیتا را در اوده و به خانۀ خود نشستن با یکدیگر: سعادت هر که را شد سایه گستر - شود دلخواه بختش سیر اختر
بخش ۲۷ - مصلحت کردن راجه جسرت با وزیران به جهت جلوس رام بر تخت شاهی و حیله انگیختن مادر برت برای اخراج رام: چو جسرت در اود بنشست دلشاد - به جا آورد شکر حق ز اولاد
بخش ۲۸ - اخراج کردن جسرت رام را و روان شدن رام و سیتا و لچمن به صحرای چترکوت: سحر چون ماند بر سر شاه چین تاج - ز بند آسمان شد ماه اخراج
بخش ۲۹ - غسل کردن سیتا در دل آب گنگ: چو قصد غسل کرد آن سرو گلرنگ - به آب زندگی شد آشنا گنگ
بخش ۳۰ - در بیان وفات کردن راجه جسرت در فراق رام: چو پیش آمد بران رای خردمند - ز عشق زن بلای هجر فرزند
بخش ۳۱ - مشورت کردن وزیران با برت به جهت جلوس او و منع کردن برت وزیران را و آمدن در چترکوت به جهت آوردن رام و انکار کردن رام از ملک: به پایان چون رسید ایام ماتم - وزیران مشورت کردند با هم
بخش ۳۲ - رخصت کردن رام برت را با کفش چوبین و تعریف سلوک پادشاهی او: برت آن کفش چوبین بست بر سر - عزیزش داشت از صد تاج گوهر
بخش ۳۳ - رفتن رام از چترکوت به صحرای اتره زاهد و دیدن سیتا زن او را و فرود آمدن حله ها از عالم بالا برای سیتا به دعای زن زاهد: چو سیاحان به عزم جای دیگر - صنم همره روان شد با برادر
بخش ۳۴ - رفتن رام در منزل سرسکه بر بتک زاهد و دیدن اندر را در آنجا و رفتن زاهد به عالم بالا: بهر جا کش سراغ عابدی یافت - برای دیدنش مشتاق بشتافت
بخش ۳۵ - خلاصی یافتن اهلیا زن گوتم که به دعای شوهر سنگ شده بود از قدم مبارک رام: چنین تا بر در دیری رسیدند - بتی افتاده اندر خاک دیدند
بخش ۳۶ - کور کردن رام یک پسر اندر را که به صورت زاغ سیتا را رنجانیده بود: شکار آورد روزی آن ظفرکیش - گوزن و آهوان را از عدد بیش
بخش ۳۷ - دیدن حوض پر آب و نیلوفر و چیدن گلها رام و سیتا با یکدیگر: جهانگیر فلک با روی روشن - چو از زرین جزوکه داد درشن
بخش ۳۸ - رفتن رام بدیدن ستیچن زاهد و پرسیدن خبر ستاره سهیل: خرامان آن دو سرو از گشت گلشن - رسیده در وطنگاه ستیچن
بخش ۳۹ - ملاقات رام با سهیل وقت برگذشتن سهیل از آسمان به زمین: چو مژده یافت زان اقبال جمشید - سهیل آمد به استقبال خورشید
بخش ۴۰ - رخصت شدن رام از سهیل زاهد: چو رام از خدمت آن نیکنامان - به طرف جوی شد سرو خرامان
بخش ۴۱ - کشته شدن خرد و وتراسرا نیز و چهارده هزار دیو از دست رام: غریوان بر ارابه خر به پیکار - روان شد همچو توپ صاعقه بار
بخش ۴۲ - داد خواه شدن سرب نکا پیش راون در شهر لنکا: به لنکا شاه دیوان بود راو ن - بدن دیو و پری جان بود راو ن
بخش ۴۳ - بیان کردن سرپ نکا، حسن سیتا را برای راون و عاشق شدن راون: سهی سروی ز رحمت آفریده - به جسم و روح نور حق دمیده
بخش ۴۴ - آمدن راون در منزل ماریچ دیو و منع کردن ماریچ راون را از دشمنی رام: نماندش اختیار از بی قراری - ارابه خواست از بهر سواری
بخش ۴۵ - برآمدن سیتا برای گل چیدن و دیدن او آهوی زرین را و فرستادن رام را برای شکار آهوی زرین: به گل چیدن برآمد ناگهان حور - خرامان شد به گلشن سروی از نور
بخش ۴۶ - رفتن رام به شکار آهو و فرستادن سیتا، لچمن را برای خبر رام خواه ناخواه: همی رفت آهوی زرین جهیده - گهی پیدا و گه پنهان ز دیده
بخش ۴۷ - دیدن راون سیتا را و بردن سیتا به زور: چو لچمن رفت، راون وقت آن یافت - که گرگ کهنه، بره بی شبان یافت
بخش ۴۸ - جنگ کردن جتایو با راون و کشته شدن جتایو به دست او و بردن او سیتا را به لنکا: به بی رویی کشان می بردش از مو - دو چار اندر هوا شد با جتایو
بخش ۴۹ - برگشتن رام از شکار و دیدن او در راه لچمن را و خبردار شدن از حال و بیتاب شدن رام و جستجو کردن لچمن سیتا را: چو رام از کشتن آهوی زرین - طلسم دیو را برداشت تمکین
بخش ۵۰ - دیدن رام جتایو کرگس را و خبر یافتن از سیتا: به ناگه رفت در دامان کوهی - به کوهستان عجب گردون شکوهی
بخش ۵۱ - دیدن رام نقش پای راون و نقش پای سیتا را: در آن نزدیک نقش پای ده سر - نموده رام دل خ ون را برادر
بخش ۵۲ - دیدن رام ماه را و پنداشتن سیتا و مخاطب کردن او: چو باز آمد به خود لختی شبانگاه - فکنده چشم پر خون بر رخ ماه
بخش ۵۳ - روان شدن رام خبر گرفتن سیتا را و ملاقات شدن با کیندها دیو و یافتن خبر سیتا: چو روزی چند در صحرا قدم زد - به ناگه فتنۀ عالم علم زد
بخش ۵۴ - در بیان احوال سیتا: ز سوز رام تا طبعم سخن راند - زبانم چون زبانه آتش افشاند
بخش ۵۵ - جای دادن راون سیتا را در باغ اسلوک بن: موکل بر پری زن دیوکی چند - ستم رأی و ستمکار و ستم بند
بخش ۵۶ - آمدن رام در کوه رک مونک: چو در رک مونک کوه آن کوه تمکین - علم بر زد چو سیاح جهان بین
بخش ۵۷ - آمدن فصل بهار: چو یک چندی گذشت از روزگاران - در آمد در شکفتن نو بهاران
بخش ۵۸ - آمدن رام بالای قلعۀ کوه و ملاقات کردن با سگریو به میانجی هنومنت: چو در رکه مونک آمد رام دلخون - خبر بردند بر سگریو میمون
بخش ۵۹ - گفتن سگریو حقیقت منازعت بال را با رام: که دیوی بود مایاوی ملنگی - به زور صد هزاران فیل جنگی
بخش ۶۰ - بیان کردن سگریو زور بال را: ز زور بال گویم با تو یک حرف - همی کوهی که همرنگ است با برف
بخش ۶۱ - کشته شدن بال از دست رام و راضی شدن سگریو و انگد و رام: ز غار آخر بر آمد بال دلتنگ - سلاح جنگ کرد ه تختۀ سنگ
بخش ۶۲ - در صفت فصل بهار برسات و فراق رام: هوای عشق آمد فصل برسات - که فردوس برین را می کند مات
بخش ۶۳ - در صفت ماهتابی: شبی چون جیب صبح، آبستن نور - چو خور دامنفشان بر شمع کافور
بخش ۶۴ - فرستادن رام لچمن را برای آوردن سگریو: چو شاهنشاه چین از غایت کین - ز هر سو آخته شمشیر زری ن
بخش ۶۵ - آمدن سگریو با لشکر خویش و فرستادن کسان خود هرچهار طرف از برای خبر سیتا: به جاسوسی حال آن پری زاد - به چار اطراف عالم کس فرستاد
بخش ۶۶ - روان شدن هنونت با جمع میمونان و رفتن در غار و یافتن سوم برتهارا: کهن تاریخدان عشق نامه - چنین جنباند خونی نوک خامه
بخش ۶۷ - ملاقات با سنپات کرگس و همراه دادن پسر خود را به سپارش رام: قضا را کرگسی بود اندران کوه - قوی هیکل بسان ابر اندوه
بخش ۶۸ - جمع آمدن میمونان که از دریاچۀ طور بگذرند: چو مهر از قعر این دریای اندوه - علم زد بر فراز کوهۀ کوه
بخش ۶۹ - در صفت پیدایش هنونت: شنو اح وال خود ز آغاز و انجام - پریزادی که بودش انجنی نام
بخش ۷۰ - رخصت شدن هنونت از انگد که از دریا بجهد: پی رخصت به پای انگد افتاد - که از دریا بخواهم جست چون باد
بخش ۷۱ - روان شدن هنونت برای خبر گرفتن سیتا: چو ابروی هلال از وسمه گون طاق - اشارت باز شد با چشم عشاق
بخش ۷۲ - دیدن هنونت سیتا را و آمدن راون به دیدن سیتا و جاسوسی گرفتن: هلال آسا صنم را دید از دور - ضعیف و ناتوان چون چش م مخمور
بخش ۷۳ - دادن هنونت انگشتری رام را به سیتا و فرستادن سیتا لعل خود برای تسلی خاطر رام: چو روشن گشت شب را جان تاریک - به دیده شد فروغ صبح نزدیک
بخش ۷۴ - رخصت شدن هنونت از سیتا: هنون رخصت شد و کرده زمین بوس - صنم را گفت کای خورشید ناموس
بخش ۷۵ - رخصت شدن هونت از سیتا و جنگ کردن با دیوان: هنون چون رفت گام چند از پیش - نکو اندیشه مرد آن همت اندیش
بخش ۷۶ - جنگ کردن پسر راون با هنونت و کشته شدن او به دست هنونت: اجازت داد پور خرد خود را - که رو بنمای دست برد خود را
بخش ۷۷ - فرستادن راون، اندرجت پسر بزرگ خود را به جنگ هنونت: یک اسپه تاخت اندرجت به میدان - نکرده التفات فوج چندان
بخش ۷۸ - انداختن اندرجت کمند را که برمها داده بود: کمندی داشت اندرجت عدو گیر - که چون حق نمک گشتی گلوگیر
بخش ۷۹ - دیدن راون لشکر رام را به بالای قصر و عتاب کردن وزیران خود را: ز قصر خویش راون در نظاره - بدید آن لشکر آتش عیاره
بخش ۸۰ - نمودن راون طلسم رام را به سیتا جهت فریب دادن او و زاری کردن سیتا و دلاسا دادن ترجنا او را: به افسون ساز دیوی داد پیغام - طلسمی کن به تقلید سر رام
بخش ۸۱ - فرستادن راون سک و سارن دیوان را به جاسوسی لشکر رام و حقیقت شنیدن لشکر رام را از آن جاسوس و قلعه بندی کردن راون: چو راون، روز کاخ ماه برتافت - ز نزدیکی دشمن آگهی یافت
بخش ۸۲ - جنگ خرسان با دیوان: ز خرسان رای عفریتان تبه شد - ز بخت تیره روزشان سیه شد
بخش ۸۳ - جنگ هنومان با پیلان: درآن میدان هنومان دلاور - همی زد پیل را با پیل دیگر
بخش ۸۴ - جنگ رام و لچمن با دیوان: هم ه روز از فروغ صبح تا شام - به دیوان جنگ کرده لچمن و رام
بخش ۸۵ - جنگ کردن اندرجیت از رام و لچمن و بیهوش شدن رام و لچمن: چو حال لشکر دیوان تبه دید - دل اندرجت از کینه بجوشید
بخش ۸۶ - دیدن سیتا رام را به میدان: نظاره کرد ماه از بام افلاک - وجود چون کتان سر تا قدم چاک
بخش ۸۷ - تسلی دادن ترجتا سیتا را: چو سیتا بر هلاک خود برآشفت - تسلی را به گوشش ترجتا گفت
بخش ۸۸ - تسلی دادن هنونت سپاه بیدل را: چو رام از تیر جادو گشت مجروح - به خاک افتاد همچون جسم بی روح
بخش ۸۹ - هراسان نشدن ببیکن و رضای رخصت دادن سپاه را: به رفتن ها خوش و ناخوش رضا داد - رضایش بی رضایی ها همی داد
بخش ۹۰ - خبردادن هنونت رام که سیتا را اندرجیت کشت و بیتاب شدن رام و دلاسا دادن ببیکن: چو آن غم نامه بر عاشق فرو خواند - همی بر آتش او روغن افشاند
بخش ۹۱ - جنگ شدن لچمن به اندرجیت و کشته شدن اندرجیت از دست لچمن: به لچمن گفت با گردان لشکر - که هان وقت است بشتاب ای برادر
بخش ۹۲ - بر آمدن راون به جنگ صف و خسته شدن لچمن به زخم تیر راون: چو در لنکا ز مرگ او خبر شد - سراسیمه جهان زیر و زبر شد
بخش ۹۳ - جنگ رام با راون و بیهوش شدن راون به زخم تیر رام و گریزاندن بهلبان رت راون در قلعۀ لنکا: برادر را به میدان چون زبون دید - چو آتش کسوت آهن بپوشید
بخش ۹۴ - آمدن هنونت به کوه شمالی و جنگ کردن او با دیوان و کشته شدن سیصد هزار دیوان از دست هنونت: شنید این حرف هنونت نکونام - ندیده انتظار رخصت رام
بخش ۹۵ - بیدار کردن کنب کرن برادر خود را از خواب برای جنگ رام و بیدار شدن کنب کرن: کمر بشکست راون را ز اندوه - که چون آورد هنونت آنچنان کوه
بخش ۹۶ - پند دادن کنب کرن راون را و اعراض شدن راون از او: زمین بوسید و گقت ای شاه دیوان - دل من مانده است امروز حیران
بخش ۹۷ - جنگ کردن کنب کرن با هنومان و خوردن چندین هزار میمونان را و جنگ کردن میمونان با کنب کرن: چو عزم رزم گشته در دلش جزم - به رزم آمد چو مستان شاد در بزم
بخش ۹۸ - خلاص کردن خود را شاه میمون از بند کنب کرن و کشته شدن کنب کرن به دست رام از زخم تیر: به میدان بازگشته دیو خونخوار - بلای رفته باز آمد دگربار
بخش ۹۹ - جنگ رام با راون و کشته شدن راون به دست رام به تیرهای هلاهل که سهیل داده بود: سحر کز تیغ خورشید ظفر کوش - شفق خونین کفن افکنده بردوش
بخش ۱۰۰ - آوردن دمودری زن راون سیتا را: چو راون کشته گشت و فتح لنکا - زنش بگرفت دست حور سیتا
بخش ۱۰۱ - پادشاهی دادن رام ببیکن را و رفتن در شهر لنکا: چنین گویند روز فتح لنکا - ببیکن گفت با رام صف آرا
بخش ۱۰۲ - آمدن اندر با دیوته های هر سه لوک به مبارکبادی رام: چو رام از فتح لنکا دل بپرداخت - به مردی و جوانمردی قران ساخت
بخش ۱۰۳ - در آتش انداختن رام سیتا را جهت امتحان پاکی او و سلامت بر آمدن او: کشید از دل بس آهی آتش اندود - زمین پر شعله کرده چرخ پر دود
بخش ۱۰۴ - نشستن رام بر تخت پران و رخصت شدن از دریا و رفتن در شهر اود: دلش عزم وطن کرد از سر و جان - وطن را دوست دارد اهل ایمان
بخش ۱۰۵ - آمدن رام در شهر و دیدن برادران و شادی کردن رام و جلوس او بر تخت پدر خود: جهان بشکفت از شادی چو گلبن - به استقبال شد برت و سترگن
بخش ۱۰۶ - بیان صحبت شدن رام با سیتا: خوش آن هجران که از داغ جدایی - به دلها گرم سازد آشنایی
بخش ۱۰۷ - حسد بردن خواهر رام بر سیتا و فریب دادن او سیتا را: شنیدم کز حسد با آن گل اندام - ز خردی بود دشمن خواهر رام
بخش ۱۰۸ - در وصف شب تیره و جاسوسی گرفتن رام از افواه مردم شهر در باب پاکی سیتا: شبی تیره چو دود آه عشاق - به هجر اندوده بام نیلگون طاق
بخش ۱۰۹ - رفتن لچمن در شهر بفرموده رام و دیدن او گازر را که با زن در جنگ بود و باز آمدن لچمن گفتن تمام ماجرا را: قضا را گازری با عقل و فرهنگ - در آن شب با زن خود بود در جنگ
بخش ۱۱۰ - اخراج کردن رام سیتا را و رها کردن لچمن او را در بیابان: به سیتا گفت لچمن با دل تنگ - ببا با من به معبد بر لب گنگ
بخش ۱۱۱ - حیران شدن سیتا در بیابان و سراسیمه شدن او و با گریه و زاری در آمدن: به تنهایی بت خونبار بگریست - برو برگ درختان زار بگریست
بخش ۱۱۲ - زاییدن سیتا پسر در خانۀ بالمیک زاهد: یکی زاهد در آنجا داشت ماوا - در آن قاف قناعت کرد عنقا
بخش ۱۱۳ - پیدایش کش از کاه پشته به دعای عابد: سحرگاهی خلاف عادت آن ماه - پسر را نیز با خود برد همراه
بخش ۱۱۴ - منع کردن زاهد لو و کش را از ریاضت بسیار و دادن او کمانها به دست ایشان و دعا کردن او در حق ایشان: که فرزندان ! شما شهزادگانید - چو من خود را ز درویشان ندانید
بخش ۱۱۵ - بیان فراق رام: چو رام غافل از سیتا جدا ماند - به پشت پای خود دولت ز در راند
بخش ۱۱۶ - بنیاد کردن جگ و رها کردن رام اسب جگ اسمید را به اطراف عالم: سحرگاه از شبستان همچو خورشید - برون آمد به نذر جگ اسمید
بخش ۱۱۷ - جنگ لچمن با لو و کش و خسته شدن لچمن به دست ایشان: ز شوخیهای آن دو طفل بی باک - برت برجست و لچمن شد غضبناک
بخش ۱۱۸ - جنگ رام با لو و کش و خسته شدن رام از دست ایشان: ز جا شیری فلک فرسای جنبید - فلک حیران که کوه از جای جنبید
بخش ۱۱۹ - آمدن رام پیش سیتا و در بستن سیتا بر رام و زاری شروع کردن رام: صنم را آگهی داد او از آن پیش - نموده حجره در بتخانۀ خویش
بخش ۱۲۰ - آشتی افکندن زاهد میان رام و سیتا: دگر ره رام اندر زاری افتاد - به زاری گفت کای خور پریزاد
بخش ۱۲۱ - فرو رفتن سیتا در زمین و همکلام بودن با رام: گریبان زمین شد ناگهان چاک - در آمد همچو جان در قالب خاک
بخش ۱۲۲ - رفتن رام به عالم بالا و تمام شدن قصۀ راماین: چو شد نومید رام از وصل جانان - فتاد از پای همچون جسم بی جان
این آمار از میان ۴٬۹۹۴ بیت شعر موجود در گنجور از اشعار این بخش استخراج شده است.
توجه فرمایید که این آمار به دلایلی از قبیل وجود چند نسخه از آثار شعرا در سایت (مثل آثار خیام) و همینطور یک بیت محسوب شدن مصرعهای بند قالبهای ترکیبی مثل مخمسها تقریبی و حدودی است و افزونگی دارد.
آمار همهٔ شعرهای گنجور را اینجا ببینید.
وزنیابی دستی در بیشتر موارد با ملاحظهٔ تنها یک مصرع از شعر صورت گرفته و امکان وجود اشکال در آن (مخصوصاً اشتباه در تشخیص وزنهای قابل تبدیل از قبیل وزن مثنوی مولوی به جای وزن عروضی سریع مطوی مکشوف) وجود دارد. وزنیابی ماشینی نیز که جدیداً با استفاده از امکانات تارنمای سرود اضافه شده بعضاً خطا دارد. برخی از بخشها شامل اشعاری با بیش از یک وزن هستند که در این صورت عمدتاً وزن ابیات آغازین و برای بعضی منظومهها وزن غالب منظومه به عنوان وزن آن بخش منظور شده است.
ردیف | وزن | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | ۴٬۹۹۴ | ۱۰۰٫۰۰ |
آمار ابیات برچسبگذاری شدهٔ این بخش با قالب شعری در گنجور به شرح زیر است:
ردیف | قالب شعری | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | مثنوی | ۴٬۹۹۴ | ۱۰۰٫۰۰ |