گنجور

حاشیه‌ها

همیرضا در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ نظامی عروضی » چهارمقاله » مقالت چهارم: در علم طب و هدایت طبیب » بخش ۶ - حکایت پنج - ابوعلی سینا و شفای بیمار عشق:

در دفتر اول مثنوی، طبیب داستان پادشاه و کنیزک علت بیماری و رنجوری کنیزک را به همین شیوهٔ نبض گرفتن و نام کوی‌ها را برشمردن پیدا می‌کند:

سوی قصه گفتنش می‌داشت گوش
سوی نبض و جستنش می‌داشت هوش

تا که نبض از نام کی گردد جهان
او بود مقصود جانش در جهان

دوستان و شهر او را بر شمرد
بعد از آن شهری دگر را نام برد

گفت چون بیرون شدی از شهر خویش
در کدامین شهر بودستی تو بیش

نام شهری گفت و زان هم در گذشت
رنگ روی و نبض او دیگر نگشت

خواجگان و شهرها را یک به یک
باز گفت از جای و از نان و نمک

شهر شهر و خانه خانه قصه کرد
نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد

نبض او بر حال خود بد بی‌گزند
تا بپرسید از سمرقند چو قند

نبض جست و روی سرخ و زرد شد
کز سمرقندی زرگر فرد شد

چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت
اصل آن درد و بلا را باز یافت

گفت کوی او کدامست در گذر
او سر پل گفت و کوی غاتفر

گفت دانستم که رنجت چیست زود
در خلاصت سحرها خواهم نمود

برگ بی برگی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:

بهار و گل طرب انگیز شد و توبه شکن 

به شادی رخ گل بیخ غم ز دل بر کن 

بهاریه ای زیباست و حاویِ نکاتی عرفانی و آموزنده، گُل در مصرع اول همان گُلِ سُرخ است که معنایِ شراب را نیز به ذهن متبادر می کند، اما در مصرع دوم رُخ گُل همان گُلرُخ است، استعاره از انسانی عاشق و سالکی ست که گُلِ حضورش شکفته و زیبا روی شده است، پس‌ حافظ می‌فرماید آنگونه که بهار در طبیعت موجبِ تحول و دگرگونی گردیده و تماشای گُل و سبزه موجبِ طرب و نشاط در انسان میشود، بهارِ معنوی انسانی که با دیدن روی و ملاقات یک گلرخ یا عارفی که وصل شده و بحضور رسیده است نیز آغاز شده، موجبِ دگرگونی و نشاطِ پویندگانِ راهِ عاشقی خواهد شد، حتی اگر سالکِ کوی عشق مدتی را به ذهن رفته و از دریافتِ میِ نابِ عشق بهره ای نبرده و اصطلاحن از نوشیدنِ چنین شرابی توبه کرده باشد، پس توبه او شکسته شده و مشتاقانه در انتظارِ این شراب لحظه شماری میکند. در مصرع دوم میفرماید رخسارِ انسان کامل و عارف همواره منبسط و لبریز از نشاط بدون عوامل بیرونی ست، پس به یُمنِ شادیِ ذاتیِ چنین گُل یا عارفی که با او روبرو شده ای، تو نیز از شرابِ خردِ ایزدی بنوش و با بهره بردن از آثار و اشعارِ چنین عارفی، غم و اندوه را بطور  کامل از بیخ و ریشه برکن، این گلرخ یا عارف میتواند بزرگی مانندِ مولانا، عطار، حافظ و یا عارفی دیگر باشد که انسانِ عاشق میتواند با تاثیر گرفتن از آنها و بکار بردنِ توصیه های آن بزرگان، به شادی و نشاطِ ذاتی که جنس خداوند است دست یابد و او نیز مانند عارفان طرب انگیز شود .

رسید باد صبا ، غنچه در هواداری 

ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن 

باد صبا همان باد موافق و نفخه الهیست که پس از توبه شکنی و فضا گشایی سالک یا انسان عاشق  و  با تامل در رخ گل یا عارف بر او می وزد، انسانِ عاشق و سالکی که مدتی در راه عاشقی کوشید و سپس بار دیگر اسیر ذهن و زندانیِ این جهان شده و از ادامهٔ راه توبه کرده بود همان غنچه ای ست که باید شکفته شده و خود نیز تبدیل به گل گردد، پس از دیدار رخسار شاد و شادی بخش عارف، او نیز به وجد آمده و بر عاشقیِ خود واقف  میشود، هواداری در اینجا به معنی عاشقی و ابراز عشق هم‌سو با عارف است، پس غنچه‌ با ابرازِ این عشق و برخورداری از بادِ صبا و نفخهٔ الهی باز شده و تبدیل به گل میگردد، غنچهٔ باز شده پیرهن خود را می درد, کنایه از باز شدن گل وجود معنوی سالک و رها کردنِ تعلقات و ظواهر، و همچنین افسوس از تاخیر  برای این شکوفایی . 

طریقِ صدق بیاموز از آب صافیِ دل 

به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن 

اکنون که به میمنت دیدارِ گل و لطفِ باد و نفخهٔ الهی غنچه وجود سالک شکفته و مبدل به گل میگردد ، کار سالک به انجام نرسیده و بلکه تازه شروع کار است، این گل مراقبت و توجه ویژه ای را می طلبد که حافظ در این بیت به آن می پردازد .آبِ صافیِ دل کنایه از نور معرفتی ست که بر دل سالک عاشق تابیده است و سالک برای ادامه‌ راه و دوری از خطراتِ طریقت نیازمندِ صداقت در عشق و آن هم به زلالی همان نور و آب معرفت میباشد، ادعایِ صِرف و لفاظی در عاشقی بدونِ کوشش و گذر از آزمون های دشوارِ آن راه بجایی نخواهد برد و هیچ کس بهتر از انسان به صدق و یا کذبِ ادعای عاشقیِ خود واقف نیست. راستی یعنی به درستی و راهِ حقیقت، و سروِ چمن نماد خداوند یا زندگی ست و آزادگی یعنی وارستگی، پس توصیهٔ دیگرِ حافظ به این گلِ تازه شکفته است که به راستی و حقیقت طلبی با تمام وجود این آزادگی را از خداوند طلب کند زیرا  کار عاشقی با آزاد شدن از قیودِ دنیوی و دلبستگی ها پیشرفت می‌کند. فردوسیِ بزرگ نیز در این رابطه می فرماید؛

خداوندِ هستی و هَم  راستی      نخواهد ز تو کژی و کاستی

 

ز دستبردِ  صبا گِردِ گل کلاله نگر 

شکنج  گیسوی  سنبل ببین به  روی سمن 

می‌فرماید  ببین  که چگونه صبا یا نفخه الهی دل سالکان عاشق را ربوده است به نحوی که در اطراف گل یا عارف و انسان کامل  کلاله و جوانه ها یکی دوتا نبوده،  بلکه انسانهایِ عاشقِ بسیاری از برکات و ارتعاشاتِ معنویِ عارف بهره برده و به اصل خود زنده شده و یا لااقل  جوانه زده اند و بزودی هر یک به غنچه ای تبدیل و سپس شکفته می گردند. شکنجِ گیسوی سنبل به معنی خرد و هشیاریِ خدایی ست که بر رویِ زیبای سمن  یا اصلِ خداییِ انسان خودنمایی می‌کند، یعنی شکوفاییِ غنچه یا انسانِ عاشق موجبِ بازگشتِ انسان به اصلِ زیبایِ خود و بهره بردن از خرد و هشیاریِ اصیل و  خداییِ خود میباشد، خردی که اداره کلیه امور مادی و معنوی انسان را در دست گرفته و در مسیرِ درستِ خود هدایت می‌کند که  طبعا و قطعآ  سرانجامی عالی و نیکو را برای انسان رقم خواهد زد .

عروسِ غنچه رسید از حرم به طالعِ  سعد 

بعینه دل و دین می برد به وجه حسن 

پس از ارتعاش غنچه تازه شکفته  به خرد و هشیاری  خدایی که بر فکر و عمل سالک اثر میکند ، وقت آن است که با بخت سعید سالک که همان خواست و لطفِ خداوند است، عروسِ این غنچهٔ نو شکفته یا اصل زیبایِ انسان از حرمِ امن الهی یا فضا و عالم یکتایی بیرون آمده، خود نمایی کند، عروسی که زیبایی و کمال او به وضوح و به زیباترین صورتِ ممکن دل و دین را از انسان می رباید، با زبانِ عرفان این هشیاریِ حضور  و زنده شدن سالک به اصل زیبای خود را لحظه وصال و  مُقام گویند .

صفیر بلبل  شور یده و نفیر هزار 

برای وصل گل آمد برون ز بیت حزن 

وقتی حتی یک گل شکفته  شود و انسانی به جایگاه حقیقی خود بازگشته ،  به اصل خدایی خود زنده و به حضرت معشوق  وصل گردد ، کل کائنات  و هستی از حزن و اندوه اسارت انسان در جهان فرم رهایی یافته، به شادی و طرب پرداخته و این موفقیت را جشن می گیرند، و این شادی در  صفیر و چهچهه بلبل و فریاد شادی سایر بلبلان عینیت می یابد . این بیت اهمیت زنده شدن و بازگشت انسان به اصل خدایی خود را برای کل هستی میرساند و اشتیاق کائنات  و هستی  را برای این بازگشت بیان میکند .

حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو 

به قول حافظ و فتوی پیر صاحب  فن 

پس از آن ، این گل نیز به جرگه سایر گلها پیوسته  و صحبت و کلامی بجز صحبت باده و هشیاری ایزدی  و خوبان بر زبان او جاری نمی شود با نقل قول از بزرگانی مانند حافظ و فتواهای باید و نباید های پیران  خرد  و صاحب نظر  ، یعنی علاوه بر بهر بردن این نوگل  از پندها و راهنمایی  بزرگان ،   پیغام آن بزرگان را به سایر انسانهای عاشق نیز برساند .

 

 

بهار در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:

بر سینه ها سیناستی اشاره بر بال سیمرغ داره که قفسه سینه را تشبیه به بال سیمرغ میکنه، سینا نام دیگر سیمرغ هست.

 

محمدامین در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳:

سلام و درود

اشاره به آیات ۳۷-۴۰ سوره یس

وَآیَةٌ لَّهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ

وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ

وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّیٰ عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ

لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ

معلم جغرافیا در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۵ در پاسخ به یحیی نیری دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۶ - ترکیب بند:

نه قالبش ترکیب بنده

رضا از کرمان در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۳ - حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید:

سلام 

 مقالات شمس کتابی است در قالب نثر که حاوی سخنان ،وحکایاتی است که در طول مدت آشنایی حضرت مولانا با شمس تبریزی در قونیه در مجالسی که شمس حضور داشته از طرف ایشان مطرح گردیده که توسط مولانا ویا سایر مریدان نت برداری و ضبط وثبت گردیده وشامل بسیاری از نکات عرفانی است وپیوند مستحکمی بین این جملات وحکایات با،  اشعار سروده شده درمثنوی  وجود دارد، دقیقا همانند کتاب فیه مافیه مولانا که در قالب نثر است وتوسط سایرین  از مجالس مولانا جمع آوری شده است . به نظر حقیر خواندن این دوکتاب تا حدزیادی در فهم اشعار مثنوی مفید فایده است که انشاالله خداوند این فرصت را عنایت فرماید.  با سپاس شاد باشید

ho۳ein۰۲۱ در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۵ دربارهٔ امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۹:

بسیار زیبا و خواندنی

رضا از کرمان در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۰ - حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید:

 رضا از کرمان

سلام بر تمامی دوستان 

بجای بحث در مورد اینکه مولانا با ادب بوده یا بی ادب بهتر است بیشتر به جان مطلب بپردازید چون بنظرم منظور حضرت مولانا وسایر عرفا از سرودن این اشعار باز کردن افق جدید در برابر دید وتفکر انسانهاست وقصد خودنمایی یا سرگرمی برای من وشما نداشتن بله در بعضی جاها شاید در مثال نیازمند به کار بردن بعضی از الفاظ شده  ولیکن اصلا بحث شهوانی یا بی ادبی   بنظر بنده در کار نیست مثلا بیت مورد بحث (13) کاملا مشخصه سر انسان در پیکره آدمی جایگاه ویژه دارد چون به نوعی نشانی از هویت هر فرده  ما بیشتر با صورت وچهره ادمها در ارتباطیم ومهمتر از آن جایگاه عقل انسانی است ظاهراً ، فلسفه سجده کردن شاید همینه که شما باید بالاترین و معتبرترین عضو بدن را با خاک یکسان کنی  واین شاید برای بعضی سخت باشه  ایشان داره همین رو میگه پیمودن مسجد با نشیمنگاه باعث ارتقای شما نمیشود باید سر را بر خاک بسایی  یعنی از هویت پوشالی ومنیت خودت  بگذری یعنی از عقل انسانی و جایگاه آن بگذری وهمسان خاک بدانی    نمیدانم والله اعلم  ولی دیگه صغری وکبری  واین فلسفه چینی ها رو نمیخواد.

آروین یوسفی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۴:

شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان

ای دلیرمردِ شیر صفت، چه ترسی از سگان لاغر و ناتوان آنها داری؟ شمشیر حق طلبی برکش و مغلوبشان کن زیرا که تو از آنان والاتر و قوی تر هستی. 


چون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغ
همه دیوند که ابلیس بود مهترشان

آنها (ظالمان زمان) خود را مقدس و همچون فرشتگان پاک مینمایند؛ حال آنکه در واقع همگی بسان دیو بی رحم و ترستاکند، که گویی شیطان پیشوای آنان است.


همه قلبند و سیه چون بزنی بر سر سنگ
هین چرا غره شدستی تو به سیم و زرشان

ظالمان چون سکه های تقلبی روی زرین و میان مسی هستند که این تقلبی بودن، به وقت آزمودن آن ها (اشاره به استفاده از سنگ محک برای تشخیص طلا از بدل) نمایان میشود. پس چرا فریب این سیم و زر دروغین و ظاهری آنها را خوری و حامی آنان باشی؟

پس

برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان...

مهری رزم‌جو در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱:

احتمالا، سوزن استعاره‌ای از وجود خودش است. این دست زیبا که به وجود چون سوزن من زده‌ای، هرچند که حلال نیست در گردن من باشد... 

مهربان در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۱:

مصرع اول بیت دوم ایراد دارد اینگونه است:

خضر ره و پای سست در گام نخست

مهری رزم‌جو در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:

یرلیغ‌: فرمان و اجازه پادشاه. قَلان: خراج ایلخانی، سرانه. یاسه: خواهش و آرزو، میل و تمنا. 

مهری رزم‌جو در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

جامه‌دران: نام نوائی است از جمله مصنفات نکیسا. او این نوا را چنان پر شور نواخت که شنوندگان از شعف و شوق جامه و گریبان خود می‌دریدند. دراین بیت نی را نوازنده چنین نوائی می‌شناسد. 

امیرشریعتی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۳۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۷:

افروشه نوعی حلواست

و

شنوشه به معنای بادی که با شتاب از بینی خارج میشود یا همان عطسه

امیرشریعتی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۲۶ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۰:

درونه همان کمان حلاجی است.

مصطفی در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸:

آن رفت که می‌آمد از دست مرا کاری... چقدر زیبا

Ouchen در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۲ در پاسخ به مصطفی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸:

🤦🏻‍♂️ از سینه ی معشوق شیر معرفت بنوش؟

توکل در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۵۸ در پاسخ به کامران دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

 اینکه این بیت در اول دیوان شعر حافظ است برای این است که اشعار به ترتیب حروف الفبا در دیوان ها گردآوری و چاپ میشه و مشخص نیست که این غزل اولین غزل سروده شده حافظ باشد دیوان حافظ هم بعد از درگذشتش جمع آوری شده 

آصف در ‫۳ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۳ - تفسیر این آیت که وَ إِنَّ الدّارَ الآخِرةَ لَهیَ الحَیَوانُ لَوْ کانوا یَعْلَمونَ کی در و دیوار و عرصهٔ آن عالم و آب و کوزه و میوه و درخت همه زنده‌اند و سخن‌گوی و سخن‌شنو و جهت آن فرمود مصطفی علیه السلام کی الدُّنیا جیفةٌ وَ طُلّابُها کلابٌ و اگر آخرت را حیات نبودی آخرت هم جیفه بودی جیفه را برای مردگیش جیفه گویند نه برای بوی زشت و فرخجی:

همچنانکه دو دوست عزیز بالا اشاره کردند ، در بیت ۳۶۲۳ /دفتر ۵- بیت ۱۳ در این صفحه ( مطابق مثنوی به تصحیح محمد علی موحد ) 

آن سبد خود را چو پُر از آب دید
کرد استغنا و از دریا برید

که اینجا در مصراع اول سپد نوشته شده که در باره سبد و سپد خیلی بحث نیست مهم در مصراع دوم ، « دال » کرد است که در نوشتار شما جا افتاده است. 

۱
۱۳۷۸
۱۳۷۹
۱۳۸۰
۱۳۸۱
۱۳۸۲
۵۴۵۹