گنجور

 
سنایی

بنه ای عدل تو بقای جهان

در کنار جهان سزای جهان

چون درِ عدل باز شد بر تو

درِ دوزخ فراز شد بر تو

عدل مر مرگ را بریزد آب

جور مر فتنه را ببندد خواب

هست شادی دل ستمگاران

خوش و اندک چو خواب بیماران

عقل را مشگریست روح‌افزای

عدل مشاطّه‌ایست مُلک آرای

شرع را عقل قهرمان باشد

ملک را عدل پاسبان باشد

شاه باید غلام تن نبود

تا خطیبش دروغ زن نبود

پشه از پیل کم زید بسیار

زانکه کوته بقا بود خونخوار