سیدمحمد جهانشاهی در یک ساعت قبل، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:
موسیقی ایرانی
حسین قوامی
همایون خرم
ابوعطا
سیدمحمد جهانشاهی در یک ساعت قبل، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
چنین شنیدم ، که لطفِِ یزدان ، به رویِ جوینده ، دَر نبندد،
دَری که بگشاید ، از حقیقت ، بر اهلِ عرفان ، دگر نبنددچنین شنیدم ، که هر که شبها ، نظر ز فیضِ سحر نبندد،
مَلَک ز کار اش ، گِرِه گشاید؛ فلک به کین اش ، کمر نبندددلی که باشد ، به صبحْ خیزان ، عجب نباشد ، اگر که هر دَم،
دعایِ خُود را ، به کویِ جانان ، به بالِ مرغِ اثر نبندداگر خیال اش ، به دل بیاید ، سخن بگویم، چنانکه طوطی،
جمالِ آئینه تا نبیند ، سخن نگوید، خبر نبنددبرِ شهیدانِ کویِ عشق اش ، به سرخرویی عَلم نگردد،
به رنگِ لاله ، کَسی که ، داغِ غم اش ، به لَختِ جگر نبنددبه زیردستان ، مکن تکبّر؛ ادب نگهدار ، اگر ادیبی،
که سربلندیّ و سرفرازی ، گذر بر آهِ سحر نبنددز تیرِ آهِ چُو ما فقیران ، شود مشبَّک ، اگر که شبها،
فلک بر انجم ، زرِه نپوشد ؛ قمر ز هاله ، سپر نبندد«صفا» ، به رندی ، کجا تواند ، دَم از بیاناتِ عاشقی زد،
هر آنکه نالد ، به نالهٔ نِی ، چُو نِی ، به هر جا کمر نبندد
محسن عبدی در ۲ ساعت قبل، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۶ - رای زدن خسرو در کار فرهاد:
شیرینی: رشوه
محسن عبدی در ۲ ساعت قبل، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
یعنی آگاه بود که مرغ جانش از قفس بدن و پادشاه روحش از خانه تن به میدان عشق رفته و کسی در خانه نیست.
علی میراحمدی در ۲ ساعت قبل، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵:
اگر آزاده به کام خود آسان رسیدی که دیگر آزاده نبودی!
اصلا آزادگان از آنرو آزادگانند که از امتحان های سخت و آزمونهای دشوار پیروز و سربلند بیرون آمده و نام و ننگ را وانهاده اند.
احتمالا جناب خیام در فلک مورد نظر خود بر سر هر کوی و برزنی شرابخانه ای هم دایر و برقرار میکرده که به صورت شبانروزی به مردمان سرویس بدهند تا پیش از رهسپار شدن به سوی عدم و دیار نیستی ،مستی را دریافته باشند!
زهی فلک و زهی فلک گردان!
محسن عبدی در ۲ ساعت قبل، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
مجال خواب نمی باشدم ز دست خیال
در سرای نشاید بر آشنایان بست
سعدی
محسن عبدی در ۳ ساعت قبل، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
رخت برده: صفت مفعولی یعنی سفر کرده و مرده
در اینجا کنایه از بدبخت است.
بهزاد رستمی در ۳ ساعت قبل، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:
تا زان سر کوی پا کشیدم
دستم از کار رفت و پا هم
احساس میکنم این بیت هم مشکل وزن داشته باشه
محسن عبدی در ۳ ساعت قبل، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
هفت اندام: به حسب ظاهر اول سر، دوم سینه ، سوم پشت ، چهارم و پنجم هر دو دست ، ششم و هفتم هر دو پای. و به حسب باطن دماغ ، دل ، جگر، سپرز، شش ، زهره و معده.
بهزاد رستمی در ۳ ساعت قبل، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:
جسارت میکنم، ولی میشه گفت: مبدا تو شدی و منتها هم
محسن عبدی در ۳ ساعت قبل، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
بلبله: کوزه آب دسته دار، صراحی
محسن عبدی در ۴ ساعت قبل، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد:
به نظر رطب در معنی سخنان شیرین به کار رفته.
محسن عبدی در ۴ ساعت قبل، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد:
در سه کلمه چوب و چون و چوپان
همهجایی چو وجود دارد که به نوعی جناس است.
محسن عبدی در ۴ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد:
واج آرایی حرف 《چ》
چوب
چون
چوپان
چراگاه
جا هم هممخرج است.
امیرحسین فضل کریمی در ۴ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ سعدی » خبیثات و مجالس الهزل » خبیثات » شمارهٔ ۲۵:
الحق که سعدی و ایرج میرزا یک روح در دو جسمند.
محسن عبدی در ۵ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۳ - آغاز عشق فرهاد:
شکر استعاره از زبان و یاقوت استعاره از لب
سما اجاکه در ۵ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۵۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۶ - حکایت:
خریف یعنی پاییز
سما اجاکه در ۵ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۶ - حکایت:
حُله یعنی لباس فاخر
علی میراحمدی در ۶ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:
خیام نیستی و بی سرانجامی را همچون تُفی بر صورت جان آدمی می اندازد و سپس جامی شراب پیش می آورد...
یا بهتر بگوییم تُفی از بی سرانجامی در جام شراب می اندازد
زهی ساقی !
سیدمحمد جهانشاهی در یک ساعت قبل، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳: