بخش ۱ - یمدح السلطان الاعظم مالک رقاب الامم سلطان سلاطین العالم یمین الدولة و امین الملة کهف الإسلام و المسلمین ابا الحارث بهرامشاهبن مسعود نور اللٰه مضجعه: ای سنایی به گرد رضوان پوی
بخش ۲ - اندر بدایت پادشاهی بهرامشاه: مثل ابتدای دولت شاه
بخش ۳ - فی خصاله و فضیلته: عرش اگر بارگاه را زیبد
بخش ۴ - فی صفة سهمه و اقباله: از مدد نیزه نیزه بود آن روز
بخش ۵ - در بیداری از خواب غفلت گوید: بنه ای عدل تو بقای جهان
بخش ۶ - فی تنبیه الملک و کلمة الحق بغیر المداهنة: ای ز انصاف و عدل بالاتر
بخش ۷ - خواب عبداللٰه بن عمر بن الخطاب: دید یک شب به خواب عبداللٰه
بخش ۸ - حکایت زن دادخواه با سلطان محمود: آن شنودی که بود چون در خورد
بخش ۹ - حکایة فی عفوالملک و عدله: احنف قیس بهر جمعی اسیر
بخش ۱۰ - در وصف بدان گوید: من ندانم ز جمله اشرار
بخش ۱۱ - حکایت در عدل سلطان: گفت روزی حکایتی پیری
بخش ۱۲ - در خون ناحق ریختن حکایت مأمون: چون تبه شد خلافت مأمون
بخش ۱۳ - التمثل فی عصمة قتل المظلوم: همچنین شاه ماضی با جود
بخش ۱۴ - حکایت در حلم و بردباری نوشیروان: حاجبی برد جام نوشروان
بخش ۱۵ - در عدل پادشاه و صفت آن: عدل کن زانکه در ولایت دل
بخش ۱۶ - حکایت در عدل و سیاست و جود پادشاه: روزی از روزها به وقت بهار
بخش ۱۷ - حکایت: شحنهای در دهی شبی سرمست
بخش ۱۸ - فی معانی القاضی الجاهل الظالم: آن شنیدی که در دهی پیری
بخش ۱۹ - در کفایت و رای پادشاهی: شاه شاهان یمین دین محمود
بخش ۲۰ - حکایت اندر حلم و سیاست و تحمل پادشاه از رعیت: گفت یک روز کوفیی به هشام
بخش ۲۱ - حکایت در عفو پادشاه: آن شنیدی که گفت نوشروان
بخش ۲۲ - اندر معنی بیداری ملوک و سلاطین و حفظ و بخشش ایشان: شاه محمود زاولی به شکار
بخش ۲۳ - فی حفظ اسرارالملک و کفایته و کتمانه: با سلاطین چو گفت خواهی راز
بخش ۲۴ - در پند و نصیحت پادشاه گوید: همه خلق آنچه ماده وانچه نرند
بخش ۲۵ - در حلم پادشاه و احتمال از زیردستان: بشنو تا ابوحنیفه چه گفت
بخش ۲۶ - در عدالت و ستم ناکردن: شاه چون بستد از رعیت نان
بخش ۲۷ - حکایت اندر کار نادانی و بیسیاستی پادشاه: به نقیبی بگفت روزی امین
بخش ۲۸ - فی تقلیدالملک: کس به تدبیر سفله ملک نراند
بخش ۲۹ - در بینوایی و فقر دبیران گوید: ور دبیر از تو بینوا باشد
بخش ۳۰ - اندر رادی و حسن سیرت پادشاه: سال قحطی یکی به کسری گفت
بخش ۳۱ - در راستی میان جور و عدل: از عقوبت سه حرف بیش مگیر
بخش ۳۲ - در تعهد علمای دیندار: علما جز امین دین نبوند
بخش ۳۳ - حکایت در آنکه پادشاه را دل در هوا نباید بستن: یافت شاهی کنیزکی دلکش
بخش ۳۴ - در عدل نمودن و ظلم کردن: دولت اکنون ز امن و عدل جداست
بخش ۳۵ - در سیاست پادشاه: ملک چون بوستان نخندد خوش
بخش ۳۶ - در حکم راندن پادشاه: پایه قدر آن جهانی جوی
بخش ۳۷ - مدح پادشاه به ترتیب کواکب و بروج دوازدهگانه: پای برنه بر آسمان سرمست
بخش ۳۸ - فی صفةالعلماء و امراء الدولة القاهرة و صفة غلمانه و جنده کثرهماللٰه: عالمانت چو تیغ چیره زبان
بخش ۳۹ - ستایش امیرجلالالدولة ابوالفتح دولتشاهبن بهرامشاه ابن مسعود اناراللٰه براهینهم: تا دل و دولتست و بینایی
بخش ۴۰ - فی وصفالحال و تمام مدایح السلطان والوزراء والقضاة: چون از مدائح سلطان اعظم و شاهنشاه معظم ...
بخش ۴۱ - اندر مدح وزراء و صدور و قضاة گوید: ای سنایی چو یافتی امکان
بخش ۴۲ - اندر مدح صدرالامام تاجالوزراء ابیمحمدبن الحسنبن منصور گوید: سر احرار سیدالوزرا
بخش ۴۳ - در مدح نظامالملک ابونصر محمدبن عبدالحمیدالمستوفی: خواجه بونصر نائب دستور
بخش ۴۴ - مدح پادشاه به ترتیب کواکب و بروج دوازدهگانه: آنکه بر مملکت ظهیرست او
بخش ۴۵ - اندر مدح اصحاب دیوان و ارباب قلم و مشایخ کثرهماللٰه: پس از این خواجه خواجگان دگر
بخش ۴۶ - در مدح اقضیالقضاة جمالالدین ابوالقاسم محمودبن محمدالاثیری: چون از این طایفه گذر کردی
بخش ۴۷ - در مدح اقضیالقضاة نجمالدین ابوالمعالیبن یوسفبن احمد الحدادی: نام او در عمل صحیحالجهد
بخش ۴۸ - در مدح شیخالامام جمالالدین ابونصر احمدبن محمدبن سلیمان الصغانی: بعد او خواجه امام امین
بخش ۴۹ - در مدح صدرالدین شمسالائمه ابوطاهر عمر: صدر دین شمسه ائمه عمر
بخش ۵۰ - فصل دیگر در مدایح سلطان اعزاللٰه نصره: چونکه بهرامشاه شه باشد