دکتر صحافیان 🌐
دکتر صحافیان در ۷ روز قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:
در فراقت نفسم بریده شد ولی از زیباییات کام نگرفتم، فریاد که بخت من بیدار نمیشود.
۲- آری نسیم صبا از خاک کوی تو، غباری آورده که آب حیات در پیشم بیمقدار است( خیال خوشت شوق جاودانه من است)
۳- تا قامت موزون تو را در آغوش نگیرم، نهال کامرواییام به بار نمینشیند.
۴- مگر با چهره زیبایت دلم، خوش شود وگرنه به هیچگونه دیگر کار عشق جلو نمیرود.
۵-تا دلم زیبایی گیسوان سیاهت را دید، مقیمش شد(ایهام سواد: سیاهی شهر) از این دل غریب رنج کشیده دیگر خبری نخواهد آمد.
۶-از کمان راستی و زلالی عشق، هزار تیر دعا رها کردهام. چه فایده! یکی هم به اجابت نمینشیند.
۷-با نسیم سحرگاهی، بسیار حکایت دلتنگی عشق داشتم، ولی شب سیاه بختم، سحر ندارد!
۸- تمام عمرم در خیال شیرین دیدارت سپری شد، چه مشتاق گیسوان سیاهت بودم ولی این بلای شیرین به سرم نمیآید.(ایهام تضاد: بلای فراق پایان نمیپذیرد)
۹- آری دل حافظ چنان رنجور بیوفایی همه شده است که از حلقه گیسوان زیبایت بیرون نمیآید و مقیم آن شده(حسن تعلیل برای بیت ۵)
نسخه خانلری: دو غزل است همراه با ۵ بیت اضافه که دو بیت ابتدای دو غزل شبیه هم است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱۲ روز قبل، چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:
اگر آن پرنده ماورایی همراه با دریافتهای شیرین به پیشم آید، در هنگام پیری عمر دوباره خواهم یافت(ایهام عمر: معشوق)
۲- امید واثق دارم که با این اشک پیوسته چون باران( شوق و تمرکز مداوم) معشوق که چون روشنایی و برق سعادتمندیام بود بازگردد( تناسب برق و باران)
۳- از خدا میخواهم که معشوقم که خاک پاهایش تاج پادشاهی و کامرانیام بود دوباره به پیشم آید(دوباره تاجگزاری کنم)
۴- چنان شوقش پیچیده در جان که با عزیزترین یارانم به دنبالش خواهم رفت، تا جایی که اگر خودم برنگردم خبر از بین رفتنم در این شوق به شما برسد( خانلری: رفت و به یاران عزیز- واو معیت)
۵- آری مشتاقانه چنین خواهم کرد، جواهر ارزشمند جان اگر به پای معشوق ریخته نشود، به چه کار دیگری میآید؟!
۶-و در پایان اگر معشوق ماه دیدارم برگردد، بر بلندای سعادتمندی و خوشبختی بر طبل پادشاهی نو خواهم زد.( حال خوش یا همان بازگشت معشوق همه چیز حافظ است)
۷- اما مانع این وصول، نوای چنگ و خوای شیرین صبحگاهی است، ولی اگر آه سحرگاهم را دریافت کند حتما به پیشم میآید(خانلری: غلغل گل گشت-جوشش و شکفتگی گل)
۸- بیتابانه آرزوی دیدار این شاهمعشوق را دارم ای حافظ! همت کن، دعا کن که به سلامت پیشم برگردد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲۳ روز قبل، شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:
خوشا روزگار مبارکی که معشوقم دوباره به پیشم آید، آری او غمگسار دردمندان عشق است.
۲-در برابر خیال شاهانهاش اسب سیاه و سفید چشم را مهیا کردهام(معشوق همان حال خوش است که با تمرکز جان و مهیا شدن روح باز میگردد و این مضمون و شوق بازگشت در ابیات بعد تکرار میشود) و از جان امیدوارم که شهسوارم به پیشم آید.
۳- در برابر چنین معشوقی اگر سرم فدا نشود، دیگر به چه کارم خواهد آمد؟!حرفی با سرم ندارم.
۴-چون غبار بر سر راه آمدنش رحل اقامت میافکنم، به شوق آنکه از من عبور کند.
۵- آری گمان نکن که آرام شود، دلی که با گیسوان خوشبویش پیمان بسته است.
۶- چه ستمها که بلبلان عاشق از زمستان سخت دی کشیدند تا بهار آغاز شود.
۶- از سرنوشت صورتگر و آفریننده این آرزو را دارم که معشوق سروقامت به پیشم آید(بیت ۳ و ۷ اضافه در خانلری: در انتظار خدنگش همی پرد دل صید/ خیال آنکه به رسم شکار بازآید
سرشک من نزند موج بر کنار، چو بحر/ اگر میان ویام در کنار بازآید)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۳۰ روز قبل، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴:
آنگاه که خورشید شراب از مشرق پیاله طلوع کند از گونه زیبای ساقی که چون باغی دلگشاست، هزار لاله(چهره گل انداخته) بروید(زیباترین مراعات النظیر، خیالی بودن خورشید، مشرق، باغ و لاله- عنصر خیال در ادبیات به زیبایی نقاشی شده است)
۲- چون از چمن زیبایی معشوق، بوی دسته موی یار آید، نسیم، کلاله سنبل را با تمام خوشبوییاش بر سرش میشکند.
۳-آری داستان فراق و شب دردناکش با صد رساله و کتاب نیز بیان کردنی نیست.
۴-رسم این سفره گرد و واژگون فلک همین است که بیاندوه فراوان کام را شیرین نمیکند(جهانبینی ادبیات)
۵-با تلاش خود، به گنجینه کامیابی نتوان رسید و بدون موهبت غیبی به سلوک رسیدن فقط یک خیال خوش است.(تقابل حواله، موهبت معنوی ونواله بهره دنیوی)
۶- آری اگر چون نوح در اندوه طوفان و سیل، شکیبا باشی، گرفتاری تبدیل به کامروایی شود و مراد هزار ساله برآورده شود(ایهام به عمر هزارساله نوح چه عمر هزارساله هم خودش کامی است. شرح شوق، ۲۶۹۶)
۷- ای معشوق شیرین! بویی از زلف تو چون به خاک گور حافظ رسد، از آن خاک صدهزار لاله میروید( مفاخره حافظ در مقایسه مطلع و مقطع مشهود است، هزار و صدهزار-اشاره به شهید عشق بودن حافظ)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:
از مغناطیس شوق، دست نمیکشم تا به آرزوی جان برسم، یا تنم (کیمیاگری وصال جسمانی را نیز روحانی میکند) به دیدار معشوق رسد و یا در راه دشوار عشق جان سپارم( وادی طلب- شوق- گرچه اولین وادی است ولی رکن هفت وادی است)
۲- خاک گورم را هم اگر بگشایی خواهی دید که از آتش عشقش، از کفنم دود برمیخیزد.
۳- معشوقم! چهره بگشا تا مردمان شیدا و عاشق شوند و سخن بگو تا همگان فریاد عشق سردهند.
۴- جانم به لب رسیده(ایهام: جان در لب یار است) ولی در حسرتم که کام نگرفته از آن لب شیرین، جان دهم.
۵- در افسوس شیرینی دهان کوچکش جانم در تنگناست! آری کام تهیدستان عشق، کی از این دهان، شیربن میشود؟!( بیت اضافه در خانلری:بر بوی آنکه در باغ یابد جلا ز رویت/آید نسیم و هر دم گرد چمن برآید)
۶- آری هر جا نام حافظ در گروه عشقبازان برده میشود، ذکر خیر آن شیربن دهان به میان میآید.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:
مصمم هستم که تا جایی که میتوانم کاری کنم که اندوه از میان برخیزد.
۲- دل، حرم و محرم خداست، جای بیگانگان و تعارض آنها نیست دیو چون برخیزد فرشته وارد میشود(خانلری: منظر دل- نور حق در دل است و تاریکیها احاطهاش کردهاند- مصراع دوم ضرب المثل شده در نسخه قدسی و انجوی دوبیت اضافه دارد: بگذرد این روزگار تلختر از زهر...)
۳-همنشینی با پادشاهان و امیران، تاریکی دراز شب یلداست، روشنایی را از خورشید بخواه باشد که بر تو بتابد.
۴-بر آستان امیران ناجوانمرد دنیا، تا کی انتظار میکشی که خواجه کی بیرون میآید؟!
۵- به جای آن، از درگاه آزادگان روشنضمیر گدایی کن تا به گنج رسی، از یک نگاه مرد حق گمنامی که در راه باشد(بسیار عزیزان پوشیده در این ولایت مقیماند، اگرچه به ستر "اولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری" محتجباند اما آثار و برکات انفاس ایشان سخت بسیار است-اسرار التوحید، ۴۰)
۶-درستکار و بدکار ظاهری دستاورد خود را عرضه کردند تا کدام مورد قبول و منظور حق باشد.
۷- ای بلبل عاشق تو زنده باش، سرانجام باغ سبز میشود و گل شکوفا شود.
۸- غافل شدن حافظ در سرای کوچک دنیا جای تعجب نیست، هر که به میخانه دنیا رود بیخبر میشود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
گفتم به اندوه عشقت گرفتارم، گفت: اندوهت پایان مییابد.گفتم چون ماه بر من بتاب! گفت اگر ممکن شود(ایهام:اگر ماه طلوع کند)
۲- گفتم از عاشقان سرشار مهرورزی، رسم وفاداری بیاموز! گفت از زیبارویان این کار ساخته نیست(ایهام: مهر با خورشید و تقابل آن با ماه)
۳- گفتم بر تصور اندام زیبایت، چشمم را خواهم بست.گفت: خیالم شبگرد است، از راه دیگری مبتلایت میکند.
۴- گفتم که بوی موهایت، گمراه جهانم کرده، گفت اگر نیک بنگری، همین بوی راهنمای توست( زلف نشان کثرت است که به وحدت رهنمون خواهد شد)
۵- گفتم نسیم صبحگاهی را خوش است! گفت خوشایند تو نسیمی است که از محله معشوق بیاید(خانلری: کز باغ حسن خیزد)
۶- گفتم در آرزوی شیرینی دهانت مردیم، گفت: تو پیوسته درگاه دوست باش، او بندهپروری را نیک میداند.
۷- گفتم پس دل مهربانت کی در اندیشه آشتی است؟ گفت این راز را به کسی نگو تا زمانش برسد(خانلری: تا وقت آن برآید)
۸- گفتم فرصت کامرانی دیدی چگونه پایان یافت؟ گفت چیزی نگو که این غصه هم پایان پذیرد( ایهام در بیت اول و آخر: طنز معشوق در وعده دادن و ناز کردن)
- بهترین غزل در صنعت سوال و جواب، در غزل ۱۹۸ نیز گذشت اما در این غزل گفتگوی زیبا و دلنشین عاشق و معشوق وجود دارد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۱ ماه قبل، شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:
گوارای دل عاشقم آن است که به شراب خوشبو مشتاق شود، که از زهد ریایی بوی خیری نمیآید.
۲- اگر همه عالم از عشق بازدارندم من کاری میکنم که صاحب اختیارم میفرماید(خانلری: همه گو منع عشق،کنند-ایهام: خداوند و معشوق)
۳- در این گرداب از ریزش آبشار سخاوتنندی ناامید نباش، که خوی کریمانه او هم گناهت را میبخشد و هم دلسوزیات کند.
۴- دل سرگشته مقیم حلقه ذکر شده به این امید که حلقه موهای یار را باز کند(فرق میان تفکر و تذکر آن است که تفکر، جستن است و تذکر، یافتن.تذکر سه چیز است: به گوش ترسندای وعید شنیدن، به چشم به وعده دوست نگریستن و به زبان نیازمندی منت را اجابت کردن. صد میدان خواجه عبدالله، ۳۴)
۵- تو که زیبایی خدادادی داری و اقبال بلند، چه نیاز به آرایش و آرایشگر!
۶- و اینک که چمن آراسته و هوا جان افزا و شراب خالص مهیاست، هیچچیز جز دل خوش بایسته نیست.
۷- جهان و کامبخشیاش چون عروسی زیباست ولی بهوش باش که به عقد کسی در نمیآید( تنها فریبت میدهد)
۸- با زاری گفتم زیباروی من! چه میشود عاشق دلخستهای از لبان شکرینت آسوده شود؟!
۹- با خنده پاسخ داد: حافظا! مپسند که بوسهات صورت ماه را بیالاید(و مبصر البدر لا یدعوه للقبل: بیننده ماه، او را به بوسه نمیخواند.از کوچه رندان، ۲۱۶)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
سعادت یاری نمیدهد و نشانهای از دهان شیرینش نمیآورد و پادشاهی اقبال خبری از این راز نهان( ایهام: کوچکی دهان)نمیدهد.
۲- برای یک بوسه شکرینش جان میدهم، جانم را میگیرد ولی از بوسه خبری نیست( خانلری: اینم نمیستاند)
۳- در سوز این جدایی مردم، ولی به درون پرده راه نیست. یا راهی هست و پردهدار نشانم نمیدهد.( خانلری: مردم ز اشتیاق)
۴- نسیم صبا موهای خوشبویش را میکشد، اما زمانه بیمقدار را ببین که حتی به اندازه باد( که هیچ است)مجال دریافت زیباییاش را نمیدهد.
۵-پیوسته چون پرگار در اطرافش میچرخم ولی چرخ زمانه، میان راهم نمیدهد تا چون نقطه نزدیک کانونش باشم.(خانلری: چو پرگار میروم)
۶- شیرینی دبدارش با شکیبایی حاصل میشود ولی زمانه بیوفا این پیمان را هم میشکند و فرصت دیدار نمیدهد.
۷- اکنون ناامید از هر راهی، گفتم به خواب روم و چهره زیبایش را ببینم ولی حافظ با این آه و ناله عاشقانهاش امانم را بریده است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲ ماه قبل، شنبه ۷ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸:
زیباترینم! اگر از بوستان زیباییات میوهای بچینم، هیچ نخواهد شد(ایهام در همه ابیات جز بیت ۵: استفهام انکاری یا "چه" تعجبی: چه عالی میشود)
۲- ای خدا! اگر لحظهای در پناه سایه شیرین آن دلبر سرو اندام، بیاسایم چه میشود؟
۳- جانم به لب آمد! ای انگشتری فرخنده و همایون اثر جمشید، اگر پرتوی از آن بر نگین من بیفتد چه میشود؟( ایهام: پرتوی از لبت بر لبم بیفتد)
۴- در غوغای ریا و سالوس که واعظ شیفته پادشاه و حاکم است، اگر من عاشق زیبااندامی شدهام چه اشکالی دارد؟
۵- عقلم از خانه جان بیرون رفت. آری اگر شراب این است، از پیش میدانم که در سرای دینم چه خواهد شد.( ... جز بیت ۵ که بیانگر تحقق پیشبینی شاعر- خراب شدن حتمی خانه دین- است و بیت ۶ که استفهام معمولی است.شرح شوق،۲۶۵۰)
۶- سرمایه عمر به معشوقه و شراب گذشت، تا از معشوقه چه دستاوردی برسد و از شراب چه بهرهای؟
۷- خواجه شهر راز عشقم را فهمید و هیچ نشد، حافظ هم اگر بداند هیچ اتفاقی نمیافتد.( خانلری: هیچ نشد)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:
هر چند این موضوع بر واعظ شهرمان دشوار است، اما تا زمانی که ریاکار و ظاهرفریب باشد مسلمان واقعی نیست(واج آرایی حرف س)
۲- آری به مکتب رندی بپیوند و جوانمرد باش! چارپایی که شراب نمیخورد و انسان حقیقی نمیشود هنری ندارد( هنر انسان حقیقی در مستی حقیقی است)
۳-برای دریافت فیض، درونی زلال بایسته است. آری هر سنگ و خاکی، مرجان و مروارید نمیشود.
۴- دلا خشنود باش! تنها اسم اعظم حق تاثیر گذار است و دیو با مکر و ظاهرسازی مسلمان نمیشود(تلمیح به داستان ربوده شدن انگشتر سلیمان توسط دیو و بازگشت پادشاهی به سلیمان- تعریض به واعظ)
۵- و من عاشقی پیشه کردهام( و مست از این شراب) آرزو دارم این هنر مقدس چون هنرهای دیگر بینصیبی و محرومی نیاورد(آسمان کشتی ارباب هنر میشکند- فلک به مردم نادان دهد زمام مراد)
۶- معشوق، دیشب چه زیبا میگفت، که فردا تو را به کام دلت میرسانم. خدایا کاری کن که به وعدهاش عمل کند.
۷- زبباییات را با خوشرویی میخواهم تا خاطرم پیوسته پریشان نباشد.( خانلری:حسن تو را)
۸- ای حافظ! ذره تا همت عالی نداشته باشد در جستجوی چشمه زرین خورشید(اولین بار متنبی" عین الشمس" را به کار برد)نخواهد بود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۲ ماه قبل، شنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
دلشوره رسوایی دارم که اشکهای عاشقانهام پرده از عشقمان بردارند و راز پوشیده عشقمان بر سر زبانها و قصههای شبانه بیفتد.
۲- مشهور است که سنگ با صبر به یاقوت بدل میشود. درست است ولی با خون دل و شکیبایی بیاندازه(شرح سودی: لعل وقتی از معدن استخراج می شود به رنگ معهود نیست آن را در میان جگر تازه قرار میدهند تا رنگ قرمز را کسب کند.ج۲، ۱۲۹۳)
۳- به میکده با گریه خواهم رفت و حق عشقم را طلب خواهم کرد.امید است آنجا از غم عشق رهایی یابم.
۴- از هر طرف تیر دعا روانه کردهام به این آرزو که یکی بر هدف اجابت بنشیند.
۵- جانا! داستان عشقم را به معشوق بازگو! ولی چنان بگو که حتی نسیم صبا هم خبردار نشود(غمازی و پردهدری باد صبا در ادبیات)
۶- چهرهام از کیمیاگری عشقت طلا شده است( تعریض یا حسن تعلیل برای زرد رویی عاشق) آری با توجه معشوق، خاک طلا میشود.
۷- در این میان از خودبزرگبینی رقیب بینهایت سرگشته شدهام. خدایا! چنین نکن که گدا به جای و مکان رسد( ضرب المثل)
۸-( ای رقیب) عشق رموز بسیاری به جز زیبایی دارد و پس از آن مورد پذیرش بزرگان و آگاهان خواهد بود( معشوق ما ویژگیهای بسیاری به جز زیبایی دارد)
۹-دندانههای قصر وصال چنان بلند است، که همه سرها در برابرش خاک میشوند( شکست میخورند یا میمیرند، وصال پذیر نیست و غم عشق سازنده است.خانلری: این سرکشی که در سر سرو بلند توست/ کی با تو دست کوته ما در کمر شود؟)
۱۰- اکنون ای حافظ که گیسوان خوشبویش را در دست داری، دم نزن و خاموش بنشین وگرنه باد صبا از رازت پردهدری خواهد کرد( چون اشک در بیت اول.خانلری: باد صبا پردهدر شود)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
ساقی! در بهار دلکش، سخن از سرو و گل سرخ و لاله است و در این لطافت جای سه جام شراب گواراست( حکمای یونان: سه جام پیاپی شراب شوینده شکم است.تعبیر عارفانه: ۳ اصل تصوف: تخلیه- تحلیه- تجلیه: خالی کردن دل از بدیها که زیبایی و تجلی حق در پی دارد)
۲- آری شراب بریز! که چمن در این بهار چون نوعروسی چنان زیبا شده است که نیازی به میانجی محبت نیست.
۳- و چنان طبع شعر میسراید که تمامی طوطیان هندوستان شکرشکن میشوند، از این قند پارسی که به بنگال( شمال شرقی هند که پس از استقلال پاکستان به دو بخش تقسیم شد) میرود.
۴- شیوه زمانی و مکانی شعر را ببین! که چگونه زمان و مکان را در مینوردد، گویا نوزادی است که یکشبه راه صد ساله میرود.
۵- همچنین به جادوی چشمان معشوق توجه کن! که حتی عابدی را نیز میفریبد و یک کاروان جادوگر به دنبال خود دارد.
۶- با فریب جهان از راه فرونمان که این پیرزن بسیار فریب چه بنشیند و چه حرکت کند در نیرنگ است.( بیت اضافی در خانلری: خوی کرده میخرامد و بر عارض سمن/ از شرم روی او عرق از ژاله میرود)
۷-آری از گلستان شاه، باد بهاری میوزد و شبنم در جام گل لاله شراب میریزد.
۸- ای حافظ! از این شوق به بزم بهاری سلطان غیاث الدین( شاه بنگال) غافل نشو! که کارت با ناله شوق جلو میرود.(شاه نیز مانند باده و معشوق سمبلی است برای بیان شوق و حال خوش)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۳ ماه قبل، شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:
خرم و سعادتمند آن دلی است که همیشه در پی نظربازی نباشد و به هر راهی که او را فراخواندند ناسنجیده نرود(نگاه به معشوق راه را نشانش دهد و در آن محو شود)
۲-آری بهتر است در لب شیرین یار دل نبندم، اما چگونه مگس پی شیرینی نباشد؟!(ایهام به نامهای معشوقها، شیرین و شکر اصفهانی)
۳- گمان نکن که سیاهی چشم عاشقم با اشکها پاک میشود! نه این سیاهی انعکاس خال زیبای توست که پیوسته در چشمانم بازتاب میکند( گره خوردن دو نگاه و انعکاس دائم، میان خال و مردمک چشم اینهمانی آورده است)
۴- مهربانی از نسیم دلاویز صبا بیاموز و بوی خوشت را از من دریغ نکن! بدون این موهای خوشبو کارم سامان نمیگیرد( این بیت در خانلری نیست)
۵-ای دل! اینچنین هرزه گرد و هرجایی نباش! که با این هنر (طنز) هیچ کاری جلو نمیرود( ادامه بیت اول، نگاه و پس از آن غرق شدن، سامان کار توست)
۶- آری، من مست روی زیبایش شدهام به چشم حقارت نگاهم نکن! آبروی شریعتت با این مستی از میان نمیرود!( این مستی شور رسیدن به خداست- خانلری: بپوش دامن عفوی به زلت من مست)
۷- من بیمایه هوس زیبارویی را کردهام، در حالیکه میدانم جز با طلا و نقره نمیتوان دست در کمرش زد.
۸- ولی تو جامع خلقهای نیکویی و وفاداری به دل همیشه عاشقم از ذهنت نمیرود( خانلری: وفا و عهد من از خاطرت مگر نرود)
۹- از من عاشق گنهکارتر نیست، همانند قلم که سیاهی مرکب از سرش زبانه میکشد( شکستن خویش، مقابل غرور زاهد)
۱۰-به تاج شاهی که چون شانهسر است راه دلم را نزن! من باز سفید شاهانهام نه پرنده شکاریای چون باشه که در پی طعمه ناچیز باشم(جایگاه باز سفید شرح شوق ص۲۶۲۷ :چاکران خود را تنبیه میکردند اگر در حالی که باز سفید در دست دارند آب دهان بیندازند یا حتی آب بخورند)
۱۱-شراب را اول به دست حافظ بده( هم سنخ حال خوشم یا به خاطر غم پیوسته عشق) به این شرط که حدیث بادهخواریام از مجلس بیرون نرود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۳ ماه قبل، شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:
هبچگاه صورت زیبایت که در صفحه دلم حک شده است،از میان نمیرود.آری از خاطرم آن بلند زیبای خرامنده نخواهد رفت.( حصرت حق را مثل نیست ولی مثال هست. رایت ربی فی احسن صوره شاهد این معنی است تمهیدات ص ۵۸، ۷۶، ۲۹۴
در محل دیگر فرمود: شب معراج پروردگارم را به صورت نوجوانی مجعدمو دیدم-ترجمه رساله قشیریه ص ۱۳۱ تمهیدات ص ۳۲۱-)
۲- هیچگاه تخیل دهان شیرینت، از خاطر جان من عاشق، با ستم زمان و غصه زمانه نخواهد رفت.
۳- آری پیمان عشق من و تو پیمانی ازلی با سر زلفت بود و دلم هیچگاه از این پیمان دست برنمیدارد.
۴- غم عشقت چنان شیرین و به یاد ماندنی است که هر چیزی جز آن از دلم پاک میشود جز آن.
۵- آری عشق تو در دل و جانم چنان خانه کرده است که اگر قالب تهی کنم نیز از جانم نمیرود.
۶- دلم اگر پی زیبارویان میرود عذرش را بپذیرید درد عشق دارد و درمان پیش ایشان است.
۷- اما اگر میخواهید مثل حافظ سرگردان عشق نشوید، دل به زیبارویان ندهید و به دنبال آنها نروید.
این غزل در نسخه خانلری نیست.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۴ ماه قبل، شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:
ای معشوق بیهمتا! هر که حضور تو را با رنجش خاطر و ملالت ترک کند، کارش پیش نخواهد رفت و سرانجامی جز شرمساری ندارد.
پیوند به وبگاه بیرونی
۲-آری کاروانی که انرژی خداوند نگهدار اوست(تداوم تاثیر سپاسگزاری از حضور معشوق)با آراستگی رحل اقامت افکند و با شکوه ادامه مسیر دهد.
۳- رهرو راه عشق از روشنایی موهبت حق به معشوق رسد، چه در مسیر تاریک گمراهی به جایی نخواهد رسید( خانلری: طلبد راه)
۴-در پایان عمر، کام خود را از شراب و معشوق بگیر، حیف است که روزگارت چون گذشته به بیهودگی صرف شود(خانلری:گروی آخر عمر)
۵- ای راهنمای دل گمشدگان! به خاطر خدا یاریام نما! که ناآشنا جز با راهنمایی تو در مسیر معشوق نمیافتد.
۶- داوری کردن در باره پردهنشینی و پرهیز یا مستی به سرانجام آنهاست(ایهام: آخر عمر یا نتیجه یعنی کدام به حال خوش که همان بهشت نقد است منجر میشود)از این رو، کسی نمیداند انسان با چه حالتی از جهان خواهد رفت.
۷- پس حافظا! از چشمه گوارای معرفت و هدایت جامی حاصل کن! امید است که از دفتر دلت نقش نادانیها و آموزههای اشتباه سلوک پاک شود.( خانلری: به کف آور آبی)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۴ ماه قبل، شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:
چون از سر شوق دست به موهای زیبایش بزنم در خشم میشود( ایهام: موهایش تابدار میشود) و اگر به دنبال مهر و آشتی باشم تندی کند.
۲- و با گوشه ابروی خود که چون هلال ماه کمانی است، راهزن تماشاکنندگان جمالش میشود و زود پنهان میشود( خانلری:نظارگان بیچاره)
۳-در شب باده نوشی که همگان خواب و خمارند، با بیداری ویرانم میکند و آنگاه که در روز شکایت میکنم، خود را به خواب میزند.
۴- آری راه عشق همین است، پر از غوغا و زیان! هر که ناشکیبایی ورزد خواهد افتاد( تسلیم و خرسندی تنها راه است. خانلری: پر آشوب و آفت)
۵- ولی با این همه گدایی درگاه معشوق برتر از سلطنت است! آیا کسی از سایه آرامبخش معشوق به آفتاب میرود؟!
۶-وقتی روزگار سیاهی مو پایان یافت، هر چه بکوشند از سفیدی مو کاسته نمیشود( سواد: چرکنویس بیاض: پاکنویس)
۷-حباب که مغرورانه بر روی شراب کلاهداری و سروری میکند، به زودی از بین خواهد رفت( تمثیل برای غرور جوانی، ثروت، دانش و ...)
۸- آری آنکه مانع آشکار شدن راه حق است خودت هستی حافظ! از خود بلند شو! خوشا به سعادت کسی که در راه حق بیپرده رود و شاهد زیبایی آن باشد.
بیت اضافه در خانلری: دلا چو پیر شدی، حسن و نازکی مفروش/ که این معامله در عالم شباب رود
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹:
اکنون که گل از دیار نیستی، در چمن پا به زندگی گذشته و بنفشه در قدم نیکویش سر به سجود گذاشته،
۲-شراب بامدادی را با صدای موسیقی بنوش همراه با بوسهای از غبغب ساقی!
۳- در ایام شکوفایی گل، بی شراب و معشوق و موسیقی نباش، که چون ایام عمر هفتهای بیش نیست.
۴- از شکوفایی گلهای رنگارنگ خوشبو، زمین چون آسمان پرستاره روشن است، با همراهی ستاره نیکبختی و سرنوشت نیکو.
۵- آری در این فرصت یگانه، از دست معشوق لطیف گونه شراب بنوش! و حکایتهای عذاب عود و ثمود را رها کن!( در بخشایش حق، همراه با استفاده فرصت حال خوش غرق شو)
۶- آگاه باش، گرچه جهان در ایام گلها چون بهشت برین شده، ولی جاودانگی در آن میسر نیست( جاودانگی در استفاده تو و حال خوش است، یک لحظه میتواند جاودانه شود و پیوسته - چه در این جهان و چه در جهان دیگر-حال روح را خوش کند)
۷- وقتی گل بر فراز شاخه و چمن چون سلیمان است بر دوش باد و بلبل هنگام سحر نغمه بیخود کننده داودی سر داده،
۸- به باغ برو و آیین زرتشتی از سرگیر که گل لاله هم گویا آتش نمرود را برافروخته است(زرتشت و زردشت نام شخصی از نسل منوچهر شاگرد دقیانوس( شاگرد فیثاغورث) که در زمان گشتاسب دعوی نبوت کرد و مجوس پیغمبر دانندش و زند را کتاب آسمانیاو. زرزشت یعتی آنکه زر پیش او زشت و مغبوض است-شرح ختمی لاهوری، ۱۵۰۵)
۹- اکنون آن جام بامدادی را به وزیر سلیمان زمان، عماد الدین محمود بنوش!( وزیر ابواسحاق اینجو)
۱۰ - باشد که در محفل حافظ با ادب پروری و سخاوتش هر آنچه بخواهیم فراهم باشد( آرایه حسن طلب)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در ۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:
گویا همه خون دلهای عشق از چشمان ما به چهره میریزد و تو نمیبینی بر سر ما از این اشکها چه میآید!
۲- ما در سینه عشقی سوزان پنهان کردهایم، اگر دلمان به فنا و نیستی رود از این عشق است( ایهام هوا: عشق-خواهش نفس- باد- هوای کسی را داشتن)
۳- آنگاه که معشوق زیبا و شوق آفرینم در لباس زیبایش رخ نماید، خورشید از حسادت جامه پاره کند!( تشبیه تفضیل و نیز مهر پرور صفت خورشید است که به معشوق نسبت داده شده)
۴- از شوق صورت بر خاک قدمش نهادهایم، بجاست که بر رویمان قدم گذارد.
۵- آب چشم عاشق چون سیلی است و از هر که عبور کند، از جای میکندش گرچه دلش از سنگ باشد( خانلری: بر هر که بگذرد گرچه دلش ز سنگ بود هم ز جا رود)
۶- ما شب و روز با اشک چشم ماجراها داریم و از این که رهگذری به کوی یار رسد در گدازیم( ایهام: حتی به اشک خودم هم از این که به کوی یار میرود و او را میبیند غیرت و رشک میورزم- ایهام رهگذر: از آن راه عبور، شرح شوق، ۲۵۹۷)
نکته: رشک حتی از گذرگاهی که میرسد و عاشقی که نمیرسد!
۷- آری حافظ از روی راستی پیوسته به میکده میرود، بر خلاف صوفیان که بی صفای باطن وارد صومعه شوند(رود: استخدام شده: الف- برای شاعر: از روی صفا رفتن. ب- برای صوفی: از صفا عاری شدن، شرح شوق، ۲۵۹۸)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
دکتر صحافیان در دیروز یکشنبه، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸: