احمد خرمآبادیزاد در یک ساعت قبل، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:
در مورد واژه «طفیل»
این واژه در بسیاری از متون ادبی، به معناهایی نیز به کار برده شده که بر خلاف برداشت امروزی، دارای بار منفی نبوده است.
«طفیل هستی عشقند آدمی و پری/ارادتی بنما تا سعادتی ببری» (حافظ، بیت نخست غزل شماره 452)
«بر خوانِ کفَش طفیل امید/جز رضوان میزبان ندیده است» (خاقانی، بیت 34، قصیده شماره 33)
«کعبه سنگین مثال کعبه جان کردهاند/خاصگان این را طفیل دیدن آن دیدهاند» (خاقانی، بیت 18، قصیده شماره 67)
«دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سراش/تن طفیل و شاهد دل میهمان آوردهام» (خاقانی، بیت 34، قصیده شماره 137)
به استناد لغتنامه دهخدا و فرهنگ نظام (داعیالاسلام)، معنیهای دیگر «طفیل» عبارتند از:
1-وسیله، سبب (الهی به طفیل پاکانت که گناهم ببخش)
2-مهان ناخوانده؛ کسی که بدونِ طلب، همراه دیگری به مهمانی برود.
3-وابسته
بنابراین، مصرع نخست بیت شماره 5 به شکل «طفل گزین یار تا طفیل نباشی» نادرست و ناسازگار با بیت شماره 6 است.
*مراقب ذهن فریبکارمان باشیم.
علی میراحمدی در یک ساعت قبل، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:
«ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی»
بدون شک چنین شعری فقط میتواند مخاطبانی با گرایشات عرفانی و معنوی داشته باشد ؛البته مخاطب عرفان گرایی که سخن شناس باشد هم روی خوشی به این گونه سخن مستقیم و غیر هنرمندانه نشان نمیدهد!
حال ببینیم حافظ همین معنا را چگونه بیان کرده است :
«از شرم در حجابم ساقی تلطفی کن
باشد که بوسه ای چند بر آن دهان توان زد»
معنا یک معناست اما تفاوت طرز بیان از زمین تا آسمان است!
سخن حافظ هم هنرمندانه است و هم غیر مستقیم و به همین علت دایره مخاطبان بسیار گسترده تری نیز دارد!
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲:
نیّر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
ساقیِ مجلس ، گشود زلفِ سمن سود،
مجلسیان پُر کنید ، دامنِ مقصودحسنِ تو ، روزِ رخِ ایاز سیَه کرد،
مژده بَر ای بادِ صبحگاه ، به محمودچشمِ زلیخا ، گر این جمال به بیند،
یوسفِ خُود را دهد ، به دِرهمِ معدوددوست چُو با ما ست ، سازِ عیش تمام است،
بیهُده ، مطرب مساز زمزمۀ عودصحبتِ خوبان ، ز شیخ و شحنه ، نهان بِه،
مایۀ غُوغا ست ، بانگِ نای و دف و رودطرّۀ مُشکین ، بر آتشِ رخِ گلگون،
مجلسِ ما را ، بس است مجمرۀ عودقرعۀ فالِ تو ، تا به نامِ من آمد،
هیچ نخواهم دگر ، ز طالعِ مسعودوصلِ تو ، از یاد بُرد وعدۀ فردا،
قصّۀ موجود ، بِه ز غصّۀ مفقودرشک به خواب آیدم ، که سر زده هر شب،
تنگ کِشد در بَر ، آن دُو چشمِ مِی آلودوَه که مرا ، آتشِ خلیل بسوزَد،
سرد شد اَر بر خلیل ، آتشِ نمروددارویِ مرگ ام دِه ای طبیب ، که دیگر،
کارِ دلِ ناتوان ، گذشت ز بهبوددیده ز خوبان بدوختیم و خطا بود،
تیرِ نظر بر درید ، جُوشنِ داوود" نیّر" از این طبعِ آبدارِ گهر ریز،
بر دَرِ شه کن نثار ، گُوهرِ منضودمیرِ عرب ، صاحبِ سریرِ ولایت،
مهرِ سپهرِ وجود و سایۀ معبود
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳:
نیّر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
از تو نتابم رخ ای نگار ، به معبود،
گر چُو خلیل ام ، بَری به آتشِ نمرودطلعتِ زیبا گر این بوَد ، که تو داری،
قیمتِ یوسف ، کَم از دَراهمِ معدودخواجه ، دَهی پندِ من ز عشقِ وِی ، امّا،
می نتوان گفت ، ترکِ عادتِ معهودداغِ فراق ام گشود دیده ، دلا باش،
تا دگر آید به دست ، دامنِ مقصودجان به لب آمد ، فدایِ چشمِ تو ساقی،
آبِ حیاتی ، از آن دهانِ مِی آلودبرخیِ پروانه ام ، که تا برِ معشوق،
بالِ و پرِ خویشتن نَسوخت ، نیاسودفکرِ دگر کن دلا ، که نوشِ لبِ یار،
قوّتِ صبرِ من ، اَر نکاست نیفزودشمعِ وجودَم ، گداخت غیرتِ اغیار،
کاش تو بودیّ و هر چه غیرِ تو مفقودخاکِ سرِ کویِ تو ست ، کعبۀ دلها،
زاهدِ بیچاره ، راهِ بیهُده پیمود
دکتر صحافیان در ۵ ساعت قبل، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:
چون نسیم بهار در موهای خوشبویش چین و شکن انداخت و بوی خوشش را پراکند، به مشام هر شکستهدلی که رسید جان تازه گرفت.
۲- کجاست هم نفس لحظات عاشقیام تا مفصل و مشروح بیان کنم که دل از دوریاش چه میکشد؟!( بیت اضافه در خانلری: برید صبح وفا نامهای که برد به دوست/ز خون دیده ما بود مهر عنوانش)
۳- زمانه همانند چهره زیبایت را بر برگ گل کشید، اما از شرمندگی زیبایی بیوصفت در غنچه پنهانش کرد(خانلری: ساخت-تشبیه تفضیل- حسن تعلیل برای غنچه بودن)
۴- از پیمودن راه عشق خسته شدی و مقصدی آشکار نشد، شگفتا از این راه زیبای بیپایان!
۵- امید است که شکوه دیدار کعبه عذرخواه سالکان شود چه آنکه جان زنده دلان از سختیهای راه و هجران کباب شد( ایهام: تنها عذر برای این که چرا سالکان زنده دل از شوق یار جان نسپردهاند این است که بهانه دیدار کعبه را بیاورند و سپس جان دهند)
۶- به این دل شکسته عشق که چون یعقوب در خانه احزان است، چه کسی نشانی از یوسف زیبای دل از چاه چانه معشوق میآورد؟!
۷- در این فکرم که سر زلفش را بگیرم و برای دادخواهی به پیش خواجه(وزیر یا پادشاه) ببرم، تا حق مرا از این همه نیرنگش بستاند.
آرامش و پرواز روح
مهدی خشامن در ۵ ساعت قبل، ساعت ۰۸:۳۹ در پاسخ به سعید فاضلی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۱:
سلام بله حتما اصلاح بفرمائید. می رسد درست است. و میرسد اشتباه است.
مست عشقم دار دایم بیخمار
من نخواهم مستیی کز می رسد
ابوتراب. عبودی در ۷ ساعت قبل، ساعت ۰۵:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:
با سلام و عرض ادب محضر شما فرهختگان عزیز فعال در گنجور.
کنج لب تو مجمر و خال تو سپند است
زلفت شب یلـدا ، لبت شکّـر و قنـد است
نـوک مژه ات نیزه و ابـــروی تـو خنجــر
چشمان تو خورشید دوگیسوت کمنداست
قرص قمر است صورت زیبای تو یا شمس
قد قامت و انـــدام سهی ســروِ بلنــد است
چون لالهٔ بشکفته دوگوشَت ز چپ و راست
ابـروی کجَت تیغ کریمخانـیّ زنــــــــد است
یک نیم نگاهت بـه گل نـرگس شیـــــــراز
شد شهره گل نرگس و شایان پسنـد است
با یک نظر از خلق جهان دل بـــربایــی
جان همگان نیز به مویی ز تو بند است
این لشکر عاشق کُش و جرّار تو صد بار
خونریزتر از لشکر تیمور و ریموند است
الحق که((عبودی))شده مبهوت جمالت
بر آتش عشق تو دل او چو سپند استبا احتــرام ، دیوان ابوتراب عبودی
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۵:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:
در تفحص آمدند از اندهان
صورت کی بود عجب این در جهان
یعنی چه ؟
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۵:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:
بیمرض دیدیم خویش و بی ز رق
آنچنان که خویش را بیمار دق
یعنی چه ؟
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۵:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:
توی تو در دیگری آمد دفین
من غلام مرد خودبینی چنین
یعنی چه ؟
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:
او توست اما نه این تو آن توست
که در آخر واقف بیرونشوست
یعنی چه ؟
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۵:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:
کاینچ میکاری نروید جز که خار
وین طرف پری نیابی زو مطار
مصرع دوم یعنی چه ؟
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۵:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست:
قرنها را صورت سنگین بسوخت
آتشی در دین و دلشان بر فروخت
منظور از قرنها چیست ؟.
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۴:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۶ - رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهٔ ممنوع عنه آن همه وصیتها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و میگفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان میگفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر:
چونک گم شد جمله جمله یافتند
از کم آمد سوی کل بشتافتند
مصرع دوم یعنی چه ؟
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۴:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۶ - رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهٔ ممنوع عنه آن همه وصیتها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و میگفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان میگفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر:
پس حقیقت حق بود معبود کل
کز پی ذوقست سیران سبل
یعنی چه ؟
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۴:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۶ - رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهٔ ممنوع عنه آن همه وصیتها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و میگفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان میگفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر:
ور ز غیر صورتت نبود فره
صورتی کان بیتو زاید در تو به
یعنی چه ؟
کوروش در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۶ - رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهٔ ممنوع عنه آن همه وصیتها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و میگفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان میگفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر:
چون صور بندهست بر یزدان مگو
ظن مبر صورت به تشبیهش مجو
یعنی چه ؟
کوروش در ۹ ساعت قبل، ساعت ۰۴:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۶ - رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهٔ ممنوع عنه آن همه وصیتها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و میگفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان میگفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر:
مدرسه و تعلیق و صورتهای وی
چون به دانش متصل شد گشت طی
یعنی چه ؟
کوروش در ۹ ساعت قبل، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۶ - رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهٔ ممنوع عنه آن همه وصیتها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و میگفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان میگفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر:
این ز حد و اندازهها باشد برون
داعی فعل از خیال گونهگون
یعنی چه ؟
احمد خرمآبادیزاد در یک ساعت قبل، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹: