گنجور

 
وفایی شوشتری

آن کشته یی که نیست جزایی برای او

غیر از خدای او که بود خونبهای او

آن کشته یی که حیدر و زهرا و مصطفی

دارند صبح و شام به جنّت عزای او

آن کشته یی که شمّه یی از شرح ماتمش

خواند از برای موسی عمران خدای او

آن کشته یی که ساخت خداوند کردگار

سرتا بسر جهان همه ماتمسرای او

آن کشته ی جفا که جز او هیچ کشته یی

هرگز نشد جدا سر او از قفای او

ز احرام حج چو گشت به کرب و بلا مُحلّ

زیبد به کعبه فخر کند کربلای او

از سرچه شد عمامه و از دوش او ردا

گردید کبریای خدایی ردای او

کاش آن زمان که در ره جانان شد او فدا

جان جهانیان همه می شد فدای او

دل تا زجان بُرید و به جانان خویش بست

دلهای دوستان همه شد آشنای او

بهر لقا چو خویش فنا کرد در بقا

شد تا ابد لقای خدایی لقای او

معراج اولش سرِ دوش پیمبر است

معراج آخرش ز هر اندیشه برتر است