گنجور

حاشیه‌گذاری‌های همیرضا

همیرضا 🌐

تاریخ پیوستن: ۷م شهریور ۱۳۹۸

گنجوُروَر

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۶۹۸

ویرایش‌های تأیید شده:

۱٬۹۷۹

ویرایش‌های قطعات تأیید شده:

۴٬۱۷۳

ویرایش‌های بخش‌های تأیید شده:

۶

ترانه‌های مرتبط تأیید شده:

۱۱۳

مشق‌های پیشنهادی تأیید شده:

۱۷۹

خوانش‌های تأیید شده:

۲٬۵۸۲

ارتباطات پیشنهادی گنجینه:

۳۶٬۱۲۳

ارتباطات پیشنهادی تصاویر خارجی:

۲٬۱۹۸

نکات پیشنهادی دربارهٔ چهرهٔ سخنوان:

۱۵

تصاویر چهرهٔ پیشنهادی:

۷۸

یادداشت‌های عمومی گنجینه:

۶۰


همیرضا در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۲۷ در پاسخ به AliKhamechian دربارهٔ مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

وزن دوری است، روی مشتاق باید توقف کنید. متن درست است.

همیرضا در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۶ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۶ - کشتن سرهنگان دارا را:

از اشکالات هوش مصنوعیه، انگشت اضافه و اعضای بدن اضافه توی تصویرسازیهاش به خاطر اشکال نرم‌افزاری دیده میشه.

همیرضا در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:

قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ ...

در شرح صوتی استاد ضیاء به نقل از مهدی اخوان ثالث در کتاب «در حریم سایه‌های سبز» و همینطور برنامهٔ رادیویی به حکایتی از تذکرهٔ نتایج‌الافکار اشاره شده است.

تصویر حکایت در این نشانی قابل مشاهده است و متن آن (به انضمام کلمه‌ای که آن را نتوانستم بخوانم) به شرح زیر است:

«آخر کار در سنهٔ اثنین و تسعین و سبع مائه ۷۹۲ به جنت‌المأوا خرامید و در خاک مصلای شیراز آسوده گردید. خواجه که به حسب ظاهر رندانه زندگانی می‌نمود بعد رحلت وی بعض اشخاص به نماز جنازه متأمل بودند تا آن که ابیات فصاحت (سنانش؟) را که اکثر بر حذف ریزه و کاغذپارها نوشته در سبوی می‌انداخت به کودکی اشاره کردند که از آن برآرد. سردست این بیت برآمد:
قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ
اگر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت»

همیرضا در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲:

نقل از دستنویس‌ها و متون کهن فارسی (علی عشایری):

 

آن را که غمی بُوَد که بتواند گفت
غم از دلِ خود به گفت نتواند رُفت
این طرفه‌گلی‌ست کز تو ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت
(رسائل العشاق: گ ۱۳۸ر)

این رباعی در چندین متن کهن (با اختلافاتی) آمده و در اغلب آن‌ها نام گویندهٔ رباعی ذکر نشده است. رباعی در نسخهٔ شمارهٔ ۶۵۱ کتابخانهٔ مجلس سنا (تصحیح محمدرضا ضیاء با عنوان «سفینهٔ شاعران قدیم» در جلد سوم متون ایرانی) نیز نقل شده است. مصحح سفینهٔ مذکور، واژهٔ «نتواند» در مصراع دوم را به «بتواند» تغییر داده و در حاشیه نوشته است: «در نسخهٔ ما «نتواند» آمده بود.» (متون ایرانی، دفتر سوم: ۴۷۶). 
گفتنی است که ضبط «نتواند» هیچ خللی در معنای بیت وارد نمی‌کند و مصحح بدون توجه به نص نسخه و احتمالاً به پیروی از چندین متن مصحَح، آن را به «بتواند» تصحیح کرده است. حال به گواهی دستنویس رسائل‌ العشاق و نظر به قدمت آن، ضبط «نتواند» نیز اعتبار می‌یابد. «نتواند» معنای رباعی را نه‌تنها مختل نمی‌کند، که اغراق شاعرانه‌ای دارد: «آن‌کس که غمی در دلش هست و توانایی بیان آن را دارد، با ابراز و آشکار ساختن آن، نمی‌تواند دلش را از غم پاک کند. طرفه آن‌که ما از تو غمی داریم (که از بیم رسوایی) ذره‌ای از آن را نمی‌توان بیان کرد؛ هرچند در نهایت پنهان نمی‌ماند و رسوا خواهیم شد.»
بعید نیست که کاتبان یا برخی مصححان دیگر هم «نتواند» را به «بتواند» تغییر داده باشند. باید نسخ تمامی آن متن‌ها را دید که از حوصلهٔ این یادداشت خارج است.

مآخذی که متن آن‌ها «بتواند» است: کلیات شمس، ج ۸، ص ۷۱؛ نزهة المجالس، ص ۵۲۹ (بدون نام گوینده)؛ خلاصة الاشعار فی الرباعیات، ص ۳۸ (به نام کمال‌الدّین اسماعیل)؛ روضة الناظر، گ ۲۹۸پ (بدون نام گوینده)؛ مکتوبات مولانا، ص ۱۲۵؛ نامه‌های عین‌القضات، ج ۲، ص ۳۲۳؛ جامع ‌الستین، ص ۱۳۵؛ همان، ص ۴۸۲؛ لمعة السراج، ص ۲۱۶؛ رَوح‌ الارواح، ص ۵۹۹. نیز بیت نخست به‌تنهایی در سندبادنامه (آتش)، ص ۵۳؛ سندبادنامه (کمال‌الدینی)، ص ۳۹ آمده است.

مآخذی که متن آن‌ها «نتواند» است: رسائل‌ العشاق: گ ۱۳۸ر (بدون نام گوینده)؛ متون ایرانی، دفتر سوم، «سفینۀ شاعران قدیم»، ص ۴۷۶ (بدون نام گوینده)؛ جُنگ رباعیات سعد الهی، گ ۷۵ر (بدون نام گوینده)؛ راحة الارواح، ص ۱۸۲؛ سفینۀ صائب، گ ۳۶پ (به نام مولوی)؛ همان، گ ۱۹۷ر-۱۹۷پ (بدون نام گوینده).

ضمناً بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در مرزبان‌نامه، ص ۴۷۳؛ معارف بهاءِ ولد، ج ۱، ص ۱۰ نقل شده‌ است.

https://t.me/PersianManuscripts

 

استاد میرافضلی ضمن نقل قول همین مطلب نوشته‌اند:

شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت

دوست فاضل جناب آقای علی عشایری توضیحی در مورد یکی از رباعیات کهن فارسی مرقوم کرده‌اند که آن را در فرستۀ قبلی (https://t.me/Xatt4/2180) به اشتراک گذاشتم. در مورد یادداشت ایشان نظری دارم که به اجمال عرضه می‌شود. امیدوارم دوستان خواننده نیز دیدگاه‌های خود را بیان کنند.

همان طور که ذکر کرده‌اند، رباعی مذکور در در روضةالناظر عزیز کاشانی (برگ ۲۹۸پ) بی نام گوینده نقل شده است. کاشانی، رباعی را به روایت زیر آورده است:
شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت
غم از دل خود به گفت بتواند رُفت
این طرفه‌گلی نگر که ما را بشکفت
نی رنگ توان نمود و نی بوی نهفت

همزمان با او، وصّاف شیرازی نیز مصراع «شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت» را به عنوان شاهد سخن در رسالۀ بدیع الربیع (چاپ دکتر قوجه‌زاده، ۳۴) نقل کرده است. همین مصراع را قاضی نظام‌الدین اصفهانی در رباعیی ـ گویا به صورت تضمین ـ جای داده است (بیاض تاج‌الدین، چاپ عکسی، ۶۹۰):
دی بلبلکی بر سر شاخی با جفت
می‌گفت غمی که در دلش بود نهفت
بی‌خود شدم از رشکش و با خود گفتم:
شاد آنکه غمی دارد و بتواند گفت!

رباعی مذکور، یادآور یک رباعی کهنِ دیگر است که وراوینی در مرزبان‌نامه (چاپ روشن، ۴۹۵) ثبت کرده است:
نالنده کبوتری چو من طاق از جفت
 کز نالهٔ او دوش نخفتیم و نخفت؛
او ناله همی‌کرد و منش می‌گفتم:
او را چه غمی بود که بتواند گفت؟

غرض از یادآوری این رباعیات این بود که از نظر گویندگان سه رباعی بالا، درد دل کردن با دوست، یکی از راه‌های فرونشاندن اندوه است و کسی که چنین موقعیتی دارد، برای او موهبتی است؛ طبق این رباعی منسوب به حافظ (دیوان حافظ، چاپ قزوینی، ۳۷۸؛ نزهةالمجالس، ۵۷۱):
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت.

در رباعی مورد بحث، اگر ضبط مصراع دوم، «نتواند رُفت» باشد، عملاً بین چنین کسی که  از درد دل کردنِ با یار خود طرفی نبسته، با کسی که وصفش در بیت بعدی آمده و چنین امکانی نداشته (این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت)، تمایزی وجود نخواهد داشت! ضبط روضةالناظر هم ناظر به همین مسئله است و او از عبارت «شاد آنکه» برای بیان مزیت آنکه امکان درد دل کردن و رفع اندوه دارد، استفاده کرده است. بنابراین، من با نظر آقای ضیاء موافقم که در رباعی مورد اشاره، «بتواند رُفت» ضبط درست است، نه «نتواند رفت». اما اینکه ایشان باید ضبط نسخه را تغییر می‌دادند یا خیر، بحث دیگری است.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

 

 

همیرضا در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۲ در پاسخ به عباسی-فسا @abbasi2153 دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶:

قطعهٔ مورد مراجعه در این شعر مربوط به بخشی است که همین شعر توسط خانم امیرمعز دکلمه می‌شود و آواز یا تصنیفی در آن خوانده نمی‌شود. استاد در این برنامه این قطعه را نمی‌خوانند.

همیرضا در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۱۰:

نقل قول صریح شیخ سعدی از حکیم ابوالقاسم فردوسی در بوستان:

چه خوش گفت فردوسی پاک زاد

که رحمت بر آن تربت پاک باد

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

در شاهنامهٔ گنجور که مطابق نسخهٔ مسکو است وجود ندارد و در شاهنامهٔ استاد خالقی مطلق در بخش فریدون (اینجا، بیت آخر صفحه) به این شکل آمده است:

مکش مورکی را که روزی‌کش است

که او نیز جان دارد و جان خوش است

همیرضا در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

جز آستان توام در جهان پناهی ...

دکتر رضا ضیاء در شرح صوتی این غزل (حوالی دقیقهٔ ۱۳) اشاره می‌کنند که دولتشاه در تذکرة‌الشعرا این بیت را به انوری نسبت داده است (اینجا) که به نظر ایشان نسبت ناموجه و نادرستی است.

همیرضا در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۵:

متن شعر در «دیوان حافظ، قاسم انوار و شمس مغربی به خط میر علی کاتب سلطانی نسخه‌برداری شده در سال ۹۲۷ قمری» این است:

بگذشتن فرصت ای برادر
در گرم روی چو باد باشد

دریاب که عمر بس عزیز است
گر فوت شود فساد باشد

در روایتی که اینجا آورده شده به جای «باد» «میغ» گذاشته و برای تصحیح قافیه به جای «فساد» «دریغ» آورده. فارغ از این که این شعر اصلاً از آن چه کسی است روایت اینجا تلاشی برای تبدیل این شعر به ترجمهٔ منظوم این حدیث امام علی (ع) است:

قال علیٌ (علیه‌السّلام): «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر»

امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «فرصت مانند ابر  می‌گذرد، پس مواقعی که فرصت‌های خیری پیش می‌آید غنیمت بشمارید و از آن‌ها استفاده کنید».

همیرضا در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲ - مرداس تازی و فرزند ناخلفش ضحاک:

همان گاو دوشا به فرمانبری همان تازی اسب گزیده مری

در مورد واژهٔ «مِری» این نوشته و این دو ویدیو(۱ و ۲) از استاد عیدگاه را ببینید.

همیرضا در ‫۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲ - مرداس تازی و فرزند ناخلفش ضحاک:

بدو گفت گر بگذری زین سخن بتابی ز سوگند و پیمان من

اینجا «سخن» که طبق قوافی دیگر شاهنامه عموماً باید سَخُن یا سُخُن خوانده شود با «مَن» هم‌قافیه شده است. شاید نشانه‌ای از عدم اصالت ضبط بیت باشد.

همیرضا در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۲ در پاسخ به کمال فانی دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:

در دو منبع چاپی در دسترس پیشنهاد شما دیده نمی‌شود (همان صورت خارج از وزن دیده می‌شود)، حدس می‌زنم پیشنهاد جنابعالی حدس شخصی باشد که اگر اینطور باشد نمی‌تواند درست باشد چون «شدند» در مصرع اول مربوط به «متفق» در مصرع دوم است (شیخ و ... بر محو آزادی ما متفق شدند)، پیشنهاد شما جملهٔ اول را کامل می‌کند (اینها شبرو شدند) و جملهٔ دوم را ناقص که به نظر نمی‌رسد منظور فرخی بوده باشد.

همیرضا در ‫۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث:

جهان از بدی‌ها بشویم به رای ...

بخشی از مقالهٔ «بررسی ابیات بحث‌انگیز پادشاهی هوشنگ و طهمورث» نوشتهٔ «علی صادقی» راجع به مصرع دوم این بیت:

ابهام بیت در مصراع دوم است. کزازی بیت را همانند خالقی به متن برده است و «کیی» را به معنی پادشاهی و «پای گرد کردن» را کنایه‌ای از آسودن می‌داند و می‌نویسد: «آن‌گاه که جهان را از بدی‌ها ستردم و پیراستم، در پادشاهی آرام خواهم گرفت و خواهم آسود» (کزازی، ۱۳۸۵، ج ۱: ۲۵۴). 

جوینی و برگ‌نیسی بیت را به این صورت به متن برده‌اند: «جهان از بدی‌ها بشوییم به رای / پس آن گه درنگی کنم گرد پای». جوینی «درنگی» را به معنی محکم و «گرد پای کردن» را اشاره به چهار زانو نشستن می‌گیرد و می‌نویسد: «چون جهان را به تدبیر و رای خویش از بدی‌ها پاک کنم، پس از آن در جایی آسوده و استوار بمانم و روزگار به پایان برم» (جوینی، ۱۳۸۲، ج ۱: ۲۷۳–۲۷۴). 

برگ‌نیسی نیز که بیت را همانند جوینی آورده، در گزارش خود به صورت دیگر بیت در چاپ‌های مختلف اشاره کرده و نهایتاً ضبط نسخه فلورانس را برتر دانسته است. ایشان «درنگی کنم گرد پای» را به معنی «به طور چهارزانو می‌نشینم» گزارش کرده و آن را کنایه از آسودن گرفته است (برگ‌نیسی، ۱۳۸۰: ۸۹). 

لغت‌نامه دهخدا نیز «گرد پای» را چهارزانو نشستن معنی کرده است (دهخدا؛ ۱۳۷۷: ۱۹۰۳۴). نوشین این عبارت را در فرهنگ‌های لغت بررسی کرده و می‌نویسد: «با توجه به معنایی که لغت‌نامه آورده است، معنی بیت این‌گونه است: «جهان را از بدی‌ها می‌شویم و گوشه‌ای چهارزانو می‌نشینم». نوشین همچنین نوشته است که ولف و وللرس نیز این معنی را آورده‌اند و در ادامه می‌نویسد این عبارت تنها یک‌بار در شاهنامه به کار رفته است و در متون هم‌عصر فردوسی نیز دیده نمی‌شود؛ گرشاسب‌نامه نیز این عبارت را به کار نبرده است. 

وی احتمال می‌دهد «گرد پای» تصحیف شده باشد و به نقل از عبدالرضا آذر، «گرد پای» را به معنی چهارپا و «درگهی کردن» را به معنای اهلی و خانگی کردن می‌داند؛ یعنی «گرد پایان» (سم‌داران) را اهلی می‌کنم (نوشین، ۱۳۸۲: ۳۸۲–۳۸۴).

رواقی توضیحات لغت‌نامه و واژه‌نامک را به‌طور کامل بررسی کرده و نوشته است که گفته نوشین مبنی بر این‌که «گرد پای» تنها یک‌بار در شاهنامه به کار رفته است، درست نیست. وی شواهدی از کاربرد این عبارت در شاهنامه آورده است: «بر این بوم شاهی و هم کدخدا / به تخت کیی گرد کرده دو پای» (دبیرسیاقی، ۱۳۸۳، ج ۱: ۱۷۸). رواقی همچنین نقد می‌کند که عبارت در متون هم‌عصر فردوسی به کار نرفته است و شواهد متعددی از متون دیگر، از جمله گرشاسب‌نامه، آورده است: «به پیکر چو مردی نشسته به جای / سرافراخته گرد کرده دو پای» (گرشاسب‌نامه، ص ۴۰۱).

رواقی معنی چهارپا برای «گرد پای» و خانگی و اهلی برای «درگهی» را تأیید نمی‌کند. وی «درگهی» را محتمل می‌داند که تحریف «در کیی» باشد و «دو پای گرد کردن» را به معنی چهارزانو نشستن و در این بیت به معنی محکم نشستن می‌داند. شواهدی از متون مختلف آورده و بیت را این‌گونه معنی می‌کند: «با کمک و اندیشه و رأی، جهان را از بدی‌ها پاک می‌کنم و پس از آن راحت و آسوده بر روی تخت پادشاهی می‌نشینم» (رواقی، ۱۳۵۲: ۸–۱۵).

خالقی مطلق نیز «پای گرد کردن» را به معنی چهارزانو نشستن می‌داند که در شاهنامه (۱۴۱۸: ۲۶۱/۲ و ۷۲۷/۲۵۰/۲) به کار رفته است. ایشان توضیحات نوشین و رواقی را بررسی کرده و ضبط «در کیی» را درست می‌داند، اما با واژه «درگهی» نیز بیت را گزارش کرده است. وی «درگهی» را این‌گونه معنا کرده است: «پس از آن‌که جهان را از بدی‌ها پاک کردم، پس از مرگ مرا در کوهی به خاک خواهند سپرد که اشاره به آیین تدفین در دین زرتشتی دارد.» 

خالقی ضبط «در کیی» را مطمئن می‌داند و با این ضبط بیت را در متن آورده و این‌گونه گزارش کرده است: «جهان را از بدی‌ها پاک می‌کنم و سپس آسوده‌خاطر بر تخت پادشاهی خواهم نشست» (همان، ص ۳۳).

با توجه به توضیحات خالقی و رواقی که شواهد آن‌ها معتبر است و با منطق درونی داستان نیز همخوانی دارد، توضیحات آنان برای بیت پیشنهاد می‌شود. البته اشاره خالقی به ضبط «درگهی» و گزارش بیت که نوشته‌اند: «اشاره به تدفین در دین زرتشت دارد»، درست نیست؛ چراکه در آیین زرتشت مرده را دفن نمی‌کردند، بلکه لاشه را به حیوانات گوشت‌خوار عرضه می‌کردند تا گوشت آن خورده شود و سپس استخوان‌ها را در استودان قرار می‌دادند. بنابراین، اموات زرتشتی گور ندارند، اما شاهان هخامنشی دارای مقبره هستند.

همیرضا در ‫۷ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۷ در پاسخ به سهیل قاسمی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:

بله، انجام شد. برای خودم را نگه داشتم تا مخاطب متوجه قرائت متفاوت مورد قبول بعضی اساتید بشود.

همیرضا در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۰ در پاسخ به سهیل قاسمی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:

سپاس و آفرین!

من این به ذهنم نرسیده بود. این مشکل این که چه چیزی فرستاده شده را حل می‌کند.

همیرضا در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۳۱ در پاسخ به سهیل قاسمی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:

در این مورد گویا بین اساتید اختلاف است.

در شرح غزلیات سعدی استاد فرح نیازکار:

و غزلیات استاد کاظم برگ نیسی:

روی دال خلد علامت سکون گذاشته شده.
اما در شرح دیگری (که هنوز بر من معلوم نشده کدام شرح است) حرکت‌دار شده:

(با سپاس از سرکار خانم زندی بزرگوار).

جستجوی این عبارت در گنجور (خلد رضوان) به نظر من نشان می‌دهد که فرمودهٔ جنابعالی و خوانش اکثریت صحیح است.

اما صورت کلی جملهٔ مصرع اول در این حالت ناقص به نظر می‌رسد چون فرستادن را باید به معنی پیام فرستادن یا گفتن در نظر بگیریم که به نظر نمی‌رسد مسبوق به سابقه باشد. این که از بهشت فرشته‌ای بفرستند که آن را بگوید جمله را کامل می‌کند.

همیرضا در ‫۸ ماه قبل، جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۹:

یادداشت جناب رسته جمع‌آورندهٔ کتاب برای گنجور:

این غزل در کتاب قطعهٔ ۲۵ بود، اینک به بخش غزلیات منتقل شد.

همیرضا در ‫۸ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۳ - حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی قدس الله سره:

سیف و خنجر چون علی ریحان او ...

به گفتهٔ آقای مجید سلیمانی این بیت اشاره به این ابیات منسوب به امام علی(ع) دارد:

السَّیف و الخَنجرُ ریحانُنا / اُفٍّ علی النرجسِ و الآسِ
شرابنا مِن دَمِ اعدائنا / و کأسنا جمجمة الراس

همیرضا در ‫۸ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان:

خنجر و شمشیر شد ریحان من مرگ ...

به گفتهٔ آقای مجید سلیمانی این بیت اشاره به این ابیات منسوب به امام علی(ع) دارد:

السَّیف و الخَنجرُ ریحانُنا / اُفٍّ علی النرجسِ و الآسِ
شرابنا مِن دَمِ اعدائنا / و کأسنا جمجمة الراس

همیرضا در ‫۸ ماه قبل، جمعه ۴ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

آقای مجید سلیمانی در کانال تلگرام کاریز راجع به این غزل نوشته‌اند:

 

استاد شفیعی کدکنی در «گزینش و تفسیر غزلیات شمس»، در توضیح غزل:

بده یک جام ای پیر خرابات / مگو فردا که فی التّاخیر آفات
به جای باده در ده خون فرعون / که آمد موسی جانم به میقات
شراب ما ز خون خصم باشد / که شیران را ز صیّادی‌ست لذّات
آورده‌اند که «خون فرعون کنایه از شراب است و ظاهراً به این دلیل باده را خونِ فرعون خوانده است که شراب را در «فرعونی» می‌ریخته‌اند و فرعونی نوعی جام شراب بزرگ بوده است.»

به گمانم این معنی چندان مناسب نیست و گویا نظر مولانا سوی دیگر است. ابتدا بگوییم که مولانا از آن پیر خرابات، «به جای باده»، «خون فرعون» می‌طلبد و به قاعده توقع نمی‌رود که خون فرعون همچنان کنایه از شراب یا باده باشد. از «جام فرعونی»، چنان که در زبان دیگر گویندگان، تا «خون فرعون»، هم فاصله کوتاه نیست و این معنی «فرعونی» هم، با همه سخن‌پردازی در باب فرعون، در زبان مولانا سابقه ندارد. 

به نظرم آنچه در بیت بعد آمده که «شراب ما ز خون خصم باشد» جای تردید اندکی می‌گذارد که مولانا نظر به ابیات منسوب به امام علی دارد که «شرابُنا مِن دمِ اعدائنا». همان ابیات غریب «فی المفاخرة و إظهار الشجاعة:

السَّیف و الخَنجرُ ریحانُنا / اُفٍّ علی النرجسِ و الآسِ
شرابنا مِن دَمِ اعدائنا / و کأسنا جمجمة الراس»

و آنچه پس از آن هم می‌آید «که شیران را ز صیّادی‌ست لذّات» باز مناسب است با «اسد الله» و «در شجاعت شیر ربّانیستی.» فضای کلّی غزل هم در ستایش همّت بلند و جان‌فشانی و سلحشوری است. 

در آشنایی مولانا یا این ابیات هم جای تردید نیست چرا که مضمون آن‌ها را دو جا آورده است، یکی در دفتر اول مثنوی:
خنجر و شمشیر شد ریحانِ من / مرگ من شد بزم و نرگس‌دانِ من...
و بعد، حدود ده سال بعد، در دفتر پنجم مثنوی:
سیف و خنجر چون علی ریحانِِ او / نرگس و نسرین عدویِ جان او...

همین دیگر، به دیوان بازگردیم... 
نه خاک است این زمین طشتی‌ست پرخون / ز خون عاشقان و زخم شه‌مات
...

 

همیرضا در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۹:

وقتیست خوش آن را که بود ذکر ...

در صفحهٔ ۴۲ فصلنامهٔ قلم، شمارهٔ ۲۹، تابستان ۱۴۰۳ در مقالهٔ «یوسِف/یونِس» به قلم آقای منوچهر فروزنده‌فرد، اشاره شده که نحوهٔ تلفظ «یونس» در این بیت سعدی که به ضرورت قافیه می‌بایست به کسر نون خوانده شود با تلفظ قرائت قالب امروزی قرآنی آن که به ضم نون است متفاوت و مغایر است و سعدی یونس را به کسر نون ادا می‌کرده.

۱
۲
۳
۳۵