گنجور

حاشیه‌گذاری‌های محمد حنیفه نژاد

محمد حنیفه نژاد

کارشناسی ارشد ادبیات هستم 

از کودکی به شعر و شاعری و خوشنویسی و علوم قرآنی   علاقه مندم


محمد حنیفه نژاد در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

دوستان بیتی را که بیشتر در موردش سوال شده بود معنی می کنم خدمتتان:

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید 

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

مکیدن خاتم عقیق موجب فرونشستن تشنگی می شود، شاعر لشکر دشمن را به دیو و دد تشبیه کرده است و اما حسین را به حضرت سلیمان  و تلمیحی به داستان حضرت سلیمان دارد که بر دیو و دد حکم می راند ولی اینجا به جای این که سلیمان که پادشاه دیو و دد است در راحتی باشد از تشنگی عقیق را می مکد اما دیو و دد سیراب هستند.

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

درود بر دوستان عزیز

در بند چهارم بیت« آن در که جبرئیل امین بود خادمش/ اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند» در سال های اخیر اضافه شده و مال محتشم نیست می توانید به نسخ خطی هم مراجعه کنید این بیت علاوه بر آن که از نظر ادبی ضعیف است و با سایر بیت های محتشم همخوانی ندارد از نظر روایت هم درست نمی نماید و ترویج چنین بیت های نادرستی علاوه بر ستم رواداشتن به ادبیات فارسی و ظلم کردن در حق شاعر شعله ور کردن آتش تفرقه در بین مسلمانان را نتیجه می دهد

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۱ - داستان کودک مجروح:

درست است که جوهر معرب گوهر است اما شکل های گوناگون یک واژه در زبان معنی جداگانه ای می یابد مثلا شما خودنویس خود را با جوهر پرمی کنید نه با گوهر، جوهر در کنار خودنویس مایع رنگینی است که پمپ خودنویس را با آن پر می کنیم ،شمشیر جوهر دار هم داریم جوهر شمشیر تیغه فولادی نازکی است که در میان آهن قرار می گیرد و به آن برش و موثر بودن را می دهد.
در این بیت یک استعاره مکنیه داریم و آن ویژگی بارز داشتن جوهر را که در اصل مال شمشیر است به انسان می دهیم و دانایی هم به همان جوهر تشبیه شده است.

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۶ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۵ - گفتار اندر گزاردن شکر نعمتها:

به نظر می رسد بیت « توانا که او نازنین پرورد / به الوان نعمت چنین پرورد » در اصل چنین بوده باشد : تو یی آن که او نازنین پرورد / به الوان نعمت چنین پرورد

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:

دوستان بزرگوار ، اگر چه به توصیه شما مصرع دوم بیت سوم اصلاح شده اما صورت درست آن باید این گونه بود: گفتا که در ره ما غم نیز شادمانه است ، شادمانه یعنی جشنی که از روی شادی و نشاط گیرند. و شاعر می گوید در راه ما مجلس غم نیز مجلس شادی است و این قافیه جعلی « شادمانه » در خوانش هم اشکالی ایجاد نمی کرد . پس خواهش می کنیم آن را به صورت « شادمانه » تغییر دهند.

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
« هم منزل » ترکیبی است که امروزه بیشتر به کار می رود و اگر به همین معنی امروزی حافظ به کار برده باشد ، حرف اضافه « به » که قبل از آن آمده بی مورد می نماید
منزل شدن کسی به کسی درست به نظر نمی رسد
فکر می کنم این کلمه « مُنزِل » باشد به معنی مهماندار و میزبان
یعنی ما در راه عاشقی میزبان همدیگر می شویم و همدیگر را از شور عشقی که در دلمان است بهره مند می کنیم

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷۰:

با سلام ، وزن این شعر درست نیست
توبه کردم که تا جانم برجاست
من کج نروم نگردم از سیرت راست
چندانکه نظر همی کنم از چپ و راست
جمله چپ و راست و راست و چپ دلبر ماست
فکر می کنم درستش باید این باشد :
کردم توبه که جان من تا برجاست
من کج نروم نگردم از سیرت راست
چندان که نظر همی کنم از چپ و راست
چپ راست ، همان راست چپ دلبر ماست

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

دوستان بزرگوار ، فردوسی در همان بیت اول حد و مرز ستودن را مشخص کرده و گفته که انسان می تواند خدا را بستاید ، اما با این عبارت ها : خدای جان ، خدای خرد اگر بخواهد به چیستی خدا بپردازد ، بیراهه می رود و گفتار او بیهوده است ، و اینحاست که ستودن معنی منفی پیدا می کند :
ستودن نداند کس او را چو هست
و این بار منفی ستودن در کلام علی علیه السلام نیز هست :
فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ، وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَد جَزَّأَهُ، وَمَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَمَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ، وَمَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَمَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ،
بنا بر این فردوسی در بیت اول در ستودن را به روی ما می بندد و در بیت دوم در بندگی را برای ما سزاوار می داند

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:

دوستان من فکر می کنم صورت درست بیت اول چنین باشد :
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:

بدرالدین محمد شاعری است که این بیت را سروده :
آهویِ آتشین‌روی چون در بَره درافتد کافور خشک گردد با مُشک تر برابر
این شعر به مضمون اعتدال بهاری اشاره دارد: آهوی آتشین‌روی، خورشید است (آهو در ادبیات کهن فارسی نماد بهار و شیر نماد زمستان است) که به نقطه اعتدالی برج حَمَل (بره) وارد می‌شود و روز (کافور خشک) با شب (مشک تر) با هم برابر می‌شوند
این بیت که در ذهن بسیاری از ادبیان جا خوش کرده بود ، باعث می شود در دریافت بیت اول این شعر سعدی هم به اشتباه بیفتیم
نظر سعدی اعتدالین نیست
اعتدالین در سال دو روز است و از آن گذشته سعدی اگر بخواهد از کل بهار یک روزش را بستاید که درست نیست
این قصیده جنبه خداشناسی دارد ، و سعدی هم که مرد خداست بهترین زمان تفکر در آیات الهی را برای شروع شعرش برگزیده
یعنی زمان صبح
زمان صبح که شب از روز مشخص نیست ، بهترین وقت تفکر در خلقت و دعا و راز و نیاز است
ان قرآن الفجر کان مشهودا
مستغفرین بالاسحار

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

ستودن نداند کس او را چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
ستودن در این بیت ، با توجه به دیگر ابیات ، تعریف کردن است ، - مثل تعریف کردن مفاهیم علمی ، مثلا تعریف کردن مثلث - و به معنای پرستش و عبادت نیست
کسی نمی تواند خدا را تعریف کند - الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون و لا یحصی نعمائه المجتهدون - خوب این مصرع اول اما مصرع دوم
میان بندگی را ببایدت بست : حالا که کسی نمی تواند چیستی خدا را بستاید ، بنا بر این بحث در این مورد بی فایده است ، ای انسان برای تو بایسته است که کمر را برای بندگی ببندی ( کنایه از آماده شدن برای کاری )خلاصه این که ای انسان فکر کردن در ذات خدا به تو نیامده تو برو بندگی ات را بکن

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

سوال : چرا فردوسی در بیت اول از جان و خرد سخن به میان می آورد؟
جواب : البته در بیت های بعدی از مخلوقات دیگر هم نام برده ، اما موضوع سخن در شاهنامه انسان است ، و انسان با نیروی جان و خرد پای به میدان زندگی می نهد ، در واقع موضوع اصلی شاهنامه همان جان و خرد است و بنا براین سزاوار است که حکیم توس سخن خود را با نام خداوند جان و خرد بیاغازد . ( براعت استهلال)
دوستان برای اعلام نظرات خود می توانند با اینجانب تماس بگیرند : 09141044965

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

دوستان عزیز ، فردوسی در این ابیات عقیده خود را در مورد خداوند توضیح می دهد ، آن هم در جوی مخالف ، کسانی که با آن ها بحث می کند اعتقاد دارند که خدا را می توانند دید ، و فردوسی با برداشت درست از آیات قرآن می گوید : به بینندگان آفریننده را / نبینی مرنجان دو بیننده را ) و در بیت بیت این ابتدای سخن عقیده خود را در مورد خداوند شرح می دهد به همان سلیقه که قرآن هم می آموزد ، ما در قرآن آیات متشابه داریم که نباید در مورد آن ها فکر کنیم چون توانایی فکر ما در آن حد نیست ، اندیشه مثل یک ترازوی زرگری است ، ترازوی زرگری وسیله خوب و دقیقی است که می تواند وزن یک گوشواره را بسنجد ، اما آیا می توان وزن کرات را هم با آن اندازه گرفت؟؟؟
بله اندیشه انسان در شناخت خدا می تواند تا این حد پیش برود که او را خالق جان و خرد بداند اما بیش از آن پیش نمی رود

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

با درود بر دوستان بزرگوار مخصوصا برادر عزیزم آقای حمید رضا گوهری
خدمت ایشان عرض می کنم که بنده با خوانش ایشان موافق نیستم و بیت را باید به همان صورت خواند که بزرگان ادبیات فارسی هم خوانده اند اما معنی آن :
به نام خداوند جان و خرد [شروع می‌کنم ] که اندیشه آدمی [در توصیف خداوند] نمی‌تواند بیش از این حد پیش برود .
انسان برای تعریف کردن و شناساندن خداوند می‌تواند بگوید: خدای جان ، خدای‌خرد ، خدای کیوان ، خدای آسمان ، و.... یعنی خدا را با نام مخلوقاتش تعریف کند و بشناساند ولی فراتر از این حدّ نمی تواند پیش برود‌،یعنی نمی‌تواند به شرح چیستی ذات خدا بپردازد.( از این برتر اندیشه بر نگذرد
شاعر در بیت های بعدی آورده : خرد را و جان را همی سنجد او/ در اندیشۀ سخته کی گنجد او » یعنی خدا عقل و جان را با اندازه ای محدود به انسان عطا کرده است و توانایی اندیشۀ انسان حدّی دارد و نمی تواند به چیستی خداوند – که حدّ توانایی و عظمتش نامحدوداست – پی ببرد .
اگر بیشتر دقت کنید ، سخن از ذات خداست که اندیشه آدمی از پی بردن به آن ناتوان است .
ستودن نداند کس او را چو هست : در این مصرع هم باز منظور از ستودن یعنی تعریف کردن خداوند برای شناساندن ، (نه شکر گزاری و عبادت )
میان بندگی را ببایدت بست : یعنی تو ای انسان نمی توانی ذات خدا را تعریف کنی از این پرس و جوی بیهوده دست بردار و به بندگی ات برس

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقیا از دو جهان کی خسر الدنیا و الآخرة:

بنده خود خواند احمد در رشاد
جمله عالم را بخوان قل یا عباد

مسامحه در تفسیر قرآن ، آن هم تا این حد اصلا از مولوی قابل قبول نیست
آیا پیامبر همه مردم را بنده خود خوانده ؟! در حالی که آن آیه می فرماید : یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمت الله
یعنی ای پیامبر بگو ای بندگان من ( یعنی ای پیامبر به این بندگان من بگو ) که از رحمت خدا ناامید نشوید
جای بسی تأمل است ، لطفا دانشمندان و مولوی دوستان بیشتر شرح دهند

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل

آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست
آقای احمد ضرغام ، معنی این بیت رو خواسته بودند :
یعنی آن عشقی که خدا در دل آدمی نهاده است نه آسمان ها آن ودیعه را دارند و نه ملک آن عشق را دارد و آن مخصوص انسان است
سویدا : نقطه سیاه دل که در اثر عشق ایجاد شود ، سر سویدا : سرعشق
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۱۰ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۱ - داستان کودک مجروح:

مهردل و مهره ی پشتش شکست
مهردل ، به فتح میم و سکون ی و را یعنی استخوانی سینه که جلو دل را قلب را می پوشاند ، مهردل و مهره ی پشتش شکست یعنی در اثر افتادن استخوان مهردل و مهره ی پشتش شکست ، ولی در کتب راهنمایی متاسفانه این مهردل را به کسر میم نوشته اند و باید معنی براش بتراشیم که درست هم در نمی اد

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۱۰ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - ای مرغک:

رام تو نمی شود زمانه ؟!
رام از چه شدی رمیدن آموز
در مصرع اول شاعر می پرسد آیا زمانه رام تو نمی شود ؟ تو چرا رام زمانه می شوی تو هم رمیدن را بیاموز
یعنی با لحنی بخوانیم که سوالی باشد و گرنه اگر با لحن خبری بخوانیم این موافق همت های بالا نیست مثلا حافظ می فرماید :
من نه آنم که زبونی کشم از دست فلک
پر و بالش شکنم گر به مرادم نرود

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۱۰ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۲ - تتمهٔ حکایت خرس و آن ابله کی بر وفای او اعتماد کرده بود:

فکر می کنم که در مصرع : وان کرم زان مرد مردانه بدید ، مرد مردانه همان مرد مردان است ( اضافه ترجیحی و نباید مردانه نوشته شود و خواننده خودش به ضرورت وزن باید کسره به آن اضافه کند

 

محمد حنیفه نژاد در ‫۱۰ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:

در بیتی که می فرماید :
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
در مصرع دوم زیبایی ظریفی نهفته است و آن این که نرگس استعاره از چشم انسان است ، و می فرماید حیف است که چشمانت زیبایی های خلقت را ببینند ولی دلت غافل باشد و فکر نکنی و در واقع در خواب باشی .

 

۱
۲
sunny dark_mode