علی میراحمدی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:
در خَمِ زلفِ تو آویخت دل از چاهِ زَنَخ
آه، کز چاه برون آمد و در دام افتاد«چاه زنخ» همان گودی در قسمت پایین چانه که اشاره ای است به پایین ترین مراتب هستی یعنی دنیا
شاعر میگوید :ما قصد کردیم که خود را از این مرتبه پایین جسمانی بالا بکشیم ،لاجرم دست در زلف تو زدیم و گرفتار دام زلف یا همان راه پر پیچ و خم عشق شدیم.
علی میراحمدی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹:
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست
و امروز نیز ساقی مهروی و جام می
کسانی از بهشت اخروی بهره میبرند که در همین دنیا اهل خیر و خوبی و زیبابینی و زیبااندیشی باشند.
گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
خیام
ali solgi در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۸:
اللهم صل علی محمدوال محمد
وعجل فرجهم فی هذه ساعت وفی کل ساعه🌹🩷💓💙🥲
علی میراحمدی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
بلبل همان شاعر عارف است که بر اثر فیض و عنایت الهی در معانی بر دلش گشوده شده و سخن عشق را اینچنین بیان میکند.
دو بیت زیر هم همین معنا را میرساند:
ای گُلبُن جوان! بَرِ دولت بخور که من
در سایهٔ تو بلبلِ باغِ جهان شدم
اول ز تحت و فوقِ وجودم خبر نبود
در مکتبِ غمِ تو، چُنین نکتهدان شدم
علی میراحمدی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:
عارفی کو که کُنَد فَهْم زبانِ سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
عارف سفری از خلق به حق دارد و سفری از حق به خلق برای هدایت و دستگیری سالکان و رهروان
احمد خرمآبادیزاد در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح سلطان اویس:
در مصرع نخست بیت شماره 30، «ادرار» یعنی «مستمری، وظیفه و مواجب». بنابراین «ادرار خار»، گنگ و نادرست است. در نسخه معتبر ابوالقاسم حالت، «ادرار خوار» ثبت شده است.
*از دستکاری اسناد هویت ملی–به بهانه نوآوری و ویرایش–بپرهیزیم.
Heydar Barsam در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
بزم دور ، نمی دانم چرا این کلمه مرا یاد کتاب ضیافت نوشته افلاطون می اندازد
احمد خرمآبادیزاد در دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح سلطان اویس:
مصرع نخست بیت 1 به شکل «پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این» گذشته از داشتن یک اشتباه، کاملا نامفهوم است. این مصرع در نسخۀ معتبر ابولقاسم حالت چنین است: «بیش از این ملکی که جم را شد میسر پیش از این»
برگ بی برگی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۹:۵۱ در پاسخ به .فصیحی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:
درود، بدون تردید این شعرِ حافظ و همتِ شماست که موجب این اتصال است.
ودود صفا در دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۴۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۷ - حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهٔ معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت:
شرح جامع مثنوی معنوی از کریم زمانی:
اگرچه این مستی، یعنی مستی سالکان همچون باز سفید، زیبا و گرانقدر است. لیکن در سرزمین قدس الهی، مستی های زیباتر و گرانقدرتر از آن مستی پیدا میشود. [پس سالک نباید به مرتبۀ موجود خود قانع شود.]
ودود صفا در دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۷:۳۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۷ - حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهٔ معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت:
شرح جامع مثنوی معنوی از کریم زمانی:
از مرتبۀ مستی بگذر، یعنی از سرمستی های مبتذل و گذرا صرفنظر کن و به دیگران مستیِ الهی عطا کن. (البته لازمۀ مست کردن دیگران اینست که خود ابتدا از بادۀ حق مست باشی.) از رنگارنگی و تغییر احوال دنیا گذر کن و به اثبات الهی در آی.
منظور بیت: از جاذبههای رنگارنگ نفسانی و احوال متغیّر دنیوی عبور کن و به مقام سکینه و وقار الهی برس.
احمد خرمآبادیزاد در دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - قصیدهٔ مرآت الصفا، در حکمت و تکمیل نفس:
در بیت 74:
1-«تخت حاسبان» اشاره به تختهٔ منجمان دارد که روی آن خاک میپاشیدند، آنرا هموار میکردند، روی آن رقمهایی مینوشتند و ...). به آن، «تخت محاسبان»، «تخته حساب»، «تخته خاک» و «تختۀ رقوم» نیز میگفتهاند.
2-«سردر»، به معنی تزیینهایی است که در گذشته بر بالای درِ خانه یا دروازۀ شهر میزدند.
کوروش در دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۴۰ - ذکر جواب الانطاکی قدس اللّه روحه العزیز:
موافق اهل صلاحیم در اعمال جوارح و مخالف ایشانیم بهمتها.
یعنی چه ؟
دلداد در دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - قصیدهٔ در مدح قوام الدین محمد صاحب عیار وزیر شاه شجاع:
حافظ را چنانکه میدانیم ابیاتش از دو سرچشمه کتاب و عترت سیراب نموده یا همان عقل و نقل نیز گفته شده و اما در خصوص این غزل بنظر میرسد مربوط به حدیثی است که از عایشه نقل شده است و عام خاص نیز تایید بر صحت ان دارند
و حدیث بدین مضمونست
امام باقر علیه السلام : رسول خدا صلی الله علیه و آله ، در شب نوبتی عایشه، نزد او بود. به پیامبر عرض کرد : ای رسول خدا! چرا خودت را به رنج می اندازی، حال آنکه خداوند گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟ حضرت فرمود : ای عایشه! آیا بنده ای سپاسگزار نباشم؟! بلبلی برگ گلی... پیامبر (ص) است که با وجود وصل باز نیز ناله های هجران سر میدهد
شاهین هاشمی نسب در دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
جره به معنی سبو دراینجا ذکر شده و اشتباه به نظر نمیرسد با معنی شعر هم راستا است
علی احمدی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۶:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت
بلبلی یک گلبرگ خوشرنگ در منقار خود داشت ولی با وجود این امکان خوشبختی ناله و زاری می کرد.
حضرت حافظ به زیبایی ارتباط عاشق و معشوق ازلی را تصویر می کند .گلبرگ های گل همه وجوه آن هستند ولی بلبل عاشق فقط به یک وجه از گل دسترسی دارد .در مورد خداوند هم چنین است هریک از انسانها وجهی از او را درک می کنند و از کل وجودش بی خبرند .نکته دوم این است که در راه عاشقی ، عاشق نباید انتظار تملک معشوق را داشته باشد.
گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت
به او گفتم تو به وصال رسیده ای پس ناله و فریاد برای چیست ؟بلبل گفت این جلوه گری معشوق است که باعث ناله من است .این وصال واقعی نیست گل وجوه دیگری دارد که من از آنها بی بهره ام و دیگران بهره می برند.
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت
اینجا حافظ توضیح می دهد که معشوق اگر عاشق را تحویل نگرفت عاشق نباید گله و اعتراض کند .معشوق حکمفرمایی کامران است یعنی هر هدف و خواسته ای داشته باشد را به دست می آورد و این به دلیل اطمینان کاملش بر حقایق است.من فرض می کنم چنین موجودی از گدایی خوشش نمی آید که من را تحویل نمی گیرد چون گدایی و عدم اطمینان در شان او نیست.عاشق گدای اطمینان است.
در نمیگیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوست
خُرَّم آن کز نازنینان، بختِ برخوردار داشت
چه با اظهار نیاز یا با بیان ناز بخواهی زیبایی و خوبی دوست را به خود جلب کنی به نتیجه نمی رسد .خوشا آنان که از دوستان نازنین چنین بختی را دریافت می کنند .
در واقع این با معشوق است که بخواهد و رضایت به دیدار عاشق داشته باشد و خواسته عاشق برای دیدار یا وصال برایش مهم نیست.
خیز تا بر کِلکِ آن نقاش، جان افشان کنیم
کـاین همه نقشِ عجب در گردشِ پرگار داشت
برخیز تا بر قلم آن نقاش آفرینش جان ببازیم .چرا که با چرخش پرگار مانند قلمش این همه نقش های عجیب در دنیا ایجاد کرده است .
اشاره به جلوه های مختلف خداوند در دنیا دارد که هر جلوه ای کسی را جذب خود می کند و کسی را نمی توان به این دلیل که تو چرا اینگونه خدا را می شناسی ایراد گرفت .نکته دیگر موضوع نقش آفرینی خداوند در دنیاست که با پرگار نشان داده شده .به این معنا که در دور زمان که از جایی شروع شده و در جایی ختم خواهد شد خداوند در مرکز عالم حضور دائمی دارد و نقش آفرینی می کند .حافظ به هیچ عنوان نمی پذیرد که خداوند جهان و موجودات آن را رها کرده باشد .این شاید برگرفته از تعبیر کلمه الهی در قرآن کریم باشد.
گر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکن
شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانهٔ خَمّار داشت
اگر در راه عاشقی گام نهاده ای و می خواهی پیرو راه عاشقان باشی نگران بدنامی نباش از شیخ صنعان یاد بگیر که به خاطر شراب لباس عابدانه خود را در میخانه گرو گذاشت.
وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوارِ سیر
ذکرِ تسبیحِ مَلَک در حلقهٔ زُنّار داشت
و چه خوشبخت است آن آزاد مرد شیرین سخن که در طی سیر راه عاشقی با اینکه زنار مسیحیان را(به خواست معشوق) به خود بسته بود مثل فرشتگان تسبیح خداوند می گفت .یعنی برایش ظاهر عبادت مهم نبود محتوای کار و درک حضور خداوند اهمیت داشت.
چشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشت
شیوهٔ جَنّاتُ تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت
در زیر بام قصر آن معشوق حوری صفت حضور دارم .یعنی زیر سایه او هستم .درست مثل رودهایی که زیر سایه درختان باغ ، روان است .
هم تلمیح از آیه قرآن است که در توصیف بهشت می گوید باغهایی که زیرشان رودها جاریست.
هم به گذرا بودن رود و پایداری باغها اشاره دارد .
هم به برخورداری لحظه ای رودها از باغها اشاره می کند .
و در نهایت وجود رودها در کنار باغها جلوه آن باغها را بیشتر می کند .عاشق باید نشانگر جلوه های معشوق باشد .
امیر گیاهچی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
یرغو به قاآن بردن یعنی تظلم و دادخواهی کردن ... بعضی از دوستان آن را به کار بیهوده کردن تعبیر کرده اند که نادرست است .
سعدی می گوید اگر من بی وفا بودم از معشوق شکایت می کردم چرا که او از کافران هم سنگدل تر است. چون کافران تنها دشمنان را می کشند و این سنگدل حتی دوستان را هم می کشد.
رازق در دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۴:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:
ترجمهی ترکی از عبدالباقی گلپینارلی.
البته ترجمهی او تقریباً دو برابر طولانیتر از شعر فارسی است. ظاهراً نسخهای که از آن ترجمه شده، با این نسخهای که در سایت گنجور قرار داده شده فرق دارد:
Sevgilimiz, gönlümüzü alan güzelimiz, sırlarımızı bilenimiz… kavuştuğumuz Yusuf’umuz, pazarımızın alımı, parlaklığı
Bıldırımız bu yılımıza âşık oldu… müflisleriz biz; sensin bizim definemiz, paramız pulumuz
Tembelleriz; haccımız da sensin, savaşımız, işimiz gücümüz de sen… uyumuşuz kalmışız biz, uyanık devletimiz sensin
Hastalarız, yaramıza melhem sensin… yıkılmış gitmişiz biz, lûtfunla kereminle sensin mimarımız bizim
Dön aşka, a düzenbaz padişahımız dedim; baş çekme, sırlarımızın perdesini inkâr etme
Bana cevap verdi de dedi ki: Bu işimiz senin yüzünden; ne söylersen dağımız, ormanımız o sözü yankılar, sana duyurur
Ona dedim ki: A dilediğini yapan, asıl dağ biziz, bu yankı da sözümüz; çünkü dağ dilediğini söyleyemez, yapamaz
Dedi ki: Önce sırlarımızdan birazcığını duy… her arık hayvan nasıl bizim yükümüzü çekebilir
Ona, rahmetini kesme bizden dedim; haberler sal bize… bû-tîmârımızı da sarhoş bir bülbül haline getir
Senin varlığın, bizim övüncümüz; bizim varlığımızsa ayıbımız, ârımız… mağaraya benzer gönlümüze bak da Ahmed’i de gör, Sıddıyk’ı da
Tortulu şarap içen sarhoşumuz her şarabı içmez… gagası güzel kuşumuz padişahın elinden yem yer
Şu leş bedenimiz mezarda yatıp uyuyunca, uçan dudumuz kafesten kurtulur gider
Akıllı fikirli kuşumuz kendi yerini tanır, yuvasını bilir… bizden sonra yeryüzünde izlerimizi bulursun elbet
Gül bahçesinde sensizsem, güller diken kesilir bana… fakat seninle zindanda bile olsam dikenim gül bitirir
Seninle ateşe girsem, ateş ışık olur… fakat sensiz cennette olsam, ışıklar ateş olur bana
Kuzgunumuz, sığırcığımız, senin yüzünden akdoğan oldu… sözümüz budur ancak: Yeter, artık söz söyleme
عرفان آزادی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۴:۴۱ دربارهٔ صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره البقره » ۱- آیات ۱ تا ۴:
کاش زودتر با این اثر آشنا شده بودم .ی چیزی مث معجزه ست
نیلوفر کاردان در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۳:۲۷ در پاسخ به رسول دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹: