گنجور

 
فردوسی

به نام خداوند جان و خرد

کز این برتر اندیشه بر نگذرد

خداوندِ نام و خداوندِ جای

خداوندِ روزی‌دِهِ رهنمای

خداوند کیوان و گَردان‌سپهر

فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برتر است

نگارندهٔ برشده پیکر است

به بینندگان آفریننده را

نبینی مرنجان دو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه

که او برتر از نام و از جایگاه

سخن هر چه زین گوهران بگذرد

نیابد بدو راه جان و خرد

خرد گر سخن برگزیند همی

همان را گزیند که بیند همی

ستودن نداند کس او را چو هست

میانْ بندگی را ببایدْت بست

خرد را و جان را همی‌سَنجد اوی

در اندیشهٔ سَخته کِی گُنجد اوی؟

بدین آلت رای و جان و زبان

ستود آفریننده را کِی توان؟

به هستیش باید که خستو شوی

ز گفتار بیکار یکسو شوی

پرستنده باشیّ و جوینده راه

به ژرفی به فرمانْش کردن نگاه

توانا بود هر که دانا بود

ز دانش دل پیر برنا بود

از این پرده برتر سخن‌گاه نیست

ز هستی مر اندیشه را راه نیست