گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سید رضا نوعی ( حکیم )

سید رضا نوعی ( حکیم ) 🌐

مدرس کلام ، فلسفه ، عرفان و ادبیات

منتقد عرفان و فلسفه و متون ادبی


سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:


✍️حافظ که شاگرد مکتب قرآن است ، به درستی در بیت ذیل به استحاله رویت خداوند اذعان می نماید :

 

   👈روی تو کس ندید 👉و هزارت رقیب هست
   در غنچه ای هنوز و صدت عندلیب هست

 

🛑توضیح اینکه : 

 

علاوه بر معتزله ، یکی از اختصاصات مذهب تشیع نیز اعتقاد به استحاله دیدن خدا به چشم ظاهر می باشد ، زیرا قرآن کریم می فرماید :

 

  ( لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ )

 

✔️اما اشاعره ( اهل سنت ) و مجسمه ، مقتقدند که خدا را با همین چشم ظاهر می توان دید 😳

 

👈متاسفانه همین دیدگاه انحرافی اشاعره و مجسمه مبنی بر امکان رویت خدا با همین چشمان ظاهری را در پارادایم تفکرات صوفیان سنی مذهب مانند : ابن عربی ، مولوی ، شمس تبریزی و عطار به وضوح می توان مشاهده نمود :

 

🔹ابن عربی در فتوحات مکیه ( ج 1 ص 151) ادعا کرده که خدا را دوبار در خواب دیده و همچنین خدا را بصورت پسر جوانی با موهای فرفری مشاهده کرده است .

 

🔸مولوی نیز همین اعتقاد را دارد و شمس تبریزی مدعی است که همیشه خدا را بصورت کیمیا خاتون مشاهده می کرده و حتی با او معاشقه نیز می نموده .

 

📚مناقب العارفین افلاکی ( ج 2 ، ص 368 ) و  کتاب پله پله تا ملاقات خدا ، زرینکوب ( ص 137) .

 

🔹 عطار نیز در لحظه ای که آن سرباز مغول می خواست سرش را با شمشیر قطع کند ، خطاب به آن سرباز کرده و گفت :

 

👈تو خدای من هستی ، اکنون به شکل سرباز مغول تغییر شکل داده ای و گمان کردی که تو را نمی شناسم ؟

 

    به هر شکلی که خواهی جامه می پوش
    که من آن قد رعنا می شناسم

 

📚سعید نفیسی در کتاب زندگینامه عطار ( ص 77 )

 

🔹اما در عرفان حافظ از این ترهات خبری نیست .

 

اینکه خواجه حافظ می فرماید ( روی تو کس ندید ....) اشاره به آیه شریفه فوق دارد ، یعنی نه اینکه تو را می توان دید ولی تاکنون دیده نشدی ، بلکه دیدن تو با چشم ظاهر محال است ، لذا در مصرع بعدی می فرماید : ( در غنچه ای هنوز و ...) در غنچه ای یعنی ازلا و ابدا در حجاب عزت و جلال خویش پنهان هستی 

 

اما شگفتا که علیرغم اینکه کسی تو را ندیده ، لیکن از همگان ، ندیده ، دلبری کردی 

 

 حافظ در این باره می فرماید :

    ( دلم برد و ندیدم روی دلبر /   فغان از این تطاول ، آه از این غم )

 

همچنین در جای دیگر فرموده :

( یارب به که بتوان گفت ، این نکته که در عالم‌ /  رخساره به کس ننمود ، آن شاهدِ هر جایی )

 

🟣فردوسی نیز در مورد استحاله دیدن خدا با چشم ظاهر ، می فرماید :

 

    به ببنندگان آفریننده را 
    نبینی ، مرنجان دو بیننده را 

 

که علمای اهل سنت مستقر در بارگاه سلطان محمود ، همین بیت فردوسی را دالِّ بر شیعه ( رافضی ) بودنش قلمداد کرده  و سعایت او را نزد سلطان محمود نمودند و اینگونه بود که فردوسی مورد بی مهری ، محمود غزنوی قرار گرفت .

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

یکی از قرائنی که می تواند دال بر تشیع فردوسی باشد ، همین بیت است که فردوسی فرموده : 

 

به ببنندگان آفریننده را 
نبینی ، مرنجان دو بیننده را 

 

یعنی با چشم ظاهر هرگز نمی توان خدا را دید ، لذا دیدگانت را رنج مده .

 

توضیح آنکه :

 

یکی از اختصاصات مذهب تشیع ، اعتقاد به استحاله دیدن خدا به چشم ظاهر می باشد ، زیرا قرآن کریم می فرماید :

 

( لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ )

 

اما اشاعره ( اهل سنت ) و مجسمه ، مقتقدند که خدا را با همین چشم ظاهر می توان دید 😳

 

 علمای اهل سنت که در درباره سلطان محمود بودند ، از همین بیتِ فردوسی ، به شیعه بودنش پی برده و سعایت او را نزد سلطان محمود کردند و اینگونه بود که فردوسی مورد بی مهری ، محمود غزنوی قرار گرفت .

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۱۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳:

✍️سعدی در سرآغاز بوستان ، خیلی لطیف تر به این موضوع پرداخته و برخلاف شیخ عبدالقادر گیلانی ، شرمساری از خداوند را بالاتر از شرمساری نزد دیگران برشمرده و می گوید :

 

خدایا به عزت که خوارم مکن / به ذُلِّ گنه شرمسارم مکن

👈مرا شرمساری ز روی تو بس / دگر شرمسارم مکن پیشِ کس

 

و در ادامه نیز می گوید :

 

خدایا به ذلت مران از درم / که صورت نبندد دری دیگرم

فقیرم ، به جرم و گناهم مگیر / غنی را ترحم بود بر فقیر

چرا باید از ضعفِ حالم گریست؟ / اگر من ضعیفم ، پناهم قوی است

 

🔹آری ، شرمساری از گناه ،  بالاترین مرتبه عذاب است لذا صائب در این باره می گوید :

 

در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر / آتش به گرمی عرق انفعال نیست

 

🛑اما حافظ با نگاه عمیق عرفانی خویش ، بسیار لطیف تر از سعدی و صائب به این موضوع پرداخته و اینگونه فرموده :

 

 ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز / تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست

 دشمن به قصدِ حافظ اگر دَم زند چه باک ؟ / مِنَّت خدای را که👈 نِیَم شرمسارِ دوست👉

 

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۳ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۵ - در بیان اینکه خودی از عشق و محبت استحکام می پذیرد:

 

1- اصل ماجرای به اسارت درآمدن دختر حاتم طائی در منابع شیعه و اهل سنت  نقل شده که موضوع مربوط به جنگ حنین در سال هشتم هجرت است که دختر حاتم طائی نیز در میان اسرای طایفه ( طی ) بود که به همراه سایر اسرا به مدینه آورده شدند . اقبال نیز در ابیات مزبور به همین موضوع اشاره می کند :

در مصافی پیش آن گردون سریر
دختر سردار طی آمد اسیر

 

✔️منابعی که قضیه مزبور را نقل کردند عبارتند از : (( البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۶۴، تاریخ ابن خلدون ج ۲، ص ۴۷۱ - مستدرک الوسائل ج ۱۱، ص ۱۹۳ – ۱۹۴ - الجمل و النصره لسید العتره شیخ مفید ص 27 ))

2- اما اینکه اقبال می گوید : آن دختر ( پای در زنجیر و هم بی پرده بود ....) به معنی لخت و عریان بودن دختر حاتم نیست ، بلکه منظور وی از بی پرده بودن مشارالیها ، بی حاجب و بی حریم بودن آن دختر است و اینکه در بیت بعد می گوید پیامبر ( چادر خود پیش روی او کشید ) منظور رفتار خوب پیامبر نسبت به آن دختر و جامه ای در خور و نیکو به او بخشیدن ایشان و فرستادن محترمانه او به همراه فردی مطمئن به قبیله اش می باشد .

 

اتفاقا همین رفتار خوب و شایسته پیامبر (ص) با آن دختر به احترام سخاوت مندی پدرش ( حاتم طائی ) ، موجب شد که آن دختر این موضوع را در بازگشت برای برادرش تعریف کرد و برادرش نیز بخاطر همین رفتار پیامبر ، مسلمان شد و در ادامه به جمع یاران با وفای امیرالمومنین (ع) پیوست .

 

3- نقل شده است پیامبر اسلام(ص) به فرزند حاتم فرمودند: «خداوند عذاب‏ را به دلیل سخاوت از پدرت دور نمود» 

 

📚الاختصاص شیخ مفید ص 253 - الاستیعاب ابن عبدالبر ج ۳، ص157

 

4- در سخن اقبال کمی اغراق در بی چادری و لخت و عریان بودن دختر حاتم آمده که  آن نوعی اغراق و غلو شاعرانه می باشد . اقبال از داستان مزبور یک برداشت اجتماعی نیز می کند و آنرا با وضعیت مسلمانان در عصر کنونی تطبیق می دهد زیرا از نظر اقبال وضع اجتماع مسلمانان از آن بانوی طی بدتر شده است؛ در آن زمان مسلمانان بر دیگران احسان می کردند اما امروز بر عکس، مسلمانان محتاجند و دیگران بر آنها منت می گذارند.

 

ما از آن خاتون طی عریان تریم
پیش اقوام جهان بی چادریم

 

 از آنجایی که شاعر مدتی را در اروپا به سر برده است و به تکنولوژی جدید در عرصه های مختلف از نزدیک آشنایی دارد و ضرورت احساس می کند که ای کاش این تکنولوژی در دست مسلمانان می بود تا از آن استفاده انسانی می کردند. اقبال این احتیاج و درماندگی امت مسلمان را در حال حاضر به بی چادری ( کنایه از نوعی اسارت ، تحت استعمار قدرت های استکباری و آسیب پذیر بودن آنان ) تعبیر کرده .

 

5- سعدی نیز جریان مزبور ( اسارت دختر حاتم ) را به شکل دیگری نقل کرده که نکاتی غیر قابل قبول در آن است ، و آن بد رفتاری مسلمان با اسرا و قتلِ عام آنان می باشد ، که این امر هرگز با واقعیت تطبیق نمی کند ، پیامبر (ص) هرگز اجازه ظلم به اسرا را نمی داد ، مسلمانان ناگزیر بودند بدستور پیامبر با اسرا خوش رفتاری کرده و از آب و غذا و پوشاک خود به آنان بدهند و حتی  مسلمانان مجاز به مُثلِه کردن اجساد دشمن و یا مسموم کردن آب شرب و چشمه ها و بریدن درختان نیز نبودند .

 

اما سعدی طوری موضوع را گزارش کرده که مسلمانان ، اسیران بی گناه و بی دفاع را از دم تیغ گزراندند و چون گریه و زاری دختر حاتم به گوش پیامبر رسید ، دستور عفو اسیران توسط ایشان صادر شد که این مسلما اغراق گویی است و اصلا با واقعیت انطباق ندارد 

 

سعدی شیرازی در باب دوم بوستان به این شرح نقل می کند:

 

شنیدم که طی در زمان رسول
نکردند منشور ایمان قبول

فرستاد لشکر بشیر و نذیر
گرفتند از ایشان گروهی اسیر

بفرمود کشتن به شمشیر کین
که ناپاک بودند و ناپاک دین

زنی گفت: «من دختر حاتمم
بخواهید از این نامور حاکمم

کرم کن به جان من ای محترم
که مولای من بود ز اهل کرم

به فرمان پیغمبر نیک رای
گشادند زنجیرش از دست و پای

در آن قوم باقی نهادند تیغ
که رانند سیلاب خون بی دریغ

به زاری به شمشیر زن گفت زن
مرا نیز با جمله گردن بزن

مروت نبینم رهایی زبند
به تنها و یارانم اندر کمند

همی گفت و گریان بر احوال طی
به سمع رسول آمد آواز وی

ببخشود آن قوم و دیگر عطا
که هرگز نکرد اصل گوهر خطا 

📚 (بوستان سعدی/63).

 

👈همانطوریکه دربالا توضیح داده شد بدرفتاری با اسیران آنهم در حضور پیامبر (ص) و قتلِ عام آنان ، غیر قابل قبول است . جالب است که در ابیات فوق سعدی به پیامبر (ص) دروغی را نسبت می دهد و آن این است که ایشان دستور قتل اسیران را بخاطر مشرک بودنشان داد  ( بفرمود کشتن به شمشیر کین / که ناپاک بودند و ناپاک دین ) و پس از قتلِ عام گروهی از اسرا ء ، صرفاً بخاطر گریه و زاری و التماس دختر حاتم ، بقیه را بخشیده ، حال آنکه هرگز چنین چیزی در سیره پیامبر (ص ) نبوده است .

 

✔️اتفاقا پیامبر اکرم (ص) از فرصت اسارت دشمنان به بهترین نحو برای تبلیغ و ترویج اسلام و تربیت آنان استفاده می کرد . می فرمود کسانی که اسلام بیاورند ، آزاد هستند و کسانی که نمی خواهند اسلام بیاورند مجبور به این کار نیستند لیکن برای آزادی خود اگر به ده نفر مسلمان سواد بیاموزند ، آزاد می گردند و سایر افراد می بایست در قبال غرامت ، آزاد شوند اما در طول مدت اسارتشان ،  مسلمانان موظف به خوش رفتاری با آنان بودند .

 

✔️از آیه‌۴ محمد/۴۷ ( ... ( ... حَتَّیٰ إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّیٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ...) نیز استفاده می‌شود که کشتن اسیر پس از پیروزی جایز نیست و آنان باید با فدیه یا بدون فدیه آزاد گردند: «فَشُدُّوا الوَثاقَ فَاِمّا مَنّا بَعدُ و اِمّا فِداءً» سرّ تقدم «مَنّاً» بر «فِداءً»، ترجیح حرمت نفس بر گرفتن مال است؛ یعنی در حد امکان باید بر اسیر منت گذاشت و او را بدون گرفتن فدیه ، در راه خدا آزاد کرد. منظور از منت گذاشتن یعنی لطف کردن به اسیر است ، نه سرزنش نمودن و آزار روحی و تحقیر او . 

 

✔️اما اهل سنت معتقدند  آزاد کردن اسیران کافر جایز نیست؛ زیرا موجب ملحق شدن آنان به دشمن و تقویت جبهه کفر می‌شود و به آیه  «ما کانَ لِنَبِیّ اَن یَکونَ لَهُ اَسری حَتّی یُثخِنَ فِی الاَرضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنیا» استناد می کنند حال آنکه آیه مزبور مربوط به جنگ بدر و زمان مستقر نبودن اسلام بود ولی این حکم در جنگ های بعدی با آیه 4 سوره محمد ، نسخ گردید . لیکن سعدی تحت تاثیر چنین تفکری ، کشتن اسیران را جایز می داند .

 

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۳ - داستان بوزرجمهر:

 نگر خواب را بیهده نشمری

 یکی بهره دانی ز پیغمبری

 

بیت فوق عینا ترجمه حدیثی از پیامبر (ص ) می باشد که در منابع معتبر فریقین ( شیعه و اهل سنت ) وجود دارد و آن حدیث بشرح ذیل می باشد :

 

  ( اَلرُّؤْیَا الصادقه جُزْءٌ مِنْ سِتَّةٍ وَ أَرْبَعِینَ جُزْءاً مِنَ اَلنُّبُوَّةِ ) (1)

یعنی : رویای صادقه یک جزء از چهل و شش جزء نبوت است .

 

رویا در شاهنامه ابزار شناخت شهودی و دریچه ای به عالم غیب است. اکثر رویدادهای مهم، پیش از وقوع در خواب به پهلوانان و پادشاهان الهام شده است. فردوسی به تعبیر خواب معتقد بوده و معبران در شاهنامه اغلب موبدان، حکیمان و روحانیان بزرگ بوده اند که توانسته اند حوادث آینده را با تعبیر درست پیشگویی کنند. با این همه، در نهایت امر، تجربه شخصی فردوسی از خواب دیدن "سلطان محمود غزنوی" درست از آب درنیامد و سلطان محمود قدر این کار ارزشمند او را نشناخت.

 

بخشی از ابیات فردوسی درباره اینکه سلطان محمود را خودش در خواب دیده :

 

بر اندیشه شهریار زمین / بخفتم شبی لب پر از آفرین

چنان دید روشن روانم به خواب / که رخشنده شمعی برآمد ز آب

جهاندار محمود، شاه بزرگ / به آبشخور آرد همه میش و گرگ

چو کودک لب از شیر مادر بشست / به گهواره محمود گوید نخست

 

فردوسی در مجموع سی و چهار بار در شاهنامه از خواب و رویا سخن به میان آورده است ; از جمله:

 

خواب کیخسرو، خواب های سام (دو خواب)، خواش گشتاسب، خواب بابک نیای اردشیر (دو شب پیاپی)، خواب کتایون (دختر قیصر و مادر اسفندیار)، خواب رودابه، خواب کیقباد، خواب افراسیاب، خواب طوس، خواب سیاووش، خواب پیران، خواب گودرز، خواب جریره (مادر فرود)، خواب ضحاک، خواب رستم، خواب های کید هندی (دو خواب)، خواب بهرام چوبین (دو خواب)، خواب انوشیروان و سرانجام خواب خود فردوسی  می باشد که در بالا بدان اشاره نمودیم .

 

1- آدرس حدیث ( اَلرُّؤْیَا الصادقه جُزْءٌ مِنْ سِتَّةٍ وَ أَرْبَعِینَ جُزْءاً مِنَ اَلنُّبُوَّةِ ) از منابع اهل سنت :

 

کتاب صحیح ترمذی ج 7، ص 45 و غیره؛ مسند مالک ج 2، ص 956؛ سنن ابن ماجه ج 2، ص 1282؛ ابن حجر ج 16، صص 27-29؛ القرطبی ج 2، ص988


آدرس حدیث مزبور در منابع شیعه :

بحار الانوار ج 58 ص 175 - وافی ج2 ص 75 - تفسیر نورالثقلین ج2 ص425

 

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۰ - زن در ایران:

🔴پروین اعتصامی مدافع کشف حجاب و طرفدار فمینیسم ⁉️

 

✍️ فرمان کشفِ حجاب از سوی رضا خان به صورت رسمی در ( ۱۷ دی ۱۳۱۴ ) ابلاغ گردید ، این موضوع از سوی علمای اسلام و قاطبه مردم با مخالفت های جدی روبرو شد لیکن از همان ابتدا زنان روشنفکر مآبی مانند صدیقه دولت آبادی ، زندخت شیرازی و خصوصاً پروین اعتصامی در جبهه ی موافقان سرسخت قانون بی حجابی از سوی رضا خان که نقشِ پدری با اقتدار را برای آنها ایفاء می کرد ، ظاهر شدند .

 

✔️ پروین اعتصامی در اسفند 1314 و در حمایت از قانون کشف حجاب ، چکامه ای را با عنوان ( گنجِ عفت ) سرود که پاره ای از ابیات آن به شرح ذیل می باشد : 

 

   زن در ایران ، پیش از این گویی که ایرانی نبود
   پیشه‌اش ، جز تیره‌روزی و پریشانی نبود

  چشم و دل را پرده می بایست ، اما از عفاف
  چادرِ پوسیده ، بنیادِ مسلمانی نبود

  خسروا ، دست توانای تو ، آسان کرد کار
  ورنه در این کارِ سخت ، امّیدِ آسانی نبود

  شه نمی‌شد گر‌در این گمگشته کشتی ناخدای
  ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود

 

تبصره : 

 

الف ) شعر فوق در اولین چاپ دیوان پروین و در زمان حیات خودش بطور کامل آمده لیکن توسط برادر پروین در چاپ های بعدی دیوان او ، سه بیت آخر قصیده حذف و نام قصیده نیز به ( زن در ایران ) تغییر یافت . 

 

ب ) پروین در چکامه مزبور و در بیت ( چشم و دل را پرده می بایست ، اما از عفاف / چادرِ پوسیده ، بنیادِ مسلمانی نبود ) به دو مسئله اشاره می کند : 

 

(1) - حجاب بزرگترین عامل عقب ماندگی زنان و محرومیت آنها از علم و دانش و مانع اصلی در راه حضور آنان در عرصه های فرهنگی و اجتماعی می باشد فلذا از نظر او با پاینندی به عنصر ( عفاف ) ، نیازی به حجاب نیست . در صورتیکه مطابق آموزه های اسلام ، حجاب هرگز مانع علم آموزی و حضور زن در عرصه های اجتماعی نبوده بلکه آن را ثمره ی عفاف و بعنوان عاملِ مصونیت معرفی می کند نه محدودیت .

 

(2) - پروین با عبارت ( چادر پوسیده ، بنیاد مسلمانی نبود) ، چادر را بعنوان نماد حجاب و عفاف ، مورد تخطئه قرار داده است .

 

(3) - این شاعره شهیر در ابیات پایانی قصیده خود ، رضا خان را خسروئی می داند که حجاب بعنوان بزرگترین عامل عقب ماندگی زنان ایرانی ، به دست توانای او برداشته شده و در در بیت بعد نیز تصریح می کند که رضا خان بعنوان یک ناخدا ، کشتی طوفان زده ملت ایران را به ساحل رشد و تعالی رسانده است .

 

ج ) البته حمایت پروین از فرمان کشف حجاب رضا خان ، محدود به سرودن قصیده مزبور نبوده بلکه او حمایت عمیق تر و بیشتر خود از این فرمان ننگین را با کنار گذاشتن حجابِ خویش ، عملاً به اثبات رساند و از آن پس فعالیت های علمی و اجتماعی خود را بدون حجاب ادامه داد . فلذا نگاه او را به به مسئله حجاب می توان برگرفته از مبانی فمینیسم سکولار تلقی و ارزیابی نمود .

 

🔵 رویکرد افراطی پروین به آزادی زنان ، برگرفته از افکار قاسم امین مصری است که توسط پدرش ( اعتصام الملک ) با آراء او آشنا شد . پدر پروین به شدت متاثر از دیدگاه قاسم امین بود ، بنحوی که کتاب ( تحریر المرأة ) او را با عنوانِ ( تربیت نسوان ) ترجمه و منتشر کرد . قاسم امین ، متفکری سکولار و طرفدار لیبرالیسم فرانسوی است و او را می توان از نخستین منادیان فمینیسم سکولار دانست .

 

🔴 نتیجه و تجزیه و تحلیل :

 

در مواجهه با افکار پروین اعتصامی ، عمدتاً سه رویکر وجود دارد : 

 

1- گروه اول ،  پروین را تا سر حد یک قدیسه و نمادی تمام عیار از زن مسلمان ، بالا برده اند .

 

2- گروه دوم ، در مواجهه با آراء و نظرات پروین اعتصامی ، راه بی انصافی و تفریط را پیشه کرده و با کمال ناسپاسی این بانوی شهیر در عرصه ادبیات ایران را ( شاعرِ نخود و لوبیا ) نامیده و متقابلاً به تجلیل از شاعره ی دیگر بنام ( فروغ فرخ زاد )  پرداخته اند .

 

3 - گروه سوم بر این باورند که دفاع پروین از فرمان ننگینِ کشفِ حجابِ رضاخان و پذیرش بی حجابی توسط مشارالیها ، به شدت مورد نقد و مغایر با آموزه های اسلام می باشد . 

 

فلذا شایسته نیست که با فتوشاپ تصاویر وی و گذاشتن روسری بر سر او ، نامبرده را بعنوان شخصیتی تمام عیار و الگو و نمادی کامل برای یک زن مسلمان معرفی کرد ، نماد کامل و بی پیرایه برای زنان فقط حضرت زهرا ، حضرت خدیجه و زینب کبری ( سلام خدا بر ایشان باد ) می باشند .

 

 اما در عین حال از نظر نگارنده ،  می بایست نگاه خود را بیشتر معطوف به نقاطِ مثبتِ شخصیتِ این شاعره ی مُکرّمه ، معطوف نموده و به ایشان بعنوان یکی از مفاخر و مشاهیر بزرگِ ایرانِ عزیزمان ، ارج نهاد .

 

تفصیل این مطالب را نگارنده در مقاله ( پروین اعتصامی مدافع کشف حجاب و طرفدار فمنیسم ) به آدرس ذیل ، مورد تحلیل قرار داده ام

پیوند به وبگاه بیرونی

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۵:

به این شعر که سرآینده آن لااَدری است توجه بفرمائید :

 

دست در سوراخها داری زمار اندیشه کن
پای بر گل می نهی از زخمِ خار اندیشه کن

گر شناور نیستی،در موج دریا پا مَنِه
در میان چون غرق گشتی از کنار اندیشه کن 

پشّه از شب زنده داری خون مردم می خورد
زینهار از عابد شب زنده دار اندیشه کن

راز خود با یار خود هر چند بتوانی مگو
یار را یاری بود از یارِ یار اندیشه کن 

 

نکته 

 

آخرین بیت از شعر فوق در غزل صائب تبریزی نیز آمده :

پشه با شب زنده‌داری خون مردم می‌خورد
زینهار از زاهد شب زنده‌دار اندیشه کن

 

ادیبی از متاخّرین شعرای عرب ایرانی تبار در تعریب این بیت چنین گفته :

 

لایَخدَعنْکَ عابدٌ فی لیلِهِ
یَبکی و کُنْ مِن شَرِّهِ مُتَحَذِّراً

لَمْ یَسهَرِاللّیلَ البَعوضُ و لَم یَصِح
فی جُنحِهِ إلّا لِشُربِ دمِ الوَرَی

 

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۳۶ در پاسخ به محمد محمدی دربارهٔ فردوسی » هجونامه (منتسب):

با سلام

اگر کسی کمترین آشنائی به ادبیات و شعر داشته باشه ، به راحتی متوجه می شود که این اشعار ( هجونامه) از فردوسی نیست

ابیات مزبور مشحون از اغلاط و خروج از وزن شعری و ... می باشد ، حتی لغات و کلمات آن با لغات و کلمات مشابه در شاهنامه کاملا بیگانه است .

بعنوان نمونه یکی از ابیات آن همان بیت مشهور ( بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی ) که به اتفاق محققان ، از فردوسی نیست و در متن فوق نیز توضیحات لازم داده شد

موفق باشید

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۲ سال قبل، پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ فردوسی » هجونامه (منتسب):

1- اشعار مذکور مربوط به مثنوی یوسف و زلیخا است که عده ای مغرض و بی بهره از علوم ادبی ، آن را به فردوسی نسبت داده اند . اما قاطبه محققان از جمله محمودخان شیرانی ، عبدالعظیم خان قریب ، ذبیح الله صفا ، مجتبی مینوی، هوشنگ مستوفی و دکتر زرینکوب و ادبای بزرگ دیگر مانند دکتر ریاحی انتساب این اثر به فردوسی را رد کرده و آنرا در شان فردوسی و شاهنامه نمی دانند .

 

2- نخستین منابعی که مثنوی یوسف و زلیخا را به فردوسی نسبت داده اند یعنی ظفرنامه شرف الدین یزدی و سپس مقدمه شاهنامه بایسنغری بیش از چهارصد سال پس از فردوسی تالیف شده اند و تا پیش از آن تاریخ هیچ مرجع و منبعی به چنین داستانی اشاره نکرده است.آشکار است که این افسانه ها پیش از سده نهم هجری وجود خارجی نداشته و برای نخستین بار به دست شرف الدین یزدی ساخته و پرداخته شده است. شاعر بی سوادی نیز که ابیات مزبور را به هم بافته به نام ( شمسی ) تخلص داشته است .

 

3- مرحوم دکتر مجتبی مینوی در مقاله تحقیقی خود می گوید : 

(( دست کم سه نسخه دست نویس از مثنوی یوسف و زلیخا در دست است که در دیباچه آنها و در میانه سخن نیز شاعر برادر ملکشاه سلجوقی را مدح گفته و ستایش کرده است.بنابراین این مثنوی قطعا در حدود 477 قمری سروده شده است.یعنی حدود هفتاد سال پس از درگذشت فردوسی! ))

 

4- مثنوی یوسف و زلیخا آکنده از ابیاتی سست و ضعیف و غلط است و از سبک و اسلوب سرایش فردوسی بلکه از سبک شعر عصر فردوسی و حتی گاه از کلام یک شاعر معمولی نیز بسیار دور است .

 

5- جالب است بدانیم که بیت مجعول ( بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی ) که خیلی مشهور است و غالبا به اشتباه آنرا از فردوسی می دانند ، به گفته دکتر دوستخواه و سایر محققان ، به هیچ عنوان در هیچ کدام از نسخ شاهنامه وجود ندارد ، بلکه این بیت جعلی در همین مثنوی یوسف و زلیخا آمده که ساختگی بودن این مثنوی و انتساب غلط آن به فردوسی را در بالا توضیح دادیم ، دکتر دوستخواه که از محققان و شاهنامه پژوهان معاصر  می باشد در این باره می گوید :

 

این بیت 👈( من این نامه فرّخ گرفتم به فال / بسی رنج بردم به بسیار سال ) از فردوسی است لیکن جاعل ناشی از روی این بیت ، بیت ( بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی ) را ساخته و به فردوسی نسبت داده .

 

منابع :

( «کتاب هزاره‌ی فردوسی و بطلان انتساب یوسف و زلیخا به فردوسی» مجتبی مینوی ) 
( مقدمه تحقیقی محمد علی فروغی بر منتخب شاهنامه )
( مقاله دکتر ریاحی ، چاپ لندن 1945 م شماره 3 ص 16تا36)

 

🔵 تبصره :

 

در دوره معاصر دو نفر بیش از دیگران بعنوان افرادی فردوسی ستیز شناخته می شوند :

 

اول : احمد کسروی است که در نقد فردوسی می گوید : 


(( فردوسی  سی سال زحمت کشید تا زبان پارسی را زنده نگهدارد اما مردمان امروز در آرامگاه او فاتحه عربی میخوانند ! ))

 

دوم : علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی است که به همین بیت جعلی ( بسی رنج بردم در این سال سی / ...... ) استناد کرده و در کتاب نور ملکوت قرآن ج4 ( ص145) می گوید :

 

(( تبلیغات برای فردوسی و شاهنامه، تبلیغات علیه اسلام است‌ ! 

 فردوسی با شاهنامه افسانه‌ای خود که کتاب شعر (یعنی تخیّلات و پندارهای شاعرانه) است خواست باطلی را در مقابل قرآن عَلم کند؛ و موهومی را در برابر یقین بر سر پا دارد. خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید، و از عاقبتش در آخرت خبر نداریم. خودش می‌گوید:

بسی رنج بردم در این سال سی   ***   عجم زنده کردم بدین پارسی
چو از دست دادند گنج مرا   ***   نبد حاصلی دسترنج مرا 

ما در زمان خود هرکس را دیدیم که خواست عجم را در برابر اسلام علم کند، و لغت پارسی را در برابر قرآن بنهد، با ذلّت و مسکنتی عجیب جان داده است. فَاعْتَبِرُوا یَاُولِی الأبْصَارِ! ))

 

🛑 اما مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای انجمن قلم  1381/11/7 در تجلیل از مقام شامخ فردوسی می فرمایند : 

 

(( من موافقم که از «فردوسی» تجلیل شود؛ شاهنامه تحلیل شود و حکمت فردوسی استخراج گردد تا همه بدانند که این حکمت، اسلامی است . این بزرگداشتی هم که برگزار شد ، اصلاً به دستور و خواست من بود ؛ ... فردوسی را بزرگ کنید. فردوسی باید هم بزرگ شود. فردوسی در قلّه است . ))

 

پیوند به وبگاه بیرونی

 

✔️همچنین معظم له در دیدار با شعرا   1390/5/24 می فرمایند : 

 

(( به یک آدم داستانسرا ، اگر صرفاً داستانسرا و حماسه‌سرا باشد، حکیم نمی‌گویند. این «حکیم» را صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامه فردوسی پر از حکمت است. او انسانی بوده برخوردار از معارف ناب دینی.))

 

پیوند به وبگاه بیرونی

 

🔴علامه جوادی آملی  نیز در تجلیل مقام شامخ فردوسی بیاناتی دارند که بمنظور اجتناب از تطویل کلام ، از ذکر آن صرفنظر می گردد .

 

 
 

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۳۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶:

سلام علیکم 

واقعا شعری زیبایی است .

بیت اول آن بصورت ضرب المثل ، رائج و مشهور است .

( تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن / در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کن)

 

شرح اجمالی بیت آخر :

 

( تا شوی فارغ بهار از بازپرس ابلهان / صوم رحمن گیر و چندی در سخن امساک کن )

 

درباره بیت آخر و خصوصا عبارت ( صوم رحمن ) توضیحا معروض می دارم که :

 

این عبارت صوم رحمن ، تلمیحی است به آیه 26 سوره مبارکه مریم :

 

فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا ۖ فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا

 

ترجمه : پس (از این رطب) تناول کن و (از این چشمه آب) بیاشام و چشم خود (به عیسی) روشن دار، و هر کس از جنس بشر را که ببینی (به اشاره) با او بگو: برای خدای رحمن نذر روزه (سکوت) کرده‌ام و امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت.

 

اما بیان ذلک اینکه :

 

روزه در ادیان الهی گذشته نیز وجود داشت که انواعی داشته ، روزه از طعام ، روزه وصال ،  روزه سکوت و ...

روزه از طعام همین است که میان ما مسلمانان مشروعیت دارد و نیاز به توضیح نیست .

روزه وصال یعنی آنکه ، شخص روزه دار فقط سحری می خورد و این روزه را متصل می کند به سحری روز بعد ( روزه دار افطاری نمی خورد ) 

این روزه وصال در اسلام حرام و بدعت است ، «صَوْمُ‏ الْوِصَالِ‏ حَرَامٌ‏» ( کافی ج 4 ص85) 

اجماع فقها نیز بر حرام بودن روزه وصال است (  غنائم الأیام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 6، ص 113)

 

🛑اما صوم رحمن که کنایه از روزه سکوت است ، در ادیان گذشته و من جمله در زمان حضرت مریم علیها السلام مشروعیت داشته که به روزۀ سکوت (صوم الصمت) نیز گفته می شود ، در این روزه ، شخص نیت می کند که روزه بگیرد و حرف زدن را مانند یکی از مفطرات روزه بشمرد و نیت کند در تمام طول روزه یا قسمتی از آن ، مطلقا از حرف زدن پرهیز کند . این روزه در اسلام حرام و باطل است.

 

( اگر چه سخن نگفتن اگر به قصد روزه نباشد اشکالی ندارد . ضمن اینکه در اسلام به صمت و سکوت توصیه شده لیکن از سکوت بعنوان روزه و تحت عنوان روزه سکوت ، نهی شده )

 

در سوره مبارکه مریم ( و در آیه 26) خداوند رحمن به حضرت مریم (علیها السلام )  دستور روزه سکوت می دهد . لذا شاعر از این روزه سکوت به ( صوم رحمن ) تعبیر نموده تا تلمیحی به این فراز از آیه شریفه مذکور باشد 

إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا 

 

همچنین شاعر ( بهار ) در مصرع اول از بیت آخر به فلسفه این روزه سکوت اینگونه اشاره نموده ( تا شوی فارغ بهار از بازپرس ابلهان )

 

که این مصرع نیز تلمیحی به آیه مذکور می باشد زیرا برای اینکه حضرت مریم از بازجوئی و طعن مردم در امان باشد خداوند به ایشان دستور می دهد وقتی با مردم مواجه شدی ، بخاطر اینکه از طعن و زخم زبان آنان در امان باشی ، بگو من برای خداوند ( رحمن ) نذر کردم که روزه سکوت نمایم .

 

خلاصه آنکه بیت آخر در مجموع تلمیحی به آیه 26 سوره مبارکه مریم دارد .

 

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود

ای زخمِ دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی باخبر شود

موسیقی سکوت  ، صدایی شنیدنی است
بگذار گفتگو به زبان هنر شود

 

والسلام

 

سید رضا نوعی ( حکیم ) در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۴:

شرح رباعی ابوسعید ابوالخیر :

مصرع اول از بیت نخست ( یک نیم رخت ، الست منکم ببعید )

«الست منکم ببعید؟» دقیقا به همان معنای ( آیا من از شما دور نیستم ؟ ) می باشد .

رخ در اصطلاح عرفا به معنای جلوه اسماء و صفات حضرت حق می باشد . و چون اسما و صفات به جمالی و جلالی منقسم می گردد ، شاعر از هر کدام از دو جلوه جمالی و جلالی به ( یک نیم رخ ) اشاره کرده در مصرع اول ( یک نیم رخت ) اشاره به جلوه جمال و در مصرع بعد ( یک نیم دگر ) اشاره به جلوه جلال خداوند است .

لذا شاعر در مصرع اول از بیت نخست ، اشاره به جلوه جمالی محبوب می کند که از عاشق دلبری کرده و او را به درد عشق مبتلا نموده است .

یک جلوه ز حسن لیلی ات بنمایم

عاقل باشم اگر که مجنون نشوی

اما این عشق ، اولین نتیجه ای که برای عاشق دارد ، احساس فراق و بُعد و دوری از معشوق است . کما اینکه در حدیث وارد شده :

قالَ علی ( ع ) : الْهِجْرَانُ عُقُوبَةُ الْعِشْق‏  .
ترجمه : پاداش و جزای عشق ، چیزی جز آتشِ هجران نخواهد بود . 
(منتخب میزان الحکمه حدیث1304 )

شاعر در مصرع مزبور خطاب به محبوب خود می گوید :

جلوه جمال تو مرا به درد عشق مبتلا کرده لیکن اولین ره آورد عشق برای من احساس فراق و بُعد و دوری از تو می باشد.

در مصرع دوم از بیت نخست می فرماید :

یک نیم رخت ان عذابی لشدید

یعنی جلوه دیگر روی تو ای محبوب من ، که همانا جلوه جلال تو است ، مرا به هجر مبتلا نموده که تحمل آن عذابی شدید است .

در مصرع اول از بیت دوم می گوید :

بر گرد رخت نبشته یحی و یمیت

شاعر رخ ( روی دلدار ) و وجه الله را به دائره ای تشبیه کرده که نیمه ای از آن اختصاص به صفات جمال و نیمه دیگر اختصاص به صفات جلال محبوب داشت .

اکنون مجموع صفات جمال و جلال و ماحصل آن را که با نگاهی دیگر و به ظاهر پارادوکسیکال ، توضیح می دهد

که مجموع این جلوه های جمال و جلال معشوق برای عاشق ، دو فرآیند دارد ، با جلوه های پیاپی جمال ، او را زنده می کند و حیات تازه ای می بخشد و باز با جلوه جلالی دیگر ، او را می میراند ( کنایه از فنای عاشق و سیر او در مراتب فناء الی الله )

خلاصه اینکه در مصرع فوق : به صفت ( یحیی ) و صفت ( یمیت ) محبوب اشاره کرده و می گوید : محبوب من مدام مرا با لطف خویش زنده می دارد و باز با غمزه ای که حاکی از عزت و بی نیازی او است ، مرا به قهر می کُشد .

من مات من العشق فقد مات شهید

در مصرع فوق نیز شاعر می گوید :

نتیجه این نیش و نوش های معشوق و فرآیند نهائی آن برای عاشق ، مرگ او است که کنایه از فنای تام عاشق می باشد . اما این فنای از خود ، در حقیقت بقای به معشوق و رسیدن به سرچشمه حیات ابدی است .

آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی پایندگیست

اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتا فی حیات

حافظ نیز می گوید :

زیر شمشیر غمش ، رقص کنان باید رفت

آنکه شد کُشته عشق ، نیک سرانجام افتاد

سخن آخر اینکه :

مصرع اول از بیت نخست ، اشاره به نتیجه عشق که همانا دوری و بُعد از وصال معشوق است اشاره کرده 

در مصرع دوم از بیت نخست : ضمن تاکید به فرآیند عشق که هجران است ، تحمل هجر را نیز برای عاشق به منزله عذابی شدید توصیف نموده

در مصرع اول از بیت دوم : بطور کلی به مجموع صفات جمالی و جلالی و لطف و قهر معشوق اشاره کرده که فرآیند این نیش و نوش ها ، سالک الی الله را میمیراند و باز زنده می کند و نهایتا مرگ عاشق که کنایه از فنای فی الله است را خاطر نشان می نماید و تاکید می کند که فانی در راه عشق ، شهید واقعی است .

والسلام

 

تبصره : شرح تفصیلی رباعی ابوسعید را اینجانب در سایت خودم ( پیام شیعه ) به آدرس ذیل آورده ام ، علاقمندان می توانند مراجعه نمایند .

پیوند به وبگاه بیرونی

 

sunny dark_mode