گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سام

سام

تاریخ پیوستن: ۱۲م آذر ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۴۴


سام در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷:

در هر بیت از این غزل زیبا حزین غم واندوه وحسرت و نفرین و ارعاب به چشم میخوره غیر از یک بیت که شاعر اظهار شادمانی میکنه

""شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی    گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد"" که این هم شادمانی است از غم دیگران  حکایت ضرب المثل معروف دیگی که برای من نجوشه بزار کله سگ توش بجوشه  یا  چون ریشه من کنده شد از باغ و بخشکید  در صفحهٔ ایام، نه گل باد و نه گلزار  بانو پروین

سام در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۱ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۰ - حکایت آن پیر خارکش که از خار خواریش گل عزت می گشاد و جوان رعناوش که گل عزتش بوی خواری می داد:

پیر گفتا که چه عزت زین به  که نیم بر در تو بالین نه . برگردان هوش مصنوعی  صحیح نیست  نیم بر در تو بالین نه اشاره به سکوهایی  است که  در قدیم جلوی خانه ها تعبیه میکردند .در برخی از مناطق ایران به پیرنشین هم معروف بود. پیرمرد به این میبالد که چنان خوار و زیون نشده که روی سکوهای جلوی خانه آن جوان بخوابد. کار میکند و محتاج کسی نیست.  

نکته جالب اینکه پیرمرد خارکش جامی نشانی از فرزانگی  و سعه صدر نداره و یک انسانیست  کاملا" معمولی و البته حاضرجواب . به جوانی  و خامی متلک پران اشاره شده ولی شاهد یکی بدو و کل کل پیرمرد با جوان هستیم . جایی جوان رو خس خطاب میکنه درحالی که جامی قادر بود بجای خس از کس استفاده کنه ( به کسی چون تو گرفتار نساخت ) .یا همین بیت بالا ( که نیم بر در تو بالین نه) .جوان که به (نو) جوانیش مغرور حرف نسنجیده  میزنه و پیرمرد هم از خجالتش درمیاد.

سام در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

دلا بسوز که سوز تو‌ کارها بکند.

یعنی اگر استاد شهریار به عشقش میرسید این غزل آفریده میشد؟

 

سام در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۴۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

ای‌ مردمان، ندانید کارام جان من کو‌؟ ‌‌       راحت فزای هرکس محنت رسان من کو؟

هر دو مصراع پرسشی هستند .خودتون تصویر چاپ شده غزل از دیوان به تصحیح سعید نفیسی رو گذاشتید .پس چرا بیت اول رو اشتباه نوشتید؟

سام در ‫۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۳ در پاسخ به رامین عباسی دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

متاسفانه  جوابی که نوشتی اصلا" ارتباطی با نوشته من نداشت .بنظر میاد که احساس کردی که  قدرت خداوند دست کم کرفته شده یا شاید بی احترامی صورت گرفته . سالها گذشته  من به تازگی نظر شمار را دیدم ولی فرصت مغتنمی است که دیگران  دچار اشتباه نشوند. 

رسد آدمی به جایی که به جز خدا( را )  نبیند  اگر قرار باشد که  طبق نظر شما به این بیت  نگاه کنیم  پس در این مصراع  انسان فانی  فاعل ‌و و خداوند قادر مطلق با تمام عظمتش مفعول جمله است که  انسان به غایت کمال رسیده به جایی میرسد  که فقط خدا را میبند . 

ولی عقیده من براین است که رسد آدمی به جایی که  آنجا را جز خدا (قائم به ذات و فاعل ) نبیند . یعنی فقط خداوند است که  قادر به دیدن اوج تعالی یک انسان میباشد . هیچ موجودی اعم از فرشته و جن و هرچه هست . از دیدن و درک آن جا( مکان ) عاجزند.  حتی نه در کسری از ثانیه . کن فیکون

سام در ‫۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۵۰:

اگر دستانم را ببندند و بر چشمانم داغ بگذارند ‌و‌ سپس  در آتشم بیاندازند.  تا تو (در‌کنارم )نباشی  هرگز‌نخواهم سوخت(دیدن تو آخرین آرزویست که خواهم داشت)

اگر‌به زنجیرم کشند و با چاقو قطعه قطعه ام کنند و بخواهند جانم را بگیرند  تا تو‌نباشی جان نخواهم دا‌د .

ترجمه‌ ترانه ای از ابراهیم‌ خواننده سرشناس ترک که شباهت بسیاری به شعر بابا طاهر دارد.

سام در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

کسی اطلاع دارد که فخرالدین عراقی  این غزل را قبل از غزل مشهور " ز دو دیده خونفشانم زغمت شب جدایی.... " سروده  یا بعد از آن ؟

سام در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱ - آغاز:

"بلندی و پستی نخوانم تو را

مقید به اینها ندانم تو را

نه تنها بلندی و پستی تویی

که هستی ده هست و هستی تویی ‌"

این دوبیت استقبالهای جامی از بیت 

پناه بلندی و پستی تویی

همه نیستند  هر چه هستی تویی

از دیباچه اسکندرنامه نظامی است.‌ اگر فردوسی هم چنین بیتی دارد که الله اعلم .

سام در ‫۳ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

هوا گرفتن ( پرواز کردن و طیران ) در اینجا کنایه از در فکر و خیال کسی بودن و رویاپردازی کردن برای یافتن  جواب چیزی که در اینجا رسیدن شاعر به نگار میباشد .بسم از هوا گرفتن تعبیر از استیصال و درماندگیست‌ .  بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی یعنی آنقدر فکرم را بخود مشغول‌کرده ای و به تو می اندیشم که دیگر عاجز و درمانده شده ام . مصراع دوم این درماندگی  را در قالب پرسشی مطرح میکند که خود (سعدی) جوابش را میداند.به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی ؟  برخلاف برخی دوستان که بسم از هوا گرفتن را به عدم پریدن تشبیه کردند ، بسم از هوا گرفتن یعنی آنقدر پرواز کردم که دیگر  توانی در بال و پرم نمانده یا بال و پرم ریخت از بس که پرواز کردم . بیت دوم (نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی چه غم اوفتاده‌ای را که تواند احتیالی) هم  در پیرو درماندگی شاعر در یافتن  راهی برای رسیدن به محبوب است.

سام در ‫۳ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

مهدی جان

روزی دو یعنی دو روزی . مانند ماه (شب) چهارده در این بیت مشهور مولانا:

راه دهید یار را آن مه ده چهار را      کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد

من اگرچه دو روزی ( چندروزی) برای مصلحت اندیشی ناشکیبم (ولی در نهایت ) بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله کار خویش گیرم .

اعجاز شعر سعدی در سهل و ممتنع بودن آن است . بسیار روان و امروزی ولی  دشوار و چه بسا  ناممکن برای تقلید .

سام در ‫۳ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:

بر مبنای این حکایت سعدی فیلمی ساخته شده بنام رانده شده (۱۳۶۸) با بازی رضا رویگری در نقش پسر نااهل قصه سعدی

سام در ‫۳ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم:

داستان خیر و شر چه ساخته نظامی بوده و یا اینکه او تنها آن را به نظم درآورده. در هر دو حال خالق اثر گوشه چشمی به قصه حضرت یوسف داشته است:

همسفر شدن خیر با شر در بیابان درحالی که او را دوست خود می انگارد/ همراهی یوسف با برادران در صحرا و ندانستن نیت پلید آنها.

خیر بعد از نابینا شدن توسط شر در بیابان رها میشود/ رها کردن یوسف در قعر چاه تاریک  توسط برادرانش. چاه تاریک  بمنزله نابینایی. 

دختر کرد خیر را درمیابد و خیر بینایی چشمان خود را بازیافته و سپس عزیز خانواده کرد شده و با دختر کرد ازدواج میکند و به مال و مکنت میرسد / رفتن یوسف به مصر و عزیر مصر شدن . آیا چشم پادشاه بدن نیست؟

علاج کردن بیماری صرع دختر پادشاه توسط خیر و به مدد برگهای درخت شفابخش که تنها خیر آنها را دارد/ تعبیر خواب عزیز مصر توسط یوسف  بواسطه علم تعبیر خواب که فقط یوسف  توانایی آن را دارد و نجات مصر از قحطی هفت ساله

یافتن شر در حالی که خیر  اینک داماد پادشاه است و پنهان کردن هویت خود در ابتدا  و  بخشیدن شر در آخر/ برخورد یوسف با برادرانش که برای تهیه آذوقه به مصر آمده بودند و در ابتدا او را نشناختند و بخشیده شدنشان توسط یوسف در انتها.

 

سام در ‫۳ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۲ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶:

از تو هر جایی ننالم تا تو هرجایی شدی

بر اساس دیوان سنایی  چاب شده به سال ۱۳۶۲  به اهتمام مدرس رضوی ماخذ نسخه کتابخانه ملی.

سام در ‫۴ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:

در قالب محدود غزل ولی در حال روایت سرگذشتی همچون مثنوی! معرکه در معرکه ای از عراقی بزرگ.روحت شاد

سام در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵:

تصحیح میکنم قدیمی ترین باقیمانده از میمون متعلق به 20 تا 34 میلیون سال پیش است

سام در ‫۴ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵:

خطاب به عزیزی که نقبی به بریده روزنامه سال 1330 زده بودند (به میلادی سال1951) این هم یکی از مطالب جعلی روزنامه های ایران باید باشه.من تمام نت رو زیر و رو کردم.هیچ مطلبی در این مورد پیدا نکردم. اگر مرجع شما برای تقبیح داروین و نظریه اش همان روزنامه و ارجاع جعلی روزنامه ایرانی به خبرگزاری یونایتد پرس بوده که مثل خشت بر دریا زدن است و از پایه بی اساس. نه اینکه این احتمال از پایه نادرست باشد، نه، ولی مرجع شما مجعول است. قدیمی ترین باقیمانده ای که میتوان اولین انسان نامید مربوط به دو میلیون سال پیش است که البته تمام چیزی که پیدا کرده اند شاید در کف یک دست جای بگیره و 9 فوت و نیم! نیست . قدیمی ترین اسکلتی که از یک انسان ماقبل تاریخ تابحال کشف شده متعلق به حدود 300 هزار سال پیش و در منطقه ای بنام جبل ایرهود در مراکش است. در حالی که قدمت میمون و گوریل به بیش از 6 میلیون سال میرسه.من طرفدار نظریه داروین نیستم ولی چه بخواهید و‌ چه نخواهید یک حفره بزرگ بین پیدایش انسان و قضیه آدم و حوا وجود دارد. در پایان نکته ظریفی در متن آن روزنامه وجود دارد که مسافت جنگل مزبور را تا لیما به کیلومتر نوشته و اندازه اسکلت پیدا شده را به فوت !!!! فقط برای کنجکاوی خودم اگر لطف کنید و این جنگل اکوراکو را در نقشه یا حداقل به انگلیسی پیدا کنید متشکر خواهم شد( برای احترام تلاش کردم ادبی بنویسم ... “””ولی واقعا چه معنی داره وقتی میشه راحت نوشت و منظور رو به طرف رسوند”””” )

سام در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند:

ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی....
همیشه این موضوع مرا در تفکر فرو میبرد که اگر جای شیخ اجل سعدی و شاعره گرامی پروین اعتصامی عوض میشد، ادبیات فارسی دچار چه نقصان و مصیبت جبران ناپذیری میشد؟ سعدی شاهکارهای خود را بعد از سن پنجاه سالگی نگاشته و به طبع رسانده و اگر عمر پروین را داشت که در سن سی و چهار سالگی بدرود حیات گفت، اینک نه گلستانی بود و نه بوستانی و بجای آن کویر بود و برهوت. در مقابل ، اگر پروین اشعار خود را در جوانی به طبع نمیرساند و بمانند سعدی تامل و یا شاید تعلل میکرد تا پنجاه سالگی که هرگز از راه نرسید ، حالا نه “پادشهی از گذرگهی “عبور میکرد و نه کسی “آن قصه شنیدید که در باغ یکی روز را” را شنیده بود. خیلی خوش شانس بودیم که سعدی آنقدر زنده ماند که ما را هم بوستانی باشد و هم گلستانی و پروین هم به نصیحت سعدی عمل کرد و این پنج روزه را دریابید و از اوان جوانی آغاز به درّافشانی کرد و ما را بی نصیب نگذاشت.

سام در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۵۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

یعنی
رسد آدمی به جایی که بجز خدا(آن را ) نبیند

سام در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند....
خاطرم هست که این شعر در کتاب ادبیات اول دبیرستان بود و معلم گرامی وقتی به این بیت رسید از من خواست که منظور سعدی را توضیح بدهم. من هم همان گفتم که همه میگویند. انسان میتواند به درجه ای از کمال برسد که از مادیات رها شده و ارتباط با ذات قادر مطلق برقرار کند و در هرچه بنگرد خداو اثر خدا را ببیند و بس .(حالا نه دقیقا این کلمات و جملات) دبیر گرامی هم تایید کرد و بیت بعدی را خواند و معنی کرد والخ. ولی همانجا و در همان لحظه از خاطرم گذشت که شاید ایهامی در این بیت نهفته است. شاید منظور سعدی این بوده که انسان میتواند به درجه ای از بزرگی برسد که فقط خداوند قادر به درک او باشد . یعنی انسان به جایگاهی از کمال میرسد که فقط برای خداوند قابل فهم باشدو نه برای دیگران از جمله جن و فرشتگان و ماسوا . سعدی از نگاه خداوند به کمال انسان اشاره دارد نه از نگاه انسان به خودش.

سام در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۹:

در ضمن
یه احتمال زیاد شاعره با این رباعی به استقبال رباعی رودکی رفته.
به یکی جان نتوان کرد سؤال
کز لب لعل تو یک بوس به چند؟

۱
۲
۳