گنجور

 
سنایی

علما جز امین دین نبوند

چون نیابند امان امین نبوند

چشم سر ملک و چشم سِر دین است

آن جهان بین و این نهان بین است

این و آن هردو یار یکدگرند

هم خزان هم بهار یکدگرند

ملک و دین را سری که بی‌خردست

راست چون حال دیوچه و نمدست

سدّ خردان ز روی لاد آمد

سدّ دولت سداد و داد آمد

ملک و دین را در این جهان و در آن

صدق و عدل است روی و پشتیوان

شاه را چون سداد نبود یار

ملک او باد دان به ملک مدار

هرکجا صدق دین و دل زنده‌ست

هرکجا عدل، ملک پاینده‌ست

شاه چون جفت داد گشت و سداد

ورنه ملکش بُوَد چو ملکت عاد

نه بگفته است صادق‌الوعدی

کاقتدوا بالذین من بعدی

چون به صدق و به عدل هر دو به هم

عقد بستند کار شد محکم

هردو یکتا شدند از پی سود

بی‌زیان اقتدا درست نمود

نه بمانده است زنده جاویدان

جور مروان و عدل نوشروان

ملک دو جهان به زیر پای آری

گر هوا را ز دست بگذاری

هرکه پرهیزگار و خرسندست

تا دو گیتی است او خداوندست

چون خرد افسر و تقی شد گاه

خواندت جبرئیل شاهنشاه

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]