گنجور

حاشیه‌گذاری‌های Ali

Ali


Ali در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۴۸ در پاسخ به merce دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:

مرسده بانو! ۷ سال و ۷ ماه از روز نگارش متن شما میگذرد و من اکنون در موردش ابهام دارم

در نگاه اول نظر جالبی به چشم میخوره از اونجایی که خودم با این رسم در روستا ها آشنایی دارم اما نقاط تیره زیادی وجود داره.

در ابتدا بی ربط بودن این تفسیر با مصراع اول به چشمم آمدکه "نباشی بس ایمن به بازوی خویش"، اگر مقصود فردوسی کارد خوردن گاو از بهر به تنگ آمدن  نفسش بوده آن را بی ربط به مصراع قبل میدانم.

در نگاه بعدی به نظرم آمد که به تنگ آمدن نفس گاو از روی پرخوری دلیل نادانی اوست نه کاردی که از بهر آسایش میخورد در حقیقت این ضربه از روی دانایی صاحبش و برای آرامش گاو است

سپس این نکته به ذهنم رسید که خفگی در اثر خوردن زیاد از اثار کوتاه مدت طمع گاو است و نمیتواند منظور فردوسی را بیان کند که ضربه ی وارده از روی طمع یک ضربه قافلگیر کننده و غیر قابل پیش بینی برای شخص مضروب است. در نهایت باید طمع منجر به لذت او و سپس نابودی اش شود نه در ابتدا او را خفه و سپس به زندگی برگرداند.

در آخر نیز باید خاطر نشان کرد ضربه ی کارد به پهلوی گاو طماع که نفسش به تنگنا آمده یک عمل مثبت و راه نجات اوست در صورتی ک مقصود فردوسی نابودی طمع کار است نه نجات او!

 

برداشتی من ازین مصراع که اتفاقا ضرب المثلی در زبانمان نیز هست به این صورت است:

نادانی گاو را میتوان به کوته نظری او نسبت داد. گاو آینده نگر نیست و فقط لحظه حال و خوردن را میبیند و میخواهد نهایت لذت را با پرخوری در لحظه حال  ببرد اما از آینده و نتیجه کار خود غافل است. هرچه میخورد فربه تر و قوی تر میشود اما در نهایت با کارد قصاب قافلگیر میشود و از بین میرود. پهلو میتواند مجاز از نزدیکان و کسانی باشد که گاو انتظار ندارد از او ضربه بخورد.مانند صاحبش که به او علف میدهد و در نهایت او را سلاخی میکند. در کل میتوان کل مصراع را کنایه از غافلگیر شدن گاو در زمان مرگش در نظر گرفت، گاوی که به خاطر هیبتش به خود غره شده است.

 

در آخر این نکته را خاطر نشان میکنم که زیبایی شعر به این است که هرکس برداشت خودش را از شعر بکند تا این که دنبال منظور شاعر باشد. شاید اگر الان فردوسی اینجا بود تمام این نظرت را فاقد ارزش میدانست و میگفت "نه بابا! منظور من فلان بود!" اما زیبایی شعر همینه که برداشت های ارزشمند و متفاوتی میتوان ازش کرد و هرکدام زیبایی ها و کمی ها وکاستی های خودش را دارد. نه هیچ کدام مطلقا درست و نه هیچ کدام مطلقا غلط است!

 

 

با درود فراوان