گنجور

حاشیه‌ها

ضیا احمدی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:

سلام. دو نکته در این غزل قابل طرح است:

۱- مطابق تصویر ۱۰۴ که گنجور ذیل این غزل ارائه کرده، مصرع اول بیت سوم، متفاوت و باید عبارت باشد از:

«در زیر پای رفتنم الماس ریزه ریخت»

۲- بیت سوم مطابق آنچه در گنجور تایپ شده را می‌توان چنان خواند که نتیجه این شود:

«گام‌هایِ رفتنِ شاعر چنان سنگین است که در زیرِ فشارِ آن، سنگریزه‌های صحرا به پاره‌های الماس تبدیل می‌گردد، نتیجه‌ای که کار را برای رونده، سخت‌تر می‌کند؛ شاعر با هر قدمِ خود، از چیزهای بسیار ارزشمندی دورتر می‌شود!»

اما مطابق خوانشِ دو کاربر گرامی: «خوشدل» و «عندلیب»، شاعر ضمن مصرع اول از بیت سوم مدعی است که «الماس»، عملی را انجام داده که عبارت از «پاره کردنِ چیزی» در زیر پای رفتنش است! مستمع در مصرع دوم باید منتظرِ معرفیِ مفعولِ مزبور باشد؛ ولی شاعر در مصرع دوم به دو مقوله‌ی «هجر تو» و «سنگریزه‌ی صحرای خویش» اشاره می‌کند که ظاهراً ارتباطی منطقی با فعل پاره کردن ندارد.

Vahid Haha poor در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:

هَله هُش دار که در شهرْ دو سه ...

آهای مردم هوشیار باشید در جای که زیستن در آنجا امکان پذیر است شهر یا همان زمین (زندگی زیستن) بر اساس طرح های از قبل مشخص شده بنا شده اند، گفتار ،کردار، پندار . دو سه رندند که میگه پندار و گفتاره که به کردار تبدیل میشه .مه  نشان احساسات و عواطفه که خیلی سریع میشه سر احساسات کلاه گذاشت . در ادامه میگه اگه تدبیری پشت گفتار و رفتار و کردارت نباشه کلاه می‌ره سر احساساتت والان امروزی هیچ تدبیری در گفتار و کردار و پندار نیست که حال روز این است

رضا از کرمان در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۹ - گفتار اندر نکوکاری و بدکاری و عاقبت آنها:

شر انگیز هم بر سر شر شود چو ...

سلام صبح زیبای شما بخیر وشادی 

   دوستان اگر ممکنه در توضیح مصرع دوم راهنمایی بفرمایید .

  البته ضمن احترام وتشکر از نوشتار اقا یا خانم y   شاید بی ارتباط با چنین داستانی نباشه ولی باز مفهومش برام گنگه هوش مصنوعی هم  که هیچ کمکی نکرد واشتباه معنی کرده بنظرم .

 

   ممنونم  شاد باشید 

برمک در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - در مدح امیرابواحمد محمد بن سلطان محمود:

فرخی از سخنورانیست که  سروده اش بیشتر از دگران به بیخته پارسی است
مانند این که هیچ واژ بیگانه ندارد


همرنگ رخسار خویش گردان
جام بلورینه از می خام
از می چو کوه پاره شود دل
از می چو پولاد گردد اندام
در گوش آهو بدوختی پای
چو پیش تیرش گذاشتی گام
در دشتها او توده برآورد
از گور و نخجیر و از دد و دام
آنجا شکاری بکرد از آغاز
وینجا شکاری دیگر به فرجام
در جنگ جستن چو طوس نوذر
در دیو کشتن چو رستم سام
تا لاله روید ز تخم لاله
بادام خیزد ز شاخ بادام
تو کامران باش و دشمن تو
سرگشته و مستمند و بدکام
گیتی ترا یار گردون ترا یار
گیتی ترا رام روز تو پدرام

.فصیحی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۶ در پاسخ به برگ بی برگی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴:

سلام وعرض ادب خیلی بهره بردم جناب برگ بی‌برگی امیدوارم شرحهای دیگری از غزلهای حافظ از شما در گنجور ببینیم💐💐💐

دکتر صحافیان در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

پندی به تو می‌دهم به آن بی‌چون و چرا گوش فرا بده! و آنچه خیرخواه مهربانت به تو می‌گوید پذیرا باش!(بیت‌های غزل پند است)
۲- از دیدار چهره زیبای نوباوگان به شوق بیا! که حیله و فریب زمانه پیر، در کمین عمر و زندگانی توست(خانلری: وصال روی جوانان غنیمتی دانید)
۳-در پیشگاه عاشقان دوست، موهبت‌های دنیا و آخرت به یک جو نمی‌ارزد، که آنها کالایی کم‌بها و شوق عشق موهبتی فراوان و ارزنده(خانلری: به دو جو/ و آن عطای حقیر)
۴- در حال خوشم، هم نشینی خوش وقت و سازی آماده نواختن می‌خواهم، تا با نوا و ناله زیر و بم آن درد عشق بازگو کنم.
۵- در این فکر و تصمیمم که دیگر شراب نخورم و گناه نکنم، اگر سرنوشت با این تصمیم همراه شود(کنایه: سرنوشتم میگساری و حال خوش است)
۶- چون در روز نخست بدون حضورمان سرنوشتمان را نوشتند، اگر کمی مطابق میلت نیست، گلایه نکن!(طنز: اگر حضور داشتیم سهم بیشتری می‌گرفتیم)
۷- پس ساقی! چاره آن است که در قدحم، شراب با مشک بریزی تا یادآور خال زیبای معشوقم باشد که پیوسته به آن می‌اندیشم.
۸- آری ای ساقی! جام مرواریدگونه را با شراب ارغوانی برایم بیاور! و به آنکه حال خوشم را نمی‌تواند ببیند بگوی: بخشندگی از نوع آصف وزیر سلیمان را ببین و جان بده!(خانلری:ساغر یاقوت و‌ در فیض خوشاب)
۹- صد بار قصد توبه کردم و قدح شراب را کنار گذاشتم، ولی ناز و عشوه ساقی خطا نمی‌کند.(قدرت نمایی می‌کند)
۱۰- شراب کهنه دوساله* و معشوق یا معشوقه ۱۴ ساله* مرا از هم‌نشینی خرد و کلان بی‌نیاز می‌کند.
*زمان در هر چیزی متفاوت است.
۱۱- اکنون دل بی‌قرارم را که درمان می‌کند؟! به مجنون زخم خورده عشق، از زنجیر خبر دهید*(خانلری: نگفتمت که حذر کن ز زلف او ای دل/که می‌کشند در این حلقه باد در زنجیر: باد را هم اسیر میکنند*)
*درمانی نیست.
۱۲- آری حافظا! دیگر سخن از توبه نکن! که ساقیان کمان ابرو با نگاه و مژگان تیربارانت می‌کنند.
بیت اضافه در خانلری:چه جای گفته خواجو و شعر سلمان است/که شعر حافظ ما به ز شعر خوب ظهیر
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

هادی در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۶:

بجهم از این میان و سخنِ کنار گویم؟!

مهرپویا در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۸ در پاسخ به ایران دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

گشتاخیت تو حلق چمران با شین دسته دار

مهرپویا در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

چقدر شبیه این بیت و چه کیفی دارن شعرای سعدی

سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت

یا مگر روز نباشد شب تنهایی را

هادی علی زاده در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۵۹ در پاسخ به احمد اسدی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:

درود و احترام

خیلی زیبا و‌کامل‌ توضیح‌ دادین بسیار لذت بردم. پس با بیتی از حافظ بر حضرتعالی عرض میکنم:

تنت به ناز طبیبان‌نیازمند مباد

وجود‌نازکت آزرده گزند مباد

دکتر حافظ رهنورد در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴:

شبی که ماه مراد از افق شود طالع

ماه مراد ترکیب وصفی‌ست به‌معنای آن ماهی که مراد من است؛ به‌عبارتی همان تویی که در بیت اول آمده

یعنی آن ماهی که منظور من است عامل بخت و اقبال(طالع) من شود.

 

عرب عامری.بتول در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

ژاله بر لاله فرو می‌چکد از دامن ابر

خیز و با لاله رخی ساحت گلزار ببوی

 

یعنی از دامن ابر
روی گل لاله
قطره بارون، شبنم... میریزه
برخیز و با یک دختر لاله رو، زیبا رو، از عطر گلزار  استفاده کن.

 

 

چه تصویرسازی زیبایی ست.

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

گفت که دیوانه نه ای، لایق این خانه نه ای

رفتم و دیوانه شدم، سلسله بندنده شدم

 

چرا شمس عاشق دیوانه میخواهد، چرا تا این حد بیگانگی از خود تا سرحد جنون را میخواهد. چون عقل سنجش میکند، عقل در پی سود است و مفاد و گریزان از ضرر و زیان، عقل چهار چیز را می‌سنجد، اول ضرر و زیان را، دوم سختی و آسان را، سوم حال خوب و بد را، چهارم نیاز و بی نیازی را. که عشق نباید به هیچکدام از اینها گره بخورد، لذا شمس یک عاشق دیوانه میخواهد، کسی که هیچکدام از اینها برایش مطرح نباشد. و آنگاه که اینگونه عاشق شدی، وارسته شدی، دیگر از مرگ رهایی می‌یابی و زنده جاودان میشوی، گریه که نماد رنج است تبدیل میشود به شادی به قول خود مولانا 

 

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

 

و از ضرر و زیان و نیاز نیز رهایی می‌یابی آنگاه جان تو تماما میشود او، به قول خودش 

 

مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد.

 

عجیب است ابتدا تو را از همه جدا میکند آنگاه که جدا شدی دوباره همه را هزاران برابر بهتر به تو برمیگرداند. و خودش میشود تمام آنها، جان تو را می‌گیرد اما خودش میشود جان تو، تمام سرمایه ات را میگیرید و خودش میشود سود تو، چنانچه مولانا رسید به جایی که گفت:

 

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را

تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

AliKhamechian در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ غنی کشمیری » غزلیات » شمارهٔ ۱:

اولا خسته نباشید که اضافه کردید اشعار این شاعر بلند‌طبع پارسی‌سرای مضمون‌ساز رو منتهی چرا ناقص؟!

چقدر این بیت زیباست، از یگانه ابیات بدیع زبان پارسیست که به تنهایی به قدری گرانسنگ هست که نام خواجه‌غنی کشمیری رو از گزند فراموشی مصون بداره، و جاودانش کنه. 

غنی روز سیاه پیر کنعان را تماشا کن                           که روشن کرد نور دیده‌اش چشم زلیخا را!

بینظیره، البته از این شاه‌بیت‌ها کم نداره غنی،                میفرستد به پدر پیرهن خالی را                                  یوسف از دولت حسن این‌همه خود را گم‌کرد!

یا اونجایی که میگه                                          سخت دلبستگی‌ای داشت به بالم صباد                       تا نشد بالش او پر ز پرم خواب نکرد!

 

غافل دادیم دل به دستت                                         ما را یاد و تو را فراموش!

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:

این دو بیت بخشی از ابیاتی است که با آوای خوش همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای عروسکی دیدار شمس و مولانا به زیبایی خوانده شده:

مخزن «انّا فتحنا» برگشا!

سِرّ جان مصطفا را بازگو!

مستجاب آمد دعای عاشقان

ای دعاگو! آن دعا را بازگو!

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۵:

این پنج بیت بخشی از ابیاتی است که با آوای خوش همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای عروسکی دیدار شمس و مولانا به زیبایی خوانده شده:

شکر، ایزد را که دیدم روی تو!
یافتم ناگه رهی من سوی تو!
چشمِ گریانم ز گریه کُند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو
بس بگفتم: «کو وصال و کو نَجاح؟»
برد این «کو کو» مرا در کوی تو
جست‌وجویی در دلم انداختی
تا ز جست‌وجو روَم در جوی تو
خاک را هایی و هویی کی بُدی؟
گر نبودی جذبِ های و هوی تو

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۹ - بازگشتن فرعون از میدان به شهر شاد بتفریق بنی اسرائیل از زنانشان در شب حمل:

این مصرع بخشی از ابیاتی است که با آوای خوش همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای عروسکی دیدار شمس و مولانا به زیبایی خوانده شده:

هیچ نندیشم به جز دلخواه تو

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸ - فریفتن روستایی شهری را و به دعوت خواندن، به لابه و الحاح بسیار:

این بیت بخشی از ابیاتی است که با آوای خوش همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای عروسکی دیدار شمس و مولانا به زیبایی خوانده شده:

آدمی چون کشتی است و بادبان

تا کی آرد باد را آن بادران؟

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۱:

این مصرع بخشی از ابیاتی است که با آوای خوش همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای عروسکی دیدار شمس و مولانا به زیبایی خوانده شده:

رخت بربند و برس در کاروان

افسانه چراغی در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۲:

این بیت بخشی از ابیاتی است که با آوای خوش همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای عروسکی دیدار شمس و مولانا به زیبایی خوانده شده:

تا نگردی پاکدل چون جبرئیل

گرچه گَنجی؛ درنگُنجی در جهان

۱
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۳۸
۵۴۵۱