گنجور

 
مولانا

ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما

ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ‌ها

ای بادِ نایِ خوش نفس ، عشّاق را فریاد‌رس،

ای پاک‌تر از جانِ جا‌ن ، آخر کجا بودی کجا‌؟

ای فتنهٔ روم و حبش‌، حیران شدم کاین بوی خوش

پیراهن یوسف بوَد یا خود ردایِ مصطفی‌؟!

ای جویبار راستی از جوی یار ماستی

بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا

ای قیل و ای قال تو خوش‌، و ای جمله اَشکال تو خوش

ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را