سیدحمیدرضا عقدایی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۵ در پاسخ به . دکتر شکوهی دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:
سلام بر شما استاد گرامی،
ممنونم از اطلاعات ارزشمند تان. هدف من از نگارش این متن لزوما دادن پاسخ به فرمایشات شما یا رفع اتهام از سعدی نیست. من سالهاست که بوستان و گلستان می خوانم و تقریبا هر روز چندین شعر بوستان رو گوش می دهم. نوشته من بر اساس برداشت کلی من از بوستان و این شعر که شاید صدبار اونرو گوش دادم و خواندم هست:- به نظرم برای پیدا کردن کلید و چرایی استفاده از این کلمات ابتدا باید تعصبات را به خصوص نسبت به ادیان اجدادمان به کناری بگذاریم تا شاید منظور اصلی سعدی از نقل این ماجرای پر حادثه را دریابیم.
- شکی نیست که سعدی به نیکی فرق میان عابدان و روحانیان دین هندو و برهمن را با واژه هایی مانند کشیشان، مطران، گبران پازند خوانان و غیره می دانسته و این نیاز به توضیح ندارد. و مطمئنیم که او به عمد از این واژه ها استفاده می کنه.- در اشعار مختلفی از بوستان دیده می شود که سعدی از اهمیت احترام به عقیده دیگران صحبت کرده است. داستان سررنش خداوند بر رفتار بد حضرت ابراهیم و اطرافیانشان با میهمان زردشتی یکی از آنهاست. در تفکر حاکم بر بوستان کسانی که به خدا نزدیک تر هستند خود را تافته جدابافته نمی دانند و حق تحقیر دیگران را ندارند و خود را از هم هپایین تر می دانند. "تو آن گه شوی پیش مردم عزیز/که مر خویشتن را نگیری به چیز" یا می گوید که " مردان راه به عزت نکردند در خود نگاه - از آن بر ملایک شرف داشتند / که خود را به از سگ نپنداشتند". پس فرض اینکه سعی سعدی در کوچک کردن پیروان این ادیان باشد اشتباه است.
- به نظر بنده سعدی در این شعر در پی یادآوری انحراف ادیان مختلف از ریشه و اصل ارزشمندشان می باشد.
چرا که وقتی که سعدی در باره "معنی" عبادت "این صنم" از "مهین برهمن" پرسش شروع می کند، وی می گوید:"بسی چون تو گردیدم اندر سفر/بتان دیدم از خویشتن بی خبر
جز این بت که هر صبح از اینجا که هست/برآرد به "یزدان دادار" دست"
اینجا خود "مهین برهمن" برای سعدی توضیح می دهد که منظور ما از این بت خدا نیست بلکه فرق این بت با بقیه بتهای دنیا آن است که هر صبح دستش را سوی "یزدان دادار" بلند می کند.
- سعدی در اینجا بعد از توصیف خدعه در پشت این بت قصد دارد به دو نکته اشاره کند.
یک اینکه روحانیون برهمن " شاید نظیر بقیه ادیان"، اصل و ریشه واقعی این دین را از مردم و پیروان آنها می پوشانند. یعنی در حالیکه می دانند "دادار" کیست به مردم نمی گویند. و این موضوع در بقیه ادیان هم به نوعی وجود دارد.
دوم - سعدی به زیرکی و غیرمستقیم سعی دارد برساند که این روحانیان با دگرگون کردن ریشه های اصیل دینی و خدعه مردم را گرد مصانع و معابد جمع می کنند.
- شبی همچو روز قیامت دراز/ مغان گرد من بی وضو در نماز
کشیشان هرگز نیازرده آب/ بغلها چو مردار در آفتاب
سطحی نگری است اگر فرض کنیم که هدف سعدی یکسان دانستن ادیان زردشتی، مسیحی و برهمن است. اهداف سعدی در این دو بیت آن است که بگوید این روحانیون به مناسکی که برای مردم توضیح می دهند عمل نمی کنند. یعنی مغ با اینکه می داند وضو باید بگیرد انجام نمیدهد. یا کشیشی که تا به حال غسل تعمید به جای نیاورد است.
- سراسر این شعر بخصوص انتهای آن درباره اهمیت توحید است. به خصوص انتهای آن که سعدی همه نیروها و همه اسباب خیر را از سوی خدا می خواند.
"بدانم که دستی که برداشتم/به نیروی خود بر نیفراشتم"
- سعدی در جایجای بوستان همه توفیق ها و "منت" را از آن خداوند دانسته است. "تو را نیست منت ز روی قیاس - خداوند را من و فضل و سپاس" در اینجا نیز :
کلید قدر نیست در دست کس/توانای مطلق خدای است و بس
پس ای مرد پوینده بر راه راست/تو را نیست منت، خداوند راست
فاطمه زندی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸:
@داداش صادق
تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد
سر بر نگرفتم به وفای تو ز زانوی را لطف میکنید؟
درود
سر آشوب =پریشان کننده سر ،مایهی بی سر و سامانی
ظاهرا این واژه از ساخته های حضرت سعدی ست
هم زانو=کسی که زانو به زانوی دیگری بنشیند ،همدم ،همنشین
سر از زانو بر نگرفتن = همواره سر بر زانو نشستن (غمگین بودن،زانوی غم در بغل گرفتن
معنی بیت : از روزی که عشق بی سر و سامان کننده ی تو همنشین ما شده است به وفای،تو سوگند که همواره زانوی،غم در بغل دارم..
موفق باشید
فاطمه زندی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸:
@پوریای حیران
از دست تو در پای فتادند چو گیسوی" را لطف میکنید ؟
درود.
گیسوی یار از بس بلند است روی پاهای او ریخته است،زیبا رویانی که با کمند گیسوی خود دل عاشقان را ربوده اند ..خود چنان دلباخته و عاشق تو شدند که مانند گیسوی تو بر پایت افتاده اند.
موفق باشید
احمد اسدی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
واژه "برگ" در این بیت دارای ایهام است. به جز اشاره به بخش سبزرنگ گیاهان و همچنین گلبرگ، این واژه دارای معانی دیگری نیز هست. یکی از معانی دیگر آن التفات، میل، رغبت و آرزوست که حافظ نیز چند بار از آن استفاده کرده است.
واژه "برگ" در لغتنامه های دهخدا و همچنین منابع قدیمی تر نظیر برهان قاطع و غیاث اللغات مترادف با این واژه ها نیز تعریف شده است : التفات . توجه . هوی . سر. پروا. میل . آرزو. رغبت . حال . دماغ . روی . خواهش .
سعدی میگوید:
چه گنه کرده ام نگارینا
که ترا برگ صحبت ما نیست .
و یا ابیات زیر از حافظ:
چنان کرشمه ٔ ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید.
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمداﷲ
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم .
لذا در بیت
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
حافظ از معشوق خود میخواهد تا چهره اش را بیاراید و جلوه گری کند تا او را از التفات به زیبایی گل بی نیاز کند. در واقع جلوه گر شدن زیبایی چهره معشوق رونق زیبایی گل را می شکند.
در مصراع دوم هم از معشوق میخواهد تا قامت خود را برافراشته کند تا رونق رعنایی سرو را بشکند و او را از توجه به قامت سرو بی نیاز کند.
اضافه بر جناس آوایی "برافروز" و "برافراز" در این بیت، حافظ تعبیر بسیار زیبا و شاعرانه ای در مورد آزاد شدن از توجه به بالا بلندی سرو را گنجانده است. سرو خود در ادبیات فارسی و نگاه حافظ مصداق آزاد بودن است از آن رو که میوه ندارد و سبکبار است چنانچه حافظ میگوید:
زیرِ بارند درختان که تعلّق دارند
ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد
شَوَد چون بید لرزان سروِ آزاد
اگر بیند قدِ دلجویِ فَرُّخ
لذا آزاد شدن از درختی که خود مصداق آزادگی است، تعبیر بسیار شیوایی است که حافظ در این بیت گنجانده است.
نیما محتشم در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۷۸ - فخر الدّین رازی:
مولانا میفرمایند:
زندهیی کی مرده شو، شوید تورا؟
طالبی کی مطلبت جوید تورا؟
اندرین بحث ار خرد رهبین بدی
فخر رازی رازدان دین بدی!
حسین رضایی.م در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۰۰ در پاسخ به احمد نیکو دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۰۹:
در مقدمه بر رباعیات خیام، صادق هدایت شکل درست این رباعی را «شادی بطلب» میداند و این تغییر در مصراع به «شادی مطلب» را دستکاری عمدی افراد صوفی و ... در شعر خیام میداند.
احمد اسدی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵:
اگر چه خَرمَنِ عمرم غمِ تو داد به باد
به خاک پایِ عزیزت که عهد نشکستم
واژه ی "باد" سوای جناس آوایی با فعل "داد" از یک سو با "خرمن" مراعات نظیر دارد و از سوی دیگر با "خاک".
باد و خاک به همراه آب و آتش از عناصر چهارگانه هستند که در اشعار شاعران ایران کاربرد آنها در کنار هم به زیبایی کلام می افزاید. مثلا سعدی میگوید:
باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد
آب هر طیب که در کلبه عطاری هست
احمد اسدی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴:
دوش بیماری چشم تو بِبُرد از دستم
لیکن از لطفِ لبت صورتِ جان میبستم
از جنبه های زیبای این بیت آن است که حافظ با مراعات نظیر تعدادی از اعضای بدن را در یک بیت در کنار هم قرار داده است. چشم، دست، لب و صورت. واژه ی " دوش" را هم که به معنای دیشب است میتوان از نظر واژگان به همین لیست اضافه کرد چرا که با وجود آنکه حافظ آنرا در معنای دیشب به کار برده است، این کلمه به طور مستقل معنای شانه و کتف هم میدهد.
ترکیب " صورتِ جان" نیز ترکیب دوگانه از کلمات با معانی متضاد است که در جای خود ترکیبی شاعرانه است. "صورت بستن" در لغتنامه دهخدا مترادف با تصور کردن، نقش کردن، پیدا شدن و ممکن شدن است که در این بیت "صورتِ جان بستن" میتواند به معنای "جانِ دوباره پیدا کردن" باشد.
" بیماریِ چشم" به خمارآلود بودن چشم اشاره دارد که در ادبیات فارسی و به ویژه توسط حافظ به گل نرگس هم تشبیه میشده است و از جلوه های دلربایی معشوق است و سبب ساز ابتلای عاشق در غم عشق.
"از دست ببُرد" نیز وجه مجهولِ " از دست رفتن" است. یعنی هم میتوان گفت که "من از جلوه های چشم خمارالودِ تو از دست رفتم" و یا اینکه به تعبیر حافظ " چشم خمارآلودِ تو مرا از دست ببرد".
تکرار سه باره حرف لام در مصراع دوم هم واج آرایی زیبایی است که به لطافت کلام افزوده است:لیکن از لطفِ لبت صورتِ جان می بستم
امیرحسین صباغی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷ - مرگ تزار:
و برای ما که میدانیم بعد از مرگ تزار چهها شد این شعر چه طنزآلود مینماید.
رضا از کرمان در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۸ در پاسخ به M_nik61 دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
درود بر شما
از کجا فهمیدی خیلی زرنگی
عزیزم کدوم نظر ,نظری از من دیدی که چنین نوشتی، به تصور شما برداشت اسرار درسته, اینجا یک سایت ادبی است که در این قسمت در مورد یکی از غزلیات حافظ داره بحث میشه بعضی غزل حافظ را با روضه امام حسین اشتباه گرفتند اگه حافظ میخواست برای امام حسین شعر بگه نیاز به اجازه کسی ندوشت اگه نگفته نخواسته قربونت بشم ,حالا یک عدد ۱۴ دیدی دیگه به هرچی خواستی ربطش بدی که نشد روضه ومصیبت ومداحی دوست دارید اینجا جاش نیست تشریف ببرین حسینیه عزیز .
M_nik۶۱ در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۴ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
شاید هم شما میخوای نظر شخصیتون غالب بشه!
احمد احمدی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۶۶:
در مصرع دوم بیت دوم هم «به آستین» باید درست باشد.
احمد احمدی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۶۶:
در مصرع دوم بیت اول «زین بیش» درستتر به نظر میرسد.
خلیل شفیعی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۵۱ حافظ
۱. شبِ وصل است و طی شد نامهٔ هَجر / «سلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْر»
🔹 آرایه قرآنی: اقتباس مستقیم از آیهٔ پایانی سوره قدر (سلامٌ هی حتی مطلع الفجر)
🔹 تقابل: «شب وصل» در برابر «نامهٔ هجر»
🔹 آغاز باشکوه: بیت نخست با اعلام پایان فراق، فضای امید و آرامش ایجاد میکند.
🔹 دلالت عرفانی: «شب وصل» میتواند کنایه از لحظهٔ وصال با حقیقت یا معشوق ازلی باشد.
۲. دلا در عاشقی ثابتقدم باش / که در این رَه نباشد کار بیاجر
🔹 نصیحت مستقیم: از معدود ابیاتی که لحن تعلیمی روشن دارد
🔹 واژهگزینی معناگرا: «ثابتقدم» و «بیاجر» مفاهیمیاند که هم دینیاند و هم عرفانی
🔹 الگوی پاداشدهی الهی: همنشینی عشق و اجر، یادآور رابطهٔ بندگی و مزد در دین
۳. من از رندی نخواهم کرد توبه / و لو آذَیْتَنی بِالْهَجرِ و الْحَجر
🔹 ترکیب فارسی ـ عربی(ملمع): «و لو آذیتنی» جملهای عربیست که حالت سوگند و تأکید دارد
🔹 شخصیت رند: بازتاب روشن اندیشهٔ رند حافظ که خطا نمیبیند، توبه نمیکند
🔹 تقابل واژگان: «رندی» در برابر «توبه»، «هجر» و «حجر» به معنای آزار جسمی و روحی
۴. برآی ای صبح روشندل خدا را / که بس تاریک میبینم شب هجر
🔹 تشخیص: «صبح» با صفت «روشندل» انسانی شده است
🔹 دعای الحاحآمیز: لحن درخواست با عبارت «خدا را»
🔹 تصویرسازی متضاد: نور و تاریکی، صبح و شب، وصال و فراق
۵. دلم رفت و ندیدم روی دلدار / فغان از این تطاول آه از این زجر
🔹 دو فعل نالیدن: «فغان» و «آه» بهوضوح حالت درونی را منتقل میکنند
🔹 واژه نادر: «تطاول» به معنی ستم درازمدت و ادامهدار
🔹 وزن دردآلود: جایگیری هوشمندانهٔ واژگان پرآوای «فغان» و «زجر» در پایان مصراع
۶. وفا خواهی جفاکش باش حافظ / فَاِنَّ الرِّبْحَ و الْخُسرانَ فِی التَّجْر
🔹 تمثیل اقتصادی: «ربح» و «خسران» در «تَجر» (تجارت) استعارهایست از دادوستد عاشقانه
🔹 منطق عشق: سود و زیان در عشق از هم جداییناپذیرند
🔹 واژگان عربی: بیت با جملهای فصیح از ادبیات عرب پایان مییابد که حالت ضربالمثلی دارد
⬅️ خلیل شفیعی ( مدرس ادبیات فارسی)
خرداد ماه ۱۴۰۴
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۱ - رجوع به تتمه حکایت زلیخا و حضرت یوسف:
1- شکل کنونی مصرع دوم بیت چهارم هم از نظر مفهوم مشکل دارد و هم از نظر وزنی لنگ میزند.
2- بررسی دقیق نسخه خطی نشان میدهد که شکل درست این مصرع چنین است: «رشک صد گلشن شود امروز دشت»
در واقع اکنون، مشکل وزنی برطرف شده، همخوانی بسیار خوبی با مصرع نخست میبینیم و معنی کل بیت نیز روشن است:
«گل (یعنی یوسف) برای گشت و گذار به دشت میرود و امروز دشت، رشک صد گلشن را برمیانگیزد.»
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
امین مروتی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۶:
شرح غزل شمارهٔ ۲۳۳۶ (یک دسته کلید است)
محمدامین مروتی
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده؟
پیغمبر عشق است ز محراب رسیده
نیم شب تاریک زندگی مولانا را کسی همچون مهتاب روشن کرده و مولانا از او به پیامبر عشق تعبیر می کند که مقتدای اوست و در نتیجه مناجات مولانا به او رسیده است.
آورده یکی مشعله آتش زده در خواب
از حضرت شاهنشهِ بیخواب رسیده
عاشقان خوب ندارند. چون معشوق آتش در خوابشان زده. معشوقی که خودش هم خواب ندارد.
این کیست چنین غلغله در شهر فکنده
بر خرمن درویش، چو سیلاب رسیده
در شهر ما غلغله افکنده و مانند سیل خرمن و موجودی دراویش را با خود برده است. یعنی دراویش، زندگی عادی و مادی شان را فدای او می کنند.
این کیست بگویید که در کَون جز او نیست
شاهی به در خانه ی بوّاب رسیده
او تنها شاهی است که به در خانه نگهبان می آید. یعنی از مقام و موقعیت خود درمی گذرد و درویش نوازی می کند.
این کیست چنین خوان کرم باز گشاده
خندان جهت دعوت اصحاب رسیده
خوتن کرمش گسترده و با روی خوش از یاران پذیرایی می کند.
جامی است به دستش که سرانجام فقیر است
زان آب عنب، رنگ به عنّاب رسیده
جامی از می معرفت برای فقرا در دست دارد که رنگ و روی فقرا را مثل عناب سرخ می کند.
دلها همه لرزان شده جانها همه بیصبر
یک شمّه از آن لرزه به سیماب رسیده
عشق لرزشی در جان همه موجودات می اندازد. اگر سیماب لرزش دارد، شمه ای از این لرزش و تاب و تب عشق است.
آن نرمی و آن لطف که با بنده کند او
زان نرمی و زان لطف به سنجاب رسیده
شمه ای از نرمش و ملاطفت عشق به سنجاب رسیده و چوست او را لطافت بخشیده است.
زان ناله و زان اشک که خشک و تر عشق است
یک نغمه تر نیز به دولاب رسیده
نغمه و آواز چرخ چاه، یکی از نغمه های عشق است که عاشقان را نلان و گریان می کند. سرو صدای دولاب یا چرخ چاه به ناله عاشق و چکه های آبش به گریه او تشبیه شده است.
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
از بهر گشاییدن ابواب رسیده
عشق دسته کلیدی در بغل دارد که همه درها را باز می کند.
ای مرغ دل ار بال تو بشکست ز صیاد
از دام رهد مرغ، به مضراب رسیده
دل عاشق مانند مرغی است که معشوق آن را شکسته است اما این ضربه نهایتاً مانند مضراب موسیقی، او را خوش می کند و می رهاند.
خاموش! ادب نیست مثلهای مجسم
یا نیست به گوش تو خود آداب رسیده
مولانا در مقطع خود را به سکوت دعوت می کند و می گوید کم مثال بزن و شرح بده. مگر آداب درویشی به گوشت نرسیده است؟
14 خرداد 1404
حسین ادهمی در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۹ در پاسخ به محمدرضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
دبیر اشتباه کرده. لطفا شما این اشتباه را تکرار نکنید. کمی بیشتر تحقیق بفرمایید
فرهود در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۵ در پاسخ به سروش دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۸:
منظور مهرهی فرزین (وزیر) در شطرنج است که کج نیز میرود.
داود شبان در ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:
حداقل بیت آخر مخاطبش حضرت حق،هر چند وقتی استاد رضا ساقی میفرمایند شاه شجاع پس ایشان درست میفرمایند، از آنجایی که در حاشیه نویسی های گذشتشون ذکر کردن که حضرت حافظ گاهی درمیان ابیاتی که مخاطبش عشق زمینی است به عشق حقیقی هم اشاراتی دارند یا بین ابیات به صورت غیر مستقیم خوانندگان را نصیحت هم میکنن،این حرف به ذهنم رسید.
هادی اسدی در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶: