بند اول: در کربلا چو محشر کبری شد آشکار
بند دوم: میزان حسن و عشق چو با هم قرین فتاد
بند سوم: چون کاروان عشق به دشت بلا گذشت
بند چهارم: شیران کارزار و امیران روزگار
بند پنجم: بر زخمهای پیکرت ار، اشک مرهم است
بند ششم: بیا به دانه ی اشک این زمان معامله کن
بند هفتم: عشق آن بود، که از تو تویی را به در کند
بند هشتم: چون شهسوار عشق به دست بلا رسید
بند نهم: ای خاک کربلا تو به از مشک و عنبری
بند دهم: ای کرب و بلا منزل جانان من استی
بند یازدهم: ای خاک کربلا تو بهشت برین شدی
بند دوازدهم: ای شهیدی که نشاید غمت ازیاد رود
بند سیزدهم: دگر چو نوبت آن کودک صغیر آمد
بند چهاردهم: شمر لعین چو خنجر کین از کمر کشید
بند پانزدهم: می بود واجب ار، که کسی را چنین کشند
بند شانزدهم: ای خون پاک از همه چیزی تو برتری
بند هفدهم: آه از دمی که رو به ره آورد کاروان
بند هجدهم: آن کشته یی که نیست جزایی برای او
بند نوزدهم: در ماتم شهی که سرش از جفا برند
بند بیستم: دست قضا چو خون حسین ریخت بر زمین
بند بیست و یکم: هر در اشک کز غم آن تاجدار نیست
بند بیست و دوم: هفتاد تن ز عشق چو از پا در اوفتاد
بند بیست و سوم: از روزگار داد و فغان ز احتساب او
مرثیه: چرا فتاده ای، ای نخل نورسیده ی من
مرثیه: تیر از کمان گذشت و شه دین ز اصغرش
مرثیه: بدادم زر، گرفتم در عوض جان
تضمین غزل سعدی: شه دین گفت به تن زخم مرا، مرهم ازوست
تضمین ابیاتی از غزل صائب: گر از این واقعه اشکت ز بصر می گذرد