گنجور

حاشیه‌گذاری‌های محمدحسن مرسلی

محمدحسن مرسلی

معلم و مشاور


محمدحسن مرسلی در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۹ - جواب:

ظاهراً در مصرع اول از بیت پنجم به جای ایزد، حق درست‌تر باشد

بدان که حق تعالی خالق اوست

 

محمدحسن مرسلی در ‫۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

به نظر میاد در بیت

هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه‌ای

اما دل بشکسته‌ام نشکست پیمان تو را

 

«در حسرت» از لحاظ معنایی درست‌تر باشد

 

محمدحسن مرسلی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲:

بیت پایانی در غزل شیخ اجل چنین آمده است:

می با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کند

تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را

 

محمدحسن مرسلی در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » در دیوِ گاو پای و دانایِ دینی:

در خط یکی مانده به آخر احتمالاً اشتباه تایپی وجود دارد. به جای «با خطاها» باید بسا خطاها باشد.

 

محمدحسن مرسلی در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳:

من فکر می کنم در غزلیات حافظ (و هنر هر انسانی) همواره یک پیوستگی بین لحظه قبل و بعد وجود داره. منظورم اینه که برای معنی و تفسیر یک بیت باید حال و هوای کلی غزل رو در نظر داشت. این موضوع درست بر خلاف نظر بهاءالدین خرمشاهی است که معتقد است که حافظ در غزلیات اش از سیاق قرآن بهره برده و همچنان که در میان آیات آن پراکندگی و گسست وجود دارد، ابیات شعر حافظ هم همینطور است. این ادعای خرمشاهی زمانی تقویت میشه که تفسیر المیزان یا نمونه را مطالعه کنیم. اما در تفسیر عبدالعلی بازرگان اینگونه نیست و اساسا او معتقده که گسست و پراکنده گویی بین یک آیه با آیه قبل یا بعد ناشی از فهم نکردن ما از آیات قرآن است و بنابراین خودش برداشت و تفسیر  منسجمی از قرآن ارائه میده.
برگردیم به غزل حافظ. فضای کلی شعر در خصوص گفت و شنود و سر پوشی و هویدایی رازی است که عرفا به آن معتقد اند باید پنهان بماند ولی حافظ گاهی از سر شوق یا جذبه، عشق خود را  «فاش» می گوید و از گفته ی خود هم دلشاد می شود اگر چه در زمانی هم به اصول عرفان پایبندی نشان می داد و می گفت: آن یار کز او گشت سر دار بلند    جرم اش این بود که اسرار هویدا می کرد.
در بیت اول کلمه ی «بو» به غمازی آن اشاره می کند به ویژه که سعی می کند با عادی سازی، موضوع عشق به معشوق را  «آشنا» ی همه بداند و به نوعی آشکار کردن عشق اش را توجیه کند. در دو بیت پایین تر حافظ به این موضوع با کنایه اشاره می کند  «سر خدا که عارف سالک به کس نگفت   در حیرتم که باده فروش از کجا شنید». قرار دادن عارف سالک و باده فروش؛ دو شخصیت کاملاً متفاوت و متضاد، در کنار هم نوعی طنز حافظ است از همین پنهان کردن سر و رازی که عرفا خود را به آن پایبند می دانند. با این حال حافظ هیچگاه قصد جار زدن راز خود را ندارد و تنها به دنبال «محرم راز»ی است تا شرح گفت و گوی خود با معشوق را بدهد. شرحی که به محروم شدن حافظ از کوی دوست انجامید. اما حافظ را چه باک از این حرمان که «از گلشن زمانه که بوی وفا شنید». بدینگونه حافظ به دلداری خود می پردازد.
من معتقدم این دوست و معشوق که حافظ از بی وفایی اش شکوه می کند، همان «ساقی» است. یا دست کم اگر ساقی همواره معشوق حافظ نیست اما همواره محبوب اوست و خیره در باغ آرزوی او (رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار    دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود). در واقع همانگونه که معشوق هوش و عقل از سر عاشق می رباید، ساقی نیز با می خود می کند. به این ترتیب ساقی استعاره ای است از معشوق (خداوند) که اکنون از فاش کردن سر عشق توسط حافظ  ناخرسند گشته و مدتی است از او دور شده است. باز هم حافظ به روال ابیات قبل در صدد توجیه بر می آید و ضمن استدعا و فراخوانی ساقی، او را مخاطب قرار می دهد و می گوید که صدای عشق (معاشقه و مباشرت او با ساقی) بلند است و همگان آن را می شنوند؛ همچنانکه همه بوی خوش تو را ز باد صبا می شنوند. پس از فاش گویی من مرنج و به سراغ و به کنارم بیا. چرا که آن کسی که ماجرا و قصه ی عشق ما (حافظ و ساقی) را عیان کرد، علاوه بر من از تو هم این ماجرا را شنیده است ( آیات و روایات فراوانی، از  عشق خدا به بندگانش است؛ مانند: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ»؛ «فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»؛ و «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ». واژه ی حب در ادبیات عرب و قرآن معادل واژه عشق در فارسی است).
حالا فکر کنم دلتنگی و شکوه حافظ را در بیت بالاتر؛ همان جا که می گوید «یارب کجاست محرم رازی که یک زمان   دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید»، و فضای کلی غزل را بهتر بتونیم درک کنیم. گویا حافظ کسی را محرم راز خود می دانست و آن کس سر او را عیان کرده بود و ساقی هم از این بابت روی از حافظ بر گردانده بود و باقی ماجرا....

 

محمدحسن مرسلی در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

در بیت چهارم به نظر می آید اینگونه صحیح تر باشد
چشمت به یک مجاهده آیینه‌ساز شد
تا من به صد مشاهده شیدا کنم تو را
چرا که در ابیات پیشین ضمیر مصرع نخست دوم شخص بوده‌ است و در مصرع دوم با آمدن «تا» به مقصود شاعر پرداخته می شود.
همچنین درست تر این است که معشوق به یک مجاهده و غمزه ای کارساز و آیینه ساز شود و عاشق نه با یک بلکه با صد مشاهده معشوق را خرسند و شیدا سازد. چرا که کدام معشوق است که با یک مشاهده شیدا شود. شیدایی یک نظر از آن عاشق است.

 

sunny dark_mode