گنجور

حاشیه‌ها

عبد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۳:

عالی و بی نظیر  پارادوکس هایی زیبا 

مرهم  زخم صید ، خاکستر صیاد 

حمایت  باد از چراغ 

آرامش وابسته به فریاد 

 

سایه بال هما  چون سایه جلاد 

امیرمسعود شاعر پسند در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

باسلام و درود.

به خیل هر که می آیم به زنهار/نمیبنم به جز زنهار خواران

معنی بیت از این قرار است:به امان هر گروهی که پناه میبرم به جز پیمان شکننان کسی را نمیابم.

زنهارخواران:عهد شکنان /پیمان شکنان

عبد در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۲:

اصطلاحات 

چشم نازک کردن

ادا و اطوار بجا

 

باد دیده را چه ترس از اه سرد 

در فنا بقا دیدن   : پارادوکسی زیبا 

 

 

محسن جهان در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶:

تفسیر رباعی فوق:

این عارف ربانی، مسیر سالک تا حصول به مقصد نهایی را در این رباعی تفسیر می‌کند:

 بایست چندان در این راه ادامه دهی که بین تو و او هیچ حائل و پرده‌ای نباشد و به یکتایی محض برسی. و اگر هنوز ثنویت و دویی را حس می‌کنی، بدان که رهرو واقعی نیستی.

فقط با جهد و ممارست و تزکیه نفس می‌توان او را درخود دریابی و آنگاه هیچ منیت از تو باقی نخواهد ماند. و در این حالت به اعلی مرتبه‌ای نائل می‌گردی که آن دویی در تو محو خواهد شد و عاشق و معشوق یکی می‌شود.

I khow that i know nothing در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۹ - قاعده در شناخت عوالم پنهان و شرایط عروج بدان عوالم:

به نظر بنده دو برداشت میشه کرد:

۱- در عرفان جنسیت وجود ندارد، به طور خلاصه همه انسان های عادی را «زن» و تمام انسان های اهل عرفان را «مرد» گویند.

۱- در ابیات و بخش های قبل به جنگها که در آن فقط مرد ها شرکت میکردند و زن ها در خانه بی خبر از همه چیز بودند، اشاره شده.

I khow that i know nothing در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۳ در پاسخ به Sepehr Es دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۹ - قاعده در شناخت عوالم پنهان و شرایط عروج بدان عوالم:

درود بر شما 🤍

برگ بی برگی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۵:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:

اگر به مذهب تو خونِ عاشق است مباح 

صلاحِ ما همه آن است کان توراست  صلاح 

مذهب در اینجا به معنی شیوه ،‌ روش و سنتِ الهی ست و عاشق یعنی انسانی که قصدِ بازگشت به درگاهِ حضرت دوست دارد تا کمینه خاکِ درِ کویش گردد ، در حدیثی آمده است که چون انسانی طالب و عاشقِ حضرتش شود ، خداوند نیز عاشق بر او شده ، خونش را می ریزد ، سپس خود خونبهای وی می شود ، پس سنت و شیوه الهی ست تا خونِ خویشتنِ توهمی انسان  را که می پندارد همان خویشِ اصلیِ اوست بر زمین ریزد ، خونی که مباح است و نه تنها ظلم و جفا نیست ،‌ بلکه عینِ لطف و وفاست ، و حافظ می‌فرماید مصلحتِ همه ما انسانها همین کار و روشی ست که خداوند به صلاحِ دانسته و انجام می دهد ، پس‌ انسانِ عاشق با رضایتِ کامل  آن را می‌پذیرد .

سواد زلفِ سیاه تو جاعل  الظلمات 

بیاضِ روی چو ماه تو  فالق الاصباح

 زلفِ حضرت دوست نمادِ زیبایی و جذابیت هایِ این جهانِ مادی ست و انسان با خویشتنِ توهمی خود دلباخته آن می شود و حافظ در غزلِ پیشین شرح داد که انسان غلام حلقه بگوشِ آن زلف شده و از رخسار و اصلِ زندگی باز می ماند ، پس در اینجا نیز می فرماید سواد یا جنسِ و رنگِ زلفِ حضرتش سیاهی ست ،‌ یعنی ذاتِ زلف این است که انسان را  جذبِ جذابیت های دنیوی می کند و سرانجامی جز سیاهی و تباهی برای انسان در بر ندارد ، جاعل در اینجا یعنی پدید آورنده ، و البته انسانی را در  ظلمت و تاریکی می برد که دلباخته آن زلف شده و با خویشتنِ متوهمِ خود از زلفِ سیاه طلبِ سعادتمندی می کند . در مصرع دوم می‌فرماید اما خداوند با ریختنِ خونِ آن خویشِ توهمی موجبِ بازگشتِ انسان به اصلِ ماه روی خود می شود که بیاض و درخشنده است و همچون فلق که صبحگاهان خورشید از دلِ سیاهی طلوع می کند ، از جهل و تاریکی بیرون می آورد . یعنی خداوند خونِ مباحِ خویشتنِ انسان را می ریزد تا خود را از دل این سیاهی بیرون آورده و گنجِ پنهانش را در جهان ماده آشکار کند . اشاره ای ست به آیاتِ متعددی که در قرآن کریم مربوط به بیرون آوردن روز از شب و یا فرو بردن شب در روز است ، ازجمله در سوره فاطر  ، اعراف ، بویژه در سوره حدید آیه ششم که می‌فرماید "یولج الیل فی النهار و یولج النهار فی الیل و هوَعلیم بذات الصدور " . در راستای همین معنا در سوره روم آیه نوزدهم بیرون آوردن زنده‌ (خویشِ اصلی ) را از مردهً خویشتن ِ توهمی بیان می فرماید ، " یخرج الحی منِ المیتِ و یُخرجُ المیتَ مِن الحَی و یُحیِ الارضَ بعدَ موتها و کذالکَ تُخرِجون " 

ز چینِ زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص

از آن کمانچه ابرو  و تیر چشم ، نجاح

حافظ می‌فرماید از چین و پیچ و تاب های زلفِ همچون کمند و دامِ حضرتش کسی را خلاصی و رهایی نیست ، مگر آنکه مورد لطفِ حضرت دوست قرار گرفته و با گوشه چشمِ عنایتش  تیر هایی را بسوی خویشتنِ توهمی انسان پرتاب کند که راهِ نجات و رستگاری همین است .

ز دیده ام شده یک چشمه در کنار روان 

که آشنا نکند در میانِ آن   ملّاح

می‌ فرماید پس از آنکه زندگی یا هستی مطلق با گوشه چشم و عنایتش بوسیله تیرهای قضا تعلقات گوناگونِ دنیوی را ( که انسان از آنها هویتِ کاذبش را از آن چیزها طلب می کند ) هدف قرار می دهد ، دردهای ناشی از آن بصورت ِ خون از چشمانِ عاشق جاری می شوند و آنقدر این تعلقات  و خواسته های انسان گوناگون و زیاد هستند که چشمه ای از خون در بر و دوشِ وی جاری می شود ، آشنا دارای ایهام بوده و علاوه بر معنیِ خویشِ اصلی که آشنای خداوند یا زندگی ست ، به معنی شناگر نیز آمده است ، پس انسانِ عاشقی که تشخیص می دهد از جنس و خویشِ خداوند است هرگز در این چشمه خون  ملاحی و شناگری نمی کند ، یعنی از راهِ عاشقی باز نمی گردد تا بار دیگر در چینِ زلفش گرفتار شود و دردهای ناشی از آن تعلقات نیز باز گردند .

لبِ چو آبِ حیاتِ تو هست قوتِ جان 

وجودِ خاکیِ ما را از اوست ذکرِ رواح 

در این بیت حافظ به دو وجه یا بُعد اساسی انسان اشاره می کند ، یعنی جان (بجز جانی که به آن زندگیِ جسمانی جریان دارد ) و دیگری وجودِ خاکی و جسمانی که شامل ِ فکرها و هیجاناتِ انسان نیز می گردد ، لبِ معشوق کنایه از وصل است حتی اگر پیوسته نباشد ، پس همین اتصال‌های لحظه ای و گذرا می توانند موجبِ تقویتِ جان شده و هر بار مقدماتِ وصلِ بلندمدت تری را فراهم کنند ، در مصراع دوم رواح به معنی شبانگاهان است ، یعنی وقتی انسان در شبِ ذهن بسر می برد ، ذکر به معنیِ تکرار آمده است ، پس حافظ می‌فرماید تمرین و تکرارِ کار معنوی در هنگامی که انسان در شب بسر می بَرَد میتواند علاوه بر تقویتِ جانی که امتداد جانان است ، موجب پدید آمدنِ فکرهای خلاقانه در جهتِ بهبودِ زندگی جسمانی وی گردیده و بطور هم زمان همه ابعادِ وجودی انسان را بهبود و تعالی بخشد .

بداد لعلِ لبت بوسه ای به صد زاری 

گرفت کام ، دلم زو به صد هزار  اِلحاح

حافظ می‌فرماید اما رسیدنِ به وصلش هرچند بصورتِ  لحظه ای نیز آسان و راحت نیست ،‌ بلکه لازمه آن (صدها ) طلب و خواستنهای بسیار است تا حضرتش به بوسه ای گذرا گوشه چشم و عنایتی به عاشق داشته باشد ، پس‌ گرفتنِ کام دل و رسیدنِ به وصلِ کاملترِ چنین معشوقی نیازمندِ صد هزار پافشاری و پشتکار در راه و طریقِ عاشقی می باشد ، یعنی هر مرحله ای از راهِ عشق و معرفت بهای خود را دارد که عاشق باید بپردازد تا به مرادِ دل رسد . تلاش و کوششی هزار برابر بیشتر از وقتی که به بوسه ای اکتفا می کرد .

دعای جان تو وردِ زبان مشتاقان 

همیشه تا که بُوَد متصل مَسا و صباح

دعای جان همان کارِ معنوی در راستای تقویتِ جان است ، پس اگر عاشقان و مشتاقان می خواهند حضوری پیوسته و اتصالی دائم داشته باشند ، باید پیوسته نیز در کار معنوی و شرحِ صدر بوده و لحظه ای از یادِ معشوقِ خود غافل نباشند ، در اینصورت دائما به عالمِ غیب وصل خواهند بود . مولانا  میفرماید :  مؤمنان را پنج وقت آمد نماز و رهنمون / عاشقان را فی صلاة دائمون 

صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ 

ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح

اما برای رسیدنِ به وصل دائم راهِ عاشقی راهی ست که حافظ برگزیده و به سرانجامی خوش رسیده است ، راهِ زهد و تقوی  راهی ست که انسان با خویشتنِ توهمی خدایی ذهنی برای خود ساخته و پرداخته است که منتقم است و ترسناک ، پس بر مبنای ترس صلاحِ کار خود را تشخیص می دهد اما در کار خود جدیت نداشته و امکانِ خطا و گناه در او بسیار است ، زاهد با توجیهات ذهنی مرتکبِ خطا یا گناه گردیده و سپس توبه می کند و بار دیگر تقوی پیشه می کند تا مورد عفو قرار گیرد ، و این پروسه در بیشترِ زاهدان تا پایان عمر ادامه دارد ، همچنین است در روابطِ بین اعضای خانواده که اگر ترس حاکم باشد غالبن می‌بینیم اعضا و فرزندان بصورت پنهانی مرتکبِ خطا می شوند ، اما در خانواده ای که رفاقت و عشق در جریان باشد پایبندی به اخلاق نیز محکم و قوی تر است ، پس‌حافظ می‌فرماید اما شیوه رندی و عاشقی  که مجنون است و دیوانه وصالِ معشوق ، راهی ست متفاوت که مصلحت اندیشی در آن جایی ندارد ، پس‌کسی رند و عارفی را نخواهد یافت که گاهی صلاحش در رندی و عاشقی باشد و گاه گرفتار در ذهن و اعتقادات تقلیدی و اگر بیابد او قطعآ مدعیِ رندی و عاشقی ست .

 

 

 

 

 

مهدی پناهی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:

کلاهِ سعادت یکی بر سرش گلیمِ شقاوت یکی در برش

اختیارات بلند تلفظ کردن.

حسن حضرتی پور در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

سلام به عزیزان فرهیخته.

برداشت حقیر از مصرع دوم بیت اول، از خود بیخود شدن است و به حالت رقص در آمدن جان و دل است.

نادر.. در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵:

نخستین جنبش..

غمناک ابددوست در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۸ در پاسخ به فرخ مردان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

سپاس

بسیار لذت بردیم

غمناک ابددوست در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

بر جمالِ تو چنان صورتِ چین ...

که حدیثش همه جا "بر" در و دیوار بماند

هادی کیانپور در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - خطاب به خود:

بسیار عالی

یوسف شیردلپور در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:

جناب منوچهر تقوی بینهایت سپاسمندیم بابت تفسیر وتوضیحات بجا ومفیدتان بهنرمند شدیم همین الان هم باز ودوباره وبرای چندمین بار این غزل را بااجرای استادان زلفنون موسوی وشجریان گوش میکنم  وتشکر ازهمه گنجوریهای بزرگوار وادیب❤️🌷🙏

مشتاق در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۰۸ در پاسخ به جاوید مدرس اول رافض دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

درود بر جاوید مدرس شکر فشان. عالی بود. همنشین حافظ باشی همیشه.

بابک میرحسینی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۳ - حکایت در این معنی:

بیدق = پیاده شطرنج

یوسف شیردلپور در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:

مثل روز روشن وپر واضح است که آنها وماها وکسانی که تمام یانصف عمرشان را صرف دین وخیالات واهی میکنند درالبته این راستا ناگفته پیداست که هر موقع هردینی که روی کار آمد چه جنایتها وچه کشت وکشتاری که نشد🤔 واین تراژدی همچنان ادامه دارد درحالی که خدا به انسان درک وشعور داده وتفکر پس چرا التماس دعا!  التماس تفکر التماس حرکت بسوی حقیقت بسوی ادمیت وخدا یعنی همه جا وهمه چیز دست خدا را میشود همه حس کرد حتی خود خدارا امروزه حرف اول وخر را یک چیز یک کلمه میزند انسانیت هرکه خود شناخت خدا شناخت هرکه خدارا شناخت جهان شناخت❤️❤️✋✋

عبدالبصیر همراه در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:

درود بر حضرت شاعر، واقعآ خواندنش به یک دنیای دیگر می‌برد انسان را.

نوید خسروانی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:

مرحوم استاد شجریان این غزل را یک‌بار در سه‌گاه (با مرحوم استاد لطفی، کنسرت چشمه‌ی نوش، پاریس ۱۳۷۲) و در نوا (با مرحوم استاد مشکاتیان، اجرای خصوصی «آب حیات») اجرا کرده‌اند. جفتش را سایت وزین خصوصی دارد.

یوهان امین در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۱ در پاسخ به امیرالملک دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

واقعا

واقعا

احسنت

۱
۹۷۱
۹۷۲
۹۷۳
۹۷۴
۹۷۵
۵۴۵۸