گنجور

حاشیه‌ها

یوهان امین در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۰ در پاسخ به مریم دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

کیهان کلهر

حسین علیزاده

همایون

استاد

آخ آخ که تکرار نخواهد شد

ابوتراب. عبودی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

سلام و عرض ادب محضر استادان فرهیخته و دوستان عزیز و گرامی.

 

با که گـویم ای یاران ، رازهای پنهانـــی

این دل ِ پــریشانم ، شد دوباره طوفانی

از ریا و از سالوس، کن حذر ، نکو بنگر

داغ عشق حق بر دل، به که روی پیشانی

دوستیِ ما با دوست،شامل رضای اوست

((حور و جنت ای زاهد بر تو باد ارزانی))- ۱

سالکـــ ره عشقم  ، راه کعبه ام منما

کعبه ی مطاف من ، یوسفی ست کنعانی

راز دردِ پنهان را ، با که گویم ای ساقــی

جُز تو مَحرمی نَبـوَد، دردِ من تو می دانی

هر دو چشم گـریانم ، از فـراق ِ روی تـو

چون شب سیه گشته، بی فروغ و ظلمانی

مَحرمی کجا جویم ، حالِ دل که را گویم

لحظه ای نیاسودم ، زین غم از پریشانی

خواهش دلم ازتو،این دو مطلب است و بس

خـود شناســیِّ  کامل ، عشق ِ حیدرِ ثانی

خانه ی دل ِ تنگم ، از غم ِ تو ویـران شد

این دل ِ حزینم را ، کن ز نــو چـراغانـی

مـاهِ آسمان ِ دل ، عشق ِ جـاودان ِ دل

شد خزان بهارِ جان، زین خسوفِ طولانی

بی فروغِ روی تو، ای صنم دلم خون شد

در تنم به تنگ آمد ، روح من چـو زندانی

آفتابِ عمــر ِ  من ، چون غـروب پاییزی

در قفای کـوهِ غم ، مـی روَد بـه پنهانـی

بر(عبودی)از احسان،رخ نما و جان بستان

تـا که زان نگاه تـو ، جـان دهم به آسانـــی

 

پاورقی،، — ۱ — مصراع ،شیخ بهایی رحمةالله علیه

با احترام(چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی)

 

مهدی مرعشی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۰ در پاسخ به اییار دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

دوست عزیز و گرامی:

توجه کنید که سعدی بیش از ۷۰۰ سال پیش شعر می‌گفته، و آن زمان شاید خون در گردن می‌بوده و نه بر گردن، و فتنه را با سر دل می‌آوردند، و نه بر سر دل. زبان تغییر می‌کنه و یکی از چیزهایی که کاربردش مدام عوش می‌شه، حروف اضافه هستند. وقتی شک داریم که آیا شعر درست نقل شده یا نه، تنها راه مراجعه به نسخه‌های قدیمی و معتبر این ترجیع‌بند است، و بنا به قاعده‌ی کلی، وقتی بین نسخه‌ها اختلاف هست، اتفاقا ضبط عجیبتر و ناآشنا احتمال درستی بیشتری داره، چون کاتبان هم مثل من و شما تردید می‌کردند و تصمیم می‌گرفتند که مثلا فتنه باید بر سر دل آورده بشه و نه با سر دل. تصحیح متون فنی است دشوار و پر زحمت.

در مورد اشکالات وزنی، فکر می‌کنم بعضی کلمات را اشتباه تلفظ می‌کنید که به مشکل وزن برخورده‌اید:

یا مُحرِقَتی بنارِ خدٍّ     من جمرتها السّراجٌ تقبس (الفهای جمرتها و السراج و لام سراج ناخوانا هستند، کلمات رو به هم وصل کنید و بخوانید جَمرَتُهَسِّراج)

یا قاتلتی بسیفِ لحظٍ   والله قتلتنی بهاتیک

مُوَلِّه (از واله) یعنی عاشق و شیفته، و پادشا به سبب قافیه‌ی «ـا» همینجوری تلفظ می‌شه.

شرمسار چرا؟ شرمی در پرسیدن نیست، و هیچ پرسشی مایه‌ی خجالت نیست. همه در کنار هم می‌آموزیم.

 

ارادت فراوان

مهدی مرعشی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۲ در پاسخ به علی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

نظرتون صحیحه، و در زبان سعدی، خوردن یا به صورت xardan و یا به صورت xvardan تلفظ می‌شده، و با عرض شرمندگی، نمی‌دانم کدامیک. در هر دو حالت، «و» در املا محفوظ می‌مونه و نوشته می‌شه. پس درستش اینه که یا xardan بخوانیم و یا xvardan تا قافیه آسیب نبینه و به زبان سعدی هم نزدیکتر باشیم.

مهدی مرعشی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۷ در پاسخ به احسان پرسا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

فرمایش شما متین، اما فعلی که اینجا به کار رفته، فعل ربط «استن» است: «خلقی متعشق‌اند و من هم». متعشق اسم فاعل است از تعشق.

محسن جهان در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:

تفسیر رباعی فوق:

چون خلقت بشر منبعث از نور قدسی و ذات الهی است، عارف بزرگوار با عطف به این مطلب می‌فرماید: کل جهان هستی به سبب پرتو وجود انسان آفریده شده، و جایگاه آن نور الهی در دل ما قرار گرفته است.

و از آنجایی که انسان تکامل یافته ترین آفریده پرودگار عالم است، انعکاس نور درونی ما در تمام کائنات، عناصر طبیعت و دیگر موجودات متبلور و متجلی است. 

محمد میرخانی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:

درود و ارادت

به نظر می رسد در بیت چهارم، میبایست جای نسیه و نقد، عوض شود تا وزن شعر درست تر باشد:

موجود:

آن که او را کس به نسیه و نقد نستاند به خاک        این چنین بیشی کند بر نقده کانی چرا

پیشنهادی:
آن که او را کس به نقد و نسیه نستاند به خاک       این چنین بیشی کند بر نقده کانی چرا

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۰:

گاهی جهان ستانی و گاهی جهان دهی

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۴ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۴ - قطعهٔ زیر از حکیم شجاعی است که به انوری نوشته است:

این سخنور فرزانه خالد شاعی بلخی  همانست که  انوری را سروده
هر بلایی کز اسمان اید
گرچه بر دیگری روا باشد

مهدی مرعشی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۴۰ در پاسخ به مهدیس دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

«من خرسند نیستم که از دوست تنها یادش (خاطره‌اش) به من رسیده و نصیب من شده.» جمله‌ی «ار کسی دگر هست» برای تاکید آمده: «اگر کس دیگری هست که تنها به یادآوری خاطره‌ی دوست خرسند است، من که نیستم.».

عباس جنت در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹:

زنگار - (رنگ سبز)  پار-(پارسال)  یغما) - نام شهری در ترکستان که زیبارویان آن معروف بودند(

تناسخ - خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر

قلزم- اقیانوس، بحر، دریا

 زخار - پرآب؛ مواج  

کآدم - که آن دم

صلصل - چشمه آب

خداوند به حضرت ابراهیم پیمان بست که هیچ وقت بشر را تنها نمیگذارد و هر دوره برای راهنمایی انسان پیغمبری  را میفرستد. و همه پیمبران در حقیقت یکی‌ هستند. در این غزل از آمدن این فرستادگان در دورهای مختلف میگوید.

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد

امسال در این خرقه زنگار برآمد

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی

آنست که امسال عرب وار برآمد

آن کسی که پارسال با لباس سرخ آمد امسال با لباس سبز میاد

آن کسی که آن سال از شهر یغما ترکستان آمد امسال بصورت عرب آمد

این نیست تناسخ سخن وحدت محضست

کز جوشش آن قلزم زخار برآمد

این حلول روح در بدن دیگری نیست . این در حقیقت همان شخص است که از جوشش این اقیانوس پر آب آمده

رومی پنهان گشت چو دوران حبش دید

وقتی‌ زمان سیاهی رسید سپیدی پنهان شد

گر شمس فروشد به غروب او نه فنا شد

از برج دگر آن مه انوار برآمد

اگر خورشید غروب کرد خورشید نمیمیرد دوباره طلوع می‌کند

خداوند در قرآن مجید به طلوع و غروب پیمبرانش قسم میخورد

فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ ﴿۴۰﴾ سوره ۷۰: المعارج

 

احمد چیت ساز در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیت‌اند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند:

بسم الله الرحمن الرحیم

چند برداشت شخصی

۱- موسی و فرعون را باید همزمان و در کنار هم نگریست و نه جدا از هم. اگر فرعونی نباشد, موسی هم نیست و ناشناختنی. بی رنگ و بی معناست. تجلی حقیقت در دل ترکیب این دو ضدیت با هم است. موسی یا فرعون جدا از یکدیگر و به تنهایی, بی رنگ اند و بی معنا(حقیقت). وقتی هر دو را در کنار هم ببینیم راز موسی(رنگ) او آشکار می شود. باید توجه داشت که بدون فرعون, موسی ای هم نبود. او اراده کرده هر دو باشند, پس هستند و باید باشند.

۲_ هر موقع فرعون خود را(من) جدا و تافته ای جدا بافته انگاشته و فقط خود را در نظر گرفته, به بیراهه رفته است و زمانی که خویشتن خود را رها کرده, به مراتب والاتر نفس(خدا) نزدیک تر شده است. به طور مشابه, وقتی از خودت فاصله می گیری و پا روی نفست میذاری(نفس اماره), به خود واقعی(حقیقت، نفس مطمینه)  نزدیک تر می شوی و بالاتر می روی. از فردانیت می رسی به جمعیت(سیمرغ). عشق زمانی روی می دهد که انسان از خود بیرون می اید و به دیگری می نگرد. زنجیر من خویشتن و تعلقات دنیایی را باید پاره کرد تا به ما رسید.

۳_ جهانی که در آن هستیم, جز اراده و خواسته او نیست. هیچ قدرتی و توانی جز او نیست و همه چیز و همه کار فعل(خواسته) اوست. تاثیر و قدرت قضا بسیار بزرگ تر از اثر اختیار ماست. هر آن چه اتفاق می افتد خیر است, چون نهایتا او انجام می دهد. آن چه که او خواسته همان چیزی است که روی داده است و ما نظاره گریم(شهید).

۴- زمانی که با پیچیدگی های خیر و شر و تضاد از نگاه و وهم خودمان رو به رو می شویم, آن را پیچیده و غیر قابل فهم می انگاریم, چون در اصل بی رنگ و بی معناست. اگر هرقدر هم تلاش کنیم, چون از نظر و وهم خود نگریسته ایم, به آن رنگ داده ایم, در حالی که حقیقت بی رنگ و بی معناست. ما دوست داریم همه چیز را رمزگشایی کنیم و به معنا برسیم, در حالی که حقیقت ذاتا بی معنا و بی رنگ است.

۵- نیستی عین هستی است و بی رنگی مثل نهایت رنگارنگی خیلی پر رنگ

۶_ گنج در این عمارت بیرونی یعنی دنیا و عالم و در عمارت درونی یعنی اندیشه و وهم دست نیافتنی است. گنج یافت می نشود. گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست.

۷_ شاید هم که ما برای حکمت و شناختن به این جهان آمده باشیم. به هر حال هست، آن چه هست و رضا و پذیرفتن چاره ماجرا.

سفید در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۳۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۵:

 

بسیار زیبا...

 

چه بسته‌ای به زمین و زمان دل خود را

گذشتنی‌ست زمان و زمین گذاشتنی‌ست...

 

سفید در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲ - آشیان عنقا:

 

کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون

اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا...

 

ابوالفضل در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶:

ترجمه مصراع‌های عربی:

۶-این روح و قلب من است اگر خونم را مباح میدانی (ترجمه معنایی)

۷-آن نهایت قصد و منتهای تلاش‌های من است (با توجّه به مصراع نخست که فارسی است ترجمه بیت مشهود است)

ابوالفضل در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶:

بسیار زیبا

یوسف شیردلپور در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۰ در پاسخ به کاوان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:

فوق العاده است درودها برشما واستاد شجریان💕💕🙏🙏

روح شرقی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

حیرت ها  پس از  رشدها

یوسف شیردلپور در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

شعری سراسر عاشقانه واماوقتی که این غزل را با آهنگ سازی پرویز مشکاتیان وآواز خسرو خوبان شجریان گوش میکنی تا سرحد جنون عاشق خدا میشوی روح بلند سعدی عشق استاد سخن و

خداوندگار موسیقی استاد مشکاتیان وشجریان شاد 🌷🌷❤️❤️🌹🌹💕💕💕

سجاد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۳:

سلام  خود اینجا خَد تلفظ میشه هم قافیه با بد هست

۱
۹۷۲
۹۷۳
۹۷۴
۹۷۵
۹۷۶
۵۴۵۸