گنجور

حاشیه‌ها

سام در ‫۲۶ دقیقه قبل، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:

SΛΛM, [12/11/2025 05:10 ب.ظ]
جناس‌های غزل ۲۳۹ حافظ – بیت‌به‌بیت

توضیح: حافظ در این غزل جناس اندک دارد؛ چون غزل بیشتر بر استعاره و مراعات نظیر استوار است.
امّا هر چه هست کامل می‌آورم.

🔶 بیت ۱

رسید / دمید → جناس ندارند (فقط سجع و ترصیع)

گُل / نَبید → جناس ندارند
(مراعات نظیر)

📌 نتیجه:
این بیت هیچ نوع جناس ندارد.

🔶 بیت 2

صفیر / فغان → جناس ناقص حرکتی (ف/ص، تغییر حرکت‌ها)
هر دو صدای گریه–ناله را می‌رسانند.

کشید / برآمد → جناس ندارند

📌 نتیجه:
یک جناس ناقص حرکتی:
صفیر / فغان

🔶 بیت 3

بهشتی / بهشتی (تکرار لفظ)
جناس نیست؛ تکرار است.

سیب / شاهد / نگزید → جناس ندارند

📌 نتیجه:
جناس وجود ندارد.

🔶 بیت 4

نرسید / نکشید → جناس ناقص اشتقاق
(هر دو از ریشهٔ «-کش / -رس» نیستند اما بن مضارع مشابه دارند؛ در بلاغت قدیم نوعی «موازنه اشتقاقی» محسوب شده)

📌 نتیجه:
یک جناس ناقص اشتقاقی:
رسید / کشید

🔶 بیت 5

روی / بستان → جناس ندارند

خط / خطّ (خط بنفشه / خطّ ابروی ساقی) → در لایهٔ دیگر جناس تام!
چون «خط» در هر دو مورد یک شکل دارد ولی معنی متفاوت است.

📌 نتیجه:
یک جناس تام پنهان:
خط (مو) / خط (نقش)

🔶 بیت 6

دلم / دگرم → جناس ندارد
فقط سجع و واج‌آرایی.

📌 نتیجه:
بدون جناس.

🔶 بیت 7

مرقّع / رنگین / گل → جناس ندارند
نخرید / بسوخت → جناس ندارند

📌 نتیجه:
بدون جناس.

🔶 بیت 8

بهار / دادگسترا → جناس ندارند
نچشید / گذشت → جناس ندارند

📌 نتیجه:
بدون جناس.

📌 نتیجهٔ نهایی جناس‌ها (کاملاً دقیق)
✔️ یک جناس تام پنهان:

خط / خط (در بیت ۵)

✔️ دو جناس ناقص:

صفیر / فغان (ناقص حرکتی)

رسید / کشید (موازنهٔ اشتقاقی در قرائت بلاغت قدیم)

بقیهٔ ابیات فاقد جناس هستند.

 

سام در ‫۵۱ دقیقه قبل، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:


🌿 بیت ۱

جهان بر ابرویِ عید از هلال وسمه کشید
هِلال عید در ابرویِ یار باید دید

🔵 صنایع بدیعی

مراعات نظیر: جهان / عید / هلال

تشبیه: «ابروی یار = هلال ماه»

استعاره: ابروی یار، به‌صورت «هلال» تصویر شده (استعاره مکنیه)

کنایه: «وسمه کشیدن» = آرایش کردن

تضاد پنهان: هلال (ظرافت) ↔️ جهان (بزرگی)

تضمین اسطوره‌ای: هلالِ عید به‌عنوان نماد آغاز شادی

🔵 صنایع معنوی

اغراق: «جهان وسمه کشید»

حُسن تعلیل: علت زیبایی عید را هلالِ ابروی یار دانستن.

🌿 بیت ۲

شکسته گشت چو پشت هلال قامت من
کمان ابروی یارم چو وسمه بازکشید

🔵 صنایع بدیعی

تشبیه:

قامتم = پشت هلال شکسته

ابروی یار = کمان

استعاره: «شکسته شدن قامت» → اندوه

مراعات نظیر: هلال / کمان / ابرو

کنایه: «شکسته شدن قامت» = غمگین شدن

🔵 صنایع معنوی

حسن تعلیل: شکستگی قامت شاعر را به ابروی یار نسبت دادن.

مبالغه: با یک نگاه ابرو قامت شاعر می‌شکند.

🌿 بیت ۳

مگر نسیم خطت صبح در چمن بگذشت
که گل به بوی تو بر تن چو صبح جامه درید

🔵 صنایع بدیعی

تشبیه:

«گُل جامه دریدن = صبح»

استعاره:

«خطّت صبح» = پرتو نور

«جامه‌دریدن گل» = شکفتن

مراعات نظیر: نسیم / گل / چمن / صبح

حس‌آمیزی: بوی تو + حرکت گل

🔵 صنایع معنوی

اغراق: گل از بوی او جامه می‌درد.

تضمین طبیعت: صبح و شکوفه‌ها.

🌿 بیت ۴

نبود چنگ و رباب و نَبید و عود، که بود
گِلِ وجود من آغشتهٔ گلاب و نَبید

🔵 صنایع بدیعی

مراعات نظیر: چنگ / رباب / نَبید / عود

جناس ناقص افزایشی: گل / گلاب

استعاره:

«گِل وجود = جسم»

«آغشته بودن» = سرشار بودن از عشق

کنایه: «گلاب» = پاکی – «نبید» = طرب و سرخوشی

🔵 صنایع معنوی

ترکیب‌سازی نمادین: ابزار موسیقی = شادی

حسن تعلیل: نبودن موسیقی را با بادهٔ درونی جبران می‌کند.

🌿 بیت ۵

بیا که با تو بگویم غم ملالت دل
چرا که بی تو ندارم مجال گفت و شنید

🔵 صنایع بدیعی

تضاد: گفت / شنید

مراعات نظیر: گفت / شنید / مجال / غم

استعاره: «دل سخن می‌گوید»

🔵 صنایع معنوی

سبب و مسبب: نبودن یار = بسته شدن مجال گفت‌وگو

اغراق: بی تو سخن هم نمی‌توانم گفت.

🌿 بیت ۶

بهای وصل تو گر جان بود خریدارم
که جنس خوب مبصر به هر چه دید خرید

🔵 صنایع بدیعی

استعاره: وصل به جنس تشبیه شده

مراعات نظیر: بهای / خرید / جنس / دید

جناس ناقص: دید / خرید

🔵 صنایع معنوی

ترکیب منطقی: عشق = مبادله

حسن تعلیل: دلیل جان‌دادن → «تو جنس خوبی هستی»

🌿 بیت ۷

چو ماه روی تو در شام زلف می‌دیدم
شبم به روی تو روشن چو روز می‌گردید

🔵 صنایع بدیعی

تشبیه:

روی تو = ماه

زلف = شام

روشن شدن شب = روز

استعاره: روی او نوربخش است

تضاد: شام / روز

🔵 صنایع معنوی

مبالغه: با نگاهِ تو شب تبدیل به روز می‌شود.

🌿 بیت ۸

به لب رسید مرا جان و برنیامد کام
به سر رسید امید و طلب به سر نرسید

🔵 صنایع بدیعی

تناسب: لب / کام

تضاد: رسید / نرسید

جناس ناقص اختلافی: لب / طلب

کنایه: «به لب رسیدن جان» = نزدیک مرگ

🔵 صنایع معنوی

ترتیب منطقی هنری: امید به سر می‌رسد ولی خواسته نه.

🌿 بیت ۹

ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند
بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید

🔵 صنایع بدیعی

تشبیه: کلام شاعر = مروارید

استعاره: نوشتن از شوق

مراعات نظیر: نوشت / حرف / نظم / خواندن

🔵 صنایع معنوی

مبالغه: شعرش مروارید است.

مختارِ مجبور در ‫۴ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۵۳ در پاسخ به بهنام دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:

کار خود گر به کرم بازگذاری ...

همه این چیزایی که نوشتی تصور شماست و خدا نیست...
اصلا هر چیزی که در ذهنت بگنجه و بتونی تصور یا تعریفش کنی خدا نیست  و نهایت تصور شماست.
آنچه پیش تو بیش از آن ره نیست
غایت فکر توست الله نیست

گرفتاری آدما اینه که میخوان خدا را وصف کنن و چون محدود هستن و اسیر ذهن در وصف خدا دچار اشکال و اشتباه میشن.
ما باید خدا را باید عبادت کنیم نه اینکه وصفش کنیم.

سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ

مختارِ مجبور در ‫۴ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۵۲ در پاسخ به شهریار آریایی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸:

حضرت خیام غلط کرده .....

عباس صادقی زرینی در ‫۵ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۴۱:

رایض . رام و دست آموز. (ناظم الاطباء). رام . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ج ، راضة، رُوّاض . (ناظم الاطباء). فرهنگ دهخدا 

تو رایض من به خوشخرامی
من توسن تو به بدلگامی 

نظامی 

عباس صادقی زرینی در ‫۵ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۳۴:

شاهیک. ( اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. فرهنگ دهخدا 

پس مصراع آخر این معنی را میدهد

بهشت روی زمین شاهیک می باشد ، اطراف زادگاه خود نزار قهستانی است.

عباس صادقی زرینی در ‫۵ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۳۰:

در مجلس عشّاق قراری دگر است

وین بادهٔ عشق را خماری دگر است

آن علم که در مدرسه حاصل کردند

کار دگر است و عشق کاری دگر است

 

در دیوان شمس تبریزی آمده است . به تصحیح استاد بدیع الزمان فروزانفر 

در رباعیات منسوب به عین القضات همدانی هم‌ آمده است 

عباس صادقی زرینی در ‫۶ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۵:

خنب 

چونان «خونابه» در گویش محلی قهستانی به خم می گویند 

سنب 

هم به معنی دخمه درویشان است. 

(سُ) (اِفا.) در ترکیب به معنی «سنبنده» (سوراخ کننده) آید. خانه زیرزمینی جهت درویشان.

 

عباس صادقی زرینی در ‫۶ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۹:

هرگز وجودِ حاضرِ غایب شنیده‌ای؟

من در میان جمع و دلم جای دیگر است

یاد آور این بیت شیخ اجل 

بزرگمهر در ‫۶ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۱:

ای دل آمد دلبری کاندر ملاقات خوشش

همچو گل در برگ ریزان, از حیا می‌ریختی

بهنام در ‫۸ ساعت قبل، ساعت ۰۹:۴۱ در پاسخ به علی عابد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:

کار خود گر به کرم بازگذاری ...

سلام عابد عزیز

من یک ایده دارم، که برای اولین بار اینجا مکتوبش می‌کنم، چرا که احساس می‌کنم مکان هندسی هم‌فکرانم همین‌ جاست، شاید بتواند اختلاف و عناد و تشتت آرا در رابطه با خداوند را برطرف کند، در همه‌ی عالم.

همه‌ی عالم را تصور می‌کنم، از دورترین ستاره‌ی کشف شده (نوری که از او به ما رسیده، ۲۸ میلیارد سال پیش راه افتاده، با سرعت ۳۰۰ هزار کیلومتر در ثانیه)، تا ریزترین اجزاء شناخته شده (اگر پنجاه میلیون اتم را به خط کنیم طولش می‌شود یک سانت).

خودم را از این مجموعه کسر می‌کنم. این "خود"م، فقط تصوریست از من، در ذهنم. یعنی بدنم و جسمم در همان مجموعه جا می‌ماند.

اسم این مجموعه را می‌گذارم "خدا"

تمام صفات خدا بر آن صدق می‌کند، رحمان، رحیم، مالک، قادر، جمیل، بسیط، کریم، علیم، حکیم، رزاق، جبار ... 

هر تصوری که هر کس به هر نام از خدا دارد در آن هست. سرنوشت، کاینات، طبیعت، تصادف، توهم. چون هر کس، همراه با ذهنیتش، جزوی از آن مجموعه است.

خدای منِ مسلمانِ شیعه‌ی اثنی‌عشری، با خدای هر برادر هم‌کیشِ همدینِ هموطنِ هم‌فکرِ هم‌عصرم هم فرق دارد، ولی این خدا، این مجموعه، این "کُل"، برای همه یکیست.

حالا وقتی یک سرخپوست مایایی یا یک هندوی بودایی، یا اصلا یک ایرانی شیعه‌ی اثنی‌عشری، می‌گوید خدا، می‌بینم که خدای او در درون این خدای من هست. و اگر او هم اینطور فکر کند قضیه تمام می‌شود و همه می‌رویم پی کارمان.

توضیح: این ایده از من نیست. تمام متفکران و مصلحان و پیامبران هم این را گفته‌اند، ولی نشده، چرا که یک "اگر" دارد.

در کف هر یک "اگر" شمعی بدی

اختلاف از گفتشان بیرون شدی

 

مهدی مقدم در ‫۹ ساعت قبل، ساعت ۰۸:۰۴ در پاسخ به مریم یارمحمد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۷:

این جوش و خروش از زمین تا به آسمان (خورشید) رسید.

سینا در ‫۱۱ ساعت قبل، ساعت ۰۶:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:

با وجودت ز من آواز نیاید که منم

صدرا در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت طوطی » حکایت طوطی:

این بیت عطار 

"جان ز بهر این به کار آید تو را

تا دمی در خورد یار آید تو را"

 

مرا بیاد مصرع اخیر از رباعی ابوسعید ابوالخیر انداخت؛

گر با غم عشق سازگار آید دل

بر مرکب آرزو سوار آید دل

 

گر دل نبود کجا وطن سازد عشق؟

ور عشق نباشد به چه کار آید دل؟

شهریار آریایی در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸:

چیر=چیره، [چیر واژه‌ای در زبان پهلوی است.] (صفت)

1. غالب، مُظَفّر، پیروز 2. مُسَلّط

منبع: فرهنگ فارسی، نوشته‌ی استاد گرانقدر، دکتر محمّد معین

.

حضرت خیّام نیشابوری می‌گوید که مرگ پایان راه است و زندگی پس از مرگ، خرافه‌ی فریبکارانه‌ای بیش نیست.

الهام در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۳:

بسی دل‌ها رسد آن جا چو برقی

ولی مشکل بود آن جا ثباتش

🔆🔆🔆🔆🏹🏹🏹🏹

ای دهندهٔ قوت و تمکین و ثبات

خلق را زین بی‌ثباتی ده نجات

اندر آن کاری که ثابت بودنیست

قایمی ده نفس را که منثنیست

🌌🌌🌌🌌♾️♾️♾️♾️

 

 

محسن عبدی در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۷:

این شعر را بیهقی هم در تاریخ خود آورده است.

سام در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۱:

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"


📚 باب دوم : در اخلاق درویشان

🌺 حکایت ۱۱

💫 در مسجد جمعه شهر بعلبک (از شهرهای شام ) بودم. یک روز چند کلمه به عنوان پند و اندرز برای جماعتی که در آنجا بودند می گفتم، ولی آن جماعت را دل مرده و بی بصیرت یافتم که آن چنان در امور مادی فرو رفته بودند که در وجود آنها راهی به جهان معنویت نبود. دیدم که سخنم در آنها بی فایده است و آتش سوز دلم ، هیزم تر آنها را نمی سوزاند. تربیت و پرورش آدم نماهای حیوان صفت و آینه گردانی در کوی کورهای بی بصیرت برایم دشوار شد ولی همچنان به سخن ادامه می دادم و درِ معنویت باز بود. سخن از این آیه به میان آمد که خداوند می فرماید: 

--- و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید ---

✔️و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم (ق / 16)(۱)

🔸دوست نزدیکتر از من به من است
🔹وینت مشکل که من از وی دورم (۲)
🔸چه کنم با که توان گفت که او
🔹در کنار من و من مهجورم (۳)

من همچنان سرمست از باده گفتار بودم و ته مانده ساغری در دست و قسمتهای آخر سخن را با مجلسیان می پیمودم، که ناگهان عابری از کنار مجلس ما عبور می کرد، ته مانده سخنم را شنید و تحت تاثیر قرار گرفت به طوری که نعره ای از دل برکشید و آنچنان خروشید که دیگران را تحت تاثیر قرار داد. آنها با او همنوا شدند و به جوش و خروش افتادند. گفتم سبحان الله ! دورانِ باخبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور(۴)

🔸فهم سخن چون نکند مستمع
🔹قوت طبع از متکلم مجوی
🔸فُسحت میدان ارادت بیار
🔹تا بزند مرد سخنگوی گوی (۵)


۱_ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ و ما انسان را آفریده ‏ایم و می دانیم که نفس او چه وسوسه ‏ای به او می ‏کند و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم
۲_ وینت(واینْت: و این چه) اینْت: این چه...
۳_ مهجورم: گرفتار دوری و جدایی هستم
۴_ یعنی شگفتا ...  ای کاش با خبران(یاران بیدار دل) نزدیک بودند و بی بصران کور دل دور ...
۵_ یعنی: اگر شنونده، معنی گفتار را در نیابد، از گوینده انتظار قدرت سخنوری را نتوان داشت. میدان اشتیاق سخنگوی را بگشا تا او با چوگان معنویت، گوی سخن بزند. 

به گفته تبریزی

▫️غنچه بشگفته بلبل را بگفتار آورد
▪️مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد



رحمت در ‫دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:

گذشتن به پیل:
یعنی عبور. در هندوستان گاهی برای عبور از عرض رودخانه ها از فیل استفاده می کرده اند.

۱
۲
۳
۵۶۵۱