گنجور

حاشیه‌گذاری‌های احمد چیت ساز

احمد چیت ساز


احمد چیت ساز در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیت‌اند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند:

بسم الله الرحمن الرحیم

چند برداشت شخصی

۱- موسی و فرعون را باید همزمان و در کنار هم نگریست و نه جدا از هم. اگر فرعونی نباشد, موسی هم نیست و ناشناختنی. بی رنگ و بی معناست. تجلی حقیقت در دل ترکیب این دو ضدیت با هم است. موسی یا فرعون جدا از یکدیگر و به تنهایی, بی رنگ اند و بی معنا(حقیقت). وقتی هر دو را در کنار هم ببینیم راز موسی(رنگ) او آشکار می شود. باید توجه داشت که بدون فرعون, موسی ای هم نبود. او اراده کرده هر دو باشند, پس هستند و باید باشند.

۲_ هر موقع فرعون خود را(من) جدا و تافته ای جدا بافته انگاشته و فقط خود را در نظر گرفته, به بیراهه رفته است و زمانی که خویشتن خود را رها کرده, به مراتب والاتر نفس(خدا) نزدیک تر شده است. به طور مشابه, وقتی از خودت فاصله می گیری و پا روی نفست میذاری(نفس اماره), به خود واقعی(حقیقت، نفس مطمینه)  نزدیک تر می شوی و بالاتر می روی. از فردانیت می رسی به جمعیت(سیمرغ). عشق زمانی روی می دهد که انسان از خود بیرون می اید و به دیگری می نگرد. زنجیر من خویشتن و تعلقات دنیایی را باید پاره کرد تا به ما رسید.

۳_ جهانی که در آن هستیم, جز اراده و خواسته او نیست. هیچ قدرتی و توانی جز او نیست و همه چیز و همه کار فعل(خواسته) اوست. تاثیر و قدرت قضا بسیار بزرگ تر از اثر اختیار ماست. هر آن چه اتفاق می افتد خیر است, چون نهایتا او انجام می دهد. آن چه که او خواسته همان چیزی است که روی داده است و ما نظاره گریم(شهید).

۴- زمانی که با پیچیدگی های خیر و شر و تضاد از نگاه و وهم خودمان رو به رو می شویم, آن را پیچیده و غیر قابل فهم می انگاریم, چون در اصل بی رنگ و بی معناست. اگر هرقدر هم تلاش کنیم, چون از نظر و وهم خود نگریسته ایم, به آن رنگ داده ایم, در حالی که حقیقت بی رنگ و بی معناست. ما دوست داریم همه چیز را رمزگشایی کنیم و به معنا برسیم, در حالی که حقیقت ذاتا بی معنا و بی رنگ است.

۵- نیستی عین هستی است و بی رنگی مثل نهایت رنگارنگی خیلی پر رنگ

۶_ گنج در این عمارت بیرونی یعنی دنیا و عالم و در عمارت درونی یعنی اندیشه و وهم دست نیافتنی است. گنج یافت می نشود. گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست.

۷_ شاید هم که ما برای حکمت و شناختن به این جهان آمده باشیم. به هر حال هست، آن چه هست و رضا و پذیرفتن چاره ماجرا.

 

sunny dark_mode