آرتین دهقانی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم:
دل گفت مرا علم لدنی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
دهخدا در شرح واژهٔ «لدنی»، این بیت را به خیام نسبت داده است.
دکتر امین لو در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ عنصرالمعالی » قابوسنامه » باب سی و سیوم: اندر ترتیب علم طب:
شش سطر مانده به آخر پاراگراف سوم عبارت 《 به معالجه درماند》 صحیح نیست و 《 به معالجه در نماند》 صحیح است.
برگ بی برگی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:
دی پیرِ می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر زِ یاد
دی در لغت مخففِ دیروز است اما در ادبیاتِ عارفانه به معنی هر دّم و لحظه بکار می رود، می فروش پیرِ خرد یا خداوند یا انسانِ کامل است و ذِکر به معنی یادآوری و همچنین پند آمده است، پس حافظ میفرماید یادآوریِ پیرِ خرد که هر لحظه آمادگی عرضه شرابِ خرد و عشق را به همه انسانها دارد موجب خیر و برکت در زندگی ما خواهد شد و نصیحت می کند تا اگر انسان قصدِ آن دارد که غمهای دلِ خود را به فراموشی سپارد جامِ شراب را از وی گرفته و بنوشد، شرابِ انگوری بطور موقت موجب از یاد رفتنِ غمهای انسان می گردد اما شرابِ خردِ ایزدی غمِ انسان را بکلی از یاد می برد و مادامی که انسان در میکده عشق مقیم باشد غم و غصه را به درون وی راهی نخواهد بود .
گفتم به باد می دهد باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هرچه باد ، باد
ترسِ انسان برای پای گذاشتن در میخانه عشق و باده نوشی دلیلِ اصلیِ تردید و انصراف از چنین تصمیمی ست، ترس از دست دادن نام و اعتبارهای تصنعی بدلیلِ تقلیدِ باورهای گذشتگان مانعی بزرگ است برای تبدیل ، که انسان و اطرافیان آنرا ننگ می دانند، پس همین نام و ننگ است که با پذیرشِ پندِ پیرِ خرد بر باد می روند و از آنها اثری برجا نمی ماند، در مصراع دوم میفرماید سخنِ پیر می فروش را قبول کن و اجازه بده این نام و ننگ ها بکلی بر باد روند، هرچه بادا باد یعنی هرچه می خواهد بشود، دل را به دریا بزن ، در غزلی دیگر می فرماید:
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است/ وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
پسحافظ رهایی از نشان جستن ها و همچنین رهایی از ترسِ ننگ و بدنامی در این راه را لازمهٔ شروعِ عاشقی و حضور در میخانه عشق می داند .
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهرِ این معامله غمگین مباش و شاد
خوشنامی و اعتبارهای ساختگی گاهی برای انسان سودآوری دارند، بدنامی و ننگ نیز موجب خُسران و زیان شده و دوستان و اطرافیان از دور و برِ انسان پراکنده می گردند، حافظ میفرماید اصلآ فرض کن همه سرمایه های مادی و اعتبارهای ذهنی از دست بروند، پس بازهم صرفه با چنین معامله ای ست و با از دست دادنِ سود و زیان و اصلِ مایه هرگز غمگین و یا شادمان مباش، یعنی اصلآ اهمیتی برای تبعاتِ چنین تجارتی قایل نباش .مولانا نیز در این رابطه میفرماید؛
هرکه بستاید تو را ، دشنام ده / سود و سرمایه به مفلس وام ده
ایمنی بگذار و جای خوف باش / بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش
آزمودم عقل دور اندیش را / بعد از این دیوانه سازم خویش را
عقلِ دوراندیش و محاسبه گر، انسان را از تغییر برحذر داشته و به انسان القا می کند که ضرر خواهد کرد، پس لازمه عاشقی دیوانگی ست .
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تختِ سلیمان رود به باد
"هیچ" واژه مهمی در عرفان است، یعنی از همه چیز گذشتن و فراغت از شش جهتِ مکانی (بالا ، پایین ، چپ ، راست ، پیش رو ، پشت سر ) و در لحظه بودن است، به آن مُقام نیز می گویند که غیر قابل توصیف است پس عرفا آنرا هیچ نامیده اند، انسانِ عاشقی که عقل دور اندیش را رها و دیوانگی پیشه کرده و دل به هیچ نهد بادِ زندگی و کن فکانِ هستی بر وفقِ مراد او خواهد وزید و در جهتِ اراده اوخواهد بود، همانگونه که اگر از این منظر بنگری تختی که حضرت سلیمان بر آن می نشست نیز به وسیله چنین بادی حرکت می کرد و درواقع باد بر فرمانِ سلیمانِ نبی بود و به هر سوی که اراده می نمود حرکت می کرد، حافظ در عین حال که منظور خود را در این بیت می رساند تفسیرِ چگونگی مطیع بودنِ باد در برابر اراده سلیمان را بیان می کند ، واضح است بادِ ذکر شده در قرآن با بادهای زمینی تفاوت اساسی دارد که آنرا بادِ موافق نیز نامیده اند، این باد کن فکان موجبِ کمک و همکاری کائنات شده و امرِ زنده شدنِ عاشق به خداوند را تسریع نموده، حتی امور مادی را بر وفق مرادِ چنین انسانِ عاشقی که دلِ خود را به هیچ یا عّدم سپرده است به پیش می برد و در مجموع بادِ زندگی بر وفق اراده اوست .
حافظ گرت ز پندِ حکیمان ملامت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
حافظ میفرماید اگر چنین پندهایی که از طرف حکیمان و انسانهایی که به هیچ یا عدم رسیده اند بر ما خوانده می شوند ملول می شوی و حوصله شنیدنش را نداری ، قصه را کوتاه میکنم و ادامه نمی دهم ، زیرا مؤثر واقع نخواهد شد، پس عمرت دراز باد و همه چیز باش، شاید پس از غم و دردهای متعددی که متحمل شدی ادامه این قصه را از حافظ جویا شوی، غالبِ ما انسانها هیچ که نیستیم، هیچ، بلکه خود را با داشته های دنیوی خود از قبیل پول ، مقام ، فرزندان و خانواده ، اعتبار و نام و دانش یا اعتقادات و باورهای خود توصیف می کنیم ، غم گذشته ها را می خوریم و خوشبختی را در آینده به انتظار می نشینیم، پس با گذشتِ زمان معنای قصه حافظ را درخواهیم یافت و شاید آن هنگام پند پیرمی فروش را بگوشِ جان پذیرفته و شراب نوش کنیم .
مهدی تنها در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۲۵ در پاسخ به امیر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
ممنونم از شما
ثمین طاهری در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱ - پیشگفتار:
بسیار عالی بود سپاس
ثمین طاهری در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۵۴ در پاسخ به نوروز فولادی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
سلام خدمت شما
خیر مصراع دوم تردید ها در مورد اینکه خداوند به کدام معنا به کار رفته را از بین می برد 《کزین برتر اندیشه بر نگذرد》عقلانیت انسان در زمینه شناخت خدا محدود هست و فردوسی به این موضوع اشاره داشتند.
Nazanin در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل پنجاه و نهم - مَافُضِّلَ اَبُوْبَکْرٍ بِکَثْرَةِ صَلوةٍ وَصَوْمٍ وَصَدَقَةٍ وُقِرَّ بِمَافِي قَلْبِهِ:
فکر کردم در حال شکایت از اصل بندگی هستید !!
واقعا در بنده کردن انسانی توسط انسانی دیگر ، چه محبتی نهفته است که حالا بخواهیم سر عدالت در مساوات ، صحبت کنیم ؟!
امیرعباس کشاورز در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - در مرثیهٔ قدوة الحکما کافی الدین عم خود:
معنی و تفسیر اینارو از کجا باید پیدا کرد؟؟؟
Nazanin در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل پنجاه و نهم - مَافُضِّلَ اَبُوْبَکْرٍ بِکَثْرَةِ صَلوةٍ وَصَوْمٍ وَصَدَقَةٍ وُقِرَّ بِمَافِي قَلْبِهِ:
این چه محبتی است که انسانی به بندگی انسانی دیگر در آید ؟
از کدام محبت صحبت میشود؟!
یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:
بحق که این شعر وادبیات پارسی نابند شیرین تر از هر شهدی بامرور خواندن این غزلیات عرفانی آدمی پی بوجود خالق وخلقت وخلاقیتی فرازمینی میبرد وزهرگونه تجملات ظاهری جداشده وخاک میشود وازخاک همچو ققنوس سراسر شعله ور میگردد وای که اگر به تفاسیر ومفاهیم این شعر غزل بشود عمل هم کرد جهان سراسر گلستان میشود وچققققققدر معانی معنوی این شعر غزلیات امیخته میشود باساز وآواز
وصدالبته که بانوای ماورایی استاد شجریان مانند همین اجرای جاودانه نقش ضمیر استاد موسوی وشجریان،
خدایا چقدر زیبا اجرا کردند ابن شعر وغزل را استاد شجریان این همه زیبایی ظرافت ودقت ردیف خوانی شجاعت شاعران ما افتخار میکنند که بعدچند سال وقرن استادانی مانند کسایی لطفی ومشکاتیان وموسوی وشجریان آمدند به گوش فلک وافلاک رسانیدند معانی ومفاهیم این شعروغزل وادبیات پارسی را ایران وایرانی که خون ورگ ویشه ایرانی داشته باشد باید بخود ببالند مفخترباشند که چون سعدی شیرازی و حافظ ومولانا واخوان روهی وشجریان هادارندوداریم🙏 چه سرمایه وگنجی به از این؟؟؟ ❤️❤️🙌🙌
سیدمحمدحسین میرفخرائی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۰ - کشیدن موش مهار شتر را و معجب شدن موش در خود:
این حکایت را شمس هم در مقالات آورده: «موشی مهار اشتری به دندان گرفت و روان شد...» (مقالات شمس، تصحیح محمدعلی موحد، ص۱۳۴).
آنچه توجهم را جلب کرد واژهٔ «کودبان» در بیت زیر است:
رحم آمد مر شتر را گفت هین
برجه و بر کودبان من نشین
در مقالات، این واژه با ذال ضبط شده است: «کوذبان».
در لغتنامهٔ دهخدا تنها با دال آمده و چنین معنایی برایش ذکر شده: «قسمی از جهاز شتر، چوب جهاز شتر.»
مهدی انصاری در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۲۲ در پاسخ به عبدالله شاکر دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱۳:
سانسور نشانه ضعف است
شهاب گودرزی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۵ - مسمط:
نمیشه بگیم دَر به دَر یعنی کسی که از دَر بیرون رفته و آواره شده. این معنی نمیده . این تعبیر ظاهری کلمه هست. اگر دَری بوده که ازش خارج شده، پس جایی بوده که زندانی بوده. حالا چطور میشه که از زندانش در بیاد، ولی دربدر و سرگردان باشه. بهم نمیان
شهاب گودرزی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۵ - مسمط:
دربدر یعنی کسی که از دُر بیرون میاد و چون راه رو گم میکنه، وقتی که به دَری میرسه، با سختی بازش میکنه و بعد، جلوش در بعدی رو میبینه و تا انتها دَربِدَر میشه
شهاب گودرزی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۵ - مسمط:
دُر بمعنی گوهره ی وجود آدمیت هست که از پیله ی تَن (صدف ) یا تن(بمعنی چاه تاریکی جهل) بیرون آمده . حالا کسی که دُرّی شده، وقتی از دُر بیرون بیاد، دربدَر میشه
شهاب گودرزی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۵ - مسمط:
اینم میشه :
چندی به خویش رفتم و از دُر به دَر شدم
از دُر برون جستم و دربدر شدم یا از دُر برآمدم و دربدر شدم
شهاب گودرزی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۵ - مسمط:
یک چند به خوشه رفتم و گوهر آمدم (؟)
آخر به دور داس فلک چون درآمدم
این غلط سروده شده. درستش اینه:
چندی به خویش رفتم و از دُر به دُر شدم
از دُر برآمدم و دربدر شدم
امیر حسین مرادی در ۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:
منظور حافظ از مراد بدست آمده درک معنای توحیدی است
سیّد محس سعیدزاده در ۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:
دلا نزد کسی بنشین که او ازدل خبردارد
با کسی هم نشین شو که درد دلت را بفهمد. کسی که راز درونت را بخواند؛بی آنکه بیان کنی.کسی که میتواند ضمیرخوانی کند وسکوت ترا معنی دار به زبان آورد.دوستی با اهل دل یعنی با کسی که ازدل آدمها باخبر هستند.به دلیل همین باخبربودن برای هم نشین خودمیوه های تر وتازه ای دارند وپیشکش میکنند.درسایه همجواری چنین هم نشینی میتوانی بروبار مناسب دلت رابرچینی.
نادر.. در ۲ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴: