گنجور

 
وفایی شوشتری

ای خاک کربلا تو بهشت برین شدی

زآنرو که جای خسرو دنیا و دین شدی

نازی اگر به کعبه و بالی اگر، به عرش

زیبد چو جای آن بدن نازنین شدی

هستی زمین و قدر تو از آسمان گذشت

یا حبّذا، زمین که به از، هر زمین شدی

خوابیده بسکه سبز خطان در تو گلعذار

یک باغ پر ز نسترن و یاسمین شدی

از نافه های خون ز غزالان هاشمی

بالله خطاست گویمت ار، مشک چین شدی

جان جهان چو در تو نهان شد به روزگار

زان جان پاک منظرِ جان آفرین شدی

بگزیده جای در تو چو آن شاهباز عرش

تا روز حشر مهبط روح الامین شدی

پنهان چو شد پناه خلایق به کوی تو

زان شد که کعبه ی دل اهل یقین شدی

خورشید اگر کند ز تو پیوسته کسب نور

زانرو بود، که مطلع انوار دین شدی

بوی بهشت از تو رسد بر مشام جان

ای خاک تا به نکهت سیبش قرین شدی

از عرش چون فتاده به فرش تو گوشوار

زیبد اگر، به چرخ زنی چترِ افتخار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode