گنجور

 
وفایی شوشتری

می بود واجب ار، که کسی را چنین کشند

ممکن نمی شدی که به این ظلم و کین کشند

اسلام و دین ببین که چسان امّت نبی

دین را بهانه کرده و اسلام و دین کشند

بهر یزید و زاده ی مرجانه ی پلید

سبط رسول و زاده ی حبل المتین کشند

دوزخ کم است بهر گروهی که از جفا

جان جهان و مظهر جان آفرین کشند

دنیاپرست بین که به امید ملک ری

از دین گذشته خسرو دنیا و دین کشند

پروردگان دامنت ای چرخ دون نواز

پرورده ی کنار رسول امین کشند

کافر دلان نگر، به لب آب تشنه لب

آن را که هست معنی ماء معین کشند

کشتند آن که از پی یکتار موی او

نبود تلافی ار، همه اهل زمین کشند

چون ظلمشان نداشت نهایت پس از حسین

کردند قصد تا که مگر عابدین کشند

ایزد نخواست ورنه از ایشان عجب نبود

برهم زنند یکسره شیرازه ی وجود