گنجور

حاشیه‌گذاری‌های جهان

جهان


جهان در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - دماوندیۀ دوم:

سابقه قصیده های بی انجام از محمد تقی بهار کم نداریم.« ز من نگارم..» را وقتی شروع میکند،از جفای  و بیخبری دلبر میگوید واز بی تابی دلش می نالد.(امان ازین دل ..... فغان ازین دل!!).بعد در آخرهای کار یادش میافتد که سرودن شعر سیاسی  مد شده و بی مقدمه و بی ربط میفرمایند.(جز انتظار و جز استقامت ... وطن علاج دگر ندارد!!).و وقتی افتضاح بالا میگیرد که میفرمایند(ز هر دو سر، بر سرش بکوبند کسی که تیغ دو سر ندارد !) که واقعا بی معنا و چرند است. خیلی به این قطعه که خیلی از خوانندها ( به طبع کار کم بهائ ضربی سازان) بدون توجه به هردمبیل بودن آن ، با آب و تاب اجرا کردند کاری ندارم. حرف سر قصیده (دماوند) است. این شاعر بی هنر گستاخ ِ اشراف زاده به خود اجازه میدهد که با کمال بیشعوری به سمبل زیبا و با شکوه پایتحت سرزمین عشق و فرهنگ،صفت«دیو» بدهد. خدایش نیامرزد که امروز دیدم که بیت نامیمون شروع این قصیده بد هیبت بر دیوار بزرگراهی در تهران به خط درشت نقش بسته است.

 

جهان در ‫۱ سال قبل، شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

در آن ایام که ما را وقت خوش بود ز هجرت ششصدو 50 و شش بود.

656 هجری یعنی دو سال بعداز سومین حمله خونین مغول به ایران.(سومین و خونین ترین حمله مغول،چهل سال بعد از نحستین حمله که به فرار سلطان محمد انجامید، توسط  هلاکوخان  در 654 ه.ق). نمیدونم چی بگم؟؟چگونه در آن ایام ایشان را وقت خوش بوده ؟؟

 

جهان در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

در مصرع دوم بیت هشتم.(بگزار) صحیح است.( اجازه بده).

گزاردن(گزاشتن)به معنی انجام دادن با(ذ) نیست.متاسفانه حتی در دانشنامه هم این اشتباه بارها تکرار شده است.مثل (نامگذاری) و ازین قبیل.دقت کنیم به( قرار گزاشتن.سربسر کسی گزاشتن.سر کسی کلاه گزاشتن!سپاسگزار.خدمتگزار. سرمایه گزار.. و دهها فعل مرکب دیگر که در آنها(گزاشتن) به معنی انجام  آمده است.

 

جهان در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۰ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:

جهان.

با کمال تاسف بعد از گوشزد دوستان دانشمند در سنوات گذشته،کماکان غلط بنیان کن در مصراع دوم بیت هفتم تکرار شده و دوستان محترم دست اندرکار گنجور بر این گوشزدها وقعی ننهاده اند.دوستانی هم که گمان میکنند خوش صدا هستند بدون توجه و تعمق به معنی این مصراع ،با اصرار واز] غلط (کلبه) را به جای( طبله) بازخوانی میکنند.مگر عطاران (ادویه جات یا گیاهان داروئی و معطرات ) خود را در کلبه!! آنهم کلبه ای با در باز نگهداری میکنند، که «طیب» آن از دور به مشام برسد؟به معنی طبله دقت کنید.« طبله( صندوقچه کوچک.سله عطار:بویدان.دوکدان و... کیسه کوچکی که درآن بوی خوش نهند و ....  ((آب هر طیب که در «طبله» عطاری هست.))

 

جهان در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

ز کوی خواجه شرقی هوای یار می آید تو گوئی یار خوشخوی و پری رخسار می آید به پای تُرک شیرازی ز خشنودی همی بخشد سمر قند و بخارا را چون آن دلدار می آید به بوی نافه زلفش کند یکسر گل افشانی به شوق دیدن رویش هزاران بار می آید دگر باره ز سر مستی غزلهای گران گوید نهان باقی نمی ماند که در انظار می آید خود او سرچشمه شوراست و در یکجا نمی ماند بدنبالش دو صد مجنونِ دل افگار می آید ندارد تاب دوری از رخش دلداده دل خون نمی خسبد دمی آرام و خود بیدار می آید جهان از بیم بی مهری گردون در عجب مانده به فال از خواجه می پرسد چه فردا بار می آید؟         جهانگیر

 

جهان در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:

در مصراع(کار خود گر به کرم باز گذاری حافظ)، بنظر میرسد که باز هم اشتباه جا افتاده در نوشتار فارسی دیده می شود.گزاردن «گزاشتن»به معنی(انجام دادن)با(ذ) نیست.شوربختانه در بسیار موارد این نوع نوشتن تکرار می شود.حتی در دانشنامه برای پیشنهاد معنی واژه(بنیاگزاری) آنرا با(ذ) نوشته اند. بهتر است در نوشتن واژگانی چون،نامگزاری،بنیانگزاری(پی ریزی کردن)سپاسگزاری،نمازگزاری،سرمایه گزاری، قرارگزاشتن (پیمان بستن)،پا پیش گزاشتن(شروع بکاری کردن)،دست روی دست گزاشتن(معطل کردن)،دست روی دل کسی گزاشتن(درد کسی را یاد آوری کردن)،واگزار کردن(سپردن کار یا چیزی به کسی)،برگزاری(اجرا)، در میان گزاشتن(مطرح کردن)،به نمایش گزاشتن(نشان دادن)،کم گزاشتن(از اصل کار زدن)، و این دست بیشتر دقت کنیم. (جمعیت با داد و هوار خود،محله را روی سرشان گزاشته بودند!!)   با سپاس

 

جهان در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

نخستین بنام خدای عـزیز که از طاعتش نیست راه گریز
خداوند فردوسی آن مرد راد که گیتی چون او را نیارد به یاد
همان مرد پوینده در پارسی شگفت آفریده درآن سال سی
زبان زنده از همّ آن زنده مرد کسی اینچنین شاهکاری نکرد
حکیمی که تاریخ ایران زمین ز عهد قدیم، قبل توران و چین
نبشته که ما را دهد آگهی ز ایران به دنیا رسد فـــــرهی
روانت بود شاد و نامت نکو ابد زنده ای مـــرد خوش آبرو
نخستین روز بهمن زادروز ابرمرد ادبیات و تاریخ ایران زمین گرامی باد.

 

جهان در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مُردم بحیوان سرزدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهء دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملایک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم آنچه در وهم ناید آن شوم..

واقعا چنین برداشتی از تکامل ( اصل انواع) نوبره. باور تناسخ هم با همه بیمایه گی اش حد و مرزی دارد. جامد یعنی غیر مایع و گاز و جماد یعنی جامد (هر موجود بیجان. فرهنگ معین). اگر تعبیر این بیان را سیر کمال در آفرینش موجودات از جماد به گیاه و حیوان هم بدانیم، این چه ربطی دارد به انسان؟ یا ما از آدم و حوائیم یا حاصل تغییراتی هستیم که فقط در شرایط زیستی زمین و آنهم با وجود اتمسفر و اکسیژن و آب فراهم شده، که هنوز چگونه گی ی این شرایط و تغییرات بجز در حد فرضیه های امکان، برای کسی مشخص نشده. در هر صورت اینکه ما هی از این صورت به صورت دیگری بدل میشویم که اصولا چنین چیزی غیر لازم و عبث است، جزء در تخیل باورمندان به تناسخ نمی گنجد. تازه بنا بر باور ابیات بالا قرار است ما بعد از مردن فرشته شویم و تازه بعد از آن هم چیزی که در وهممان نمی گنجد( معلوم نیست چیست) آن شویم که گویا (آنچه) هر چه هست نباید از آن بترسیم. اینجا دیگر آدم به عقل گوینده شک می کند. خدا به همه ما عقل سلیم و عاقبت به خیری عطا کند...انشاالله ..

 

جهان در ‫۶ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:

ز کوی خواجه شرقی هوای یار می آید
تو گوئی یار خوشخوی پری رخسار می آید
به پای تُرک شیرازی ز خشنودی همی بخشد
سمر قند و بخارا را چون آن دلدار می آید
به بوی نافه زلفش کند یکسر گل افشانی
به شوق دیدن رویش هزاران بار می آید
دگر باره ز سر مستی غزلهای گران گوید
نهان باقی نمی ماند که در انظار می آید
خود او سرچشمه شوراست و در یکجا نمی ماند
بدنبالش دو صد مجنون دل افگار می آید
ندارد تاب دوری از رخش دلداده دل خون
نمی خسبد دمی آرام و خود بیدار می آید
جهان از بیم بی مهری گردون در عجب مانده
به فال از خواجه می پرسد چه فردا بار می آید؟

 

جهان در ‫۹ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ساعت ۱۱:۲۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

نخستین بنام خدای عـزیز که از طاعتش نیست راه گریز
خداوند فردوسی آن مرد راد که گیتی چون او را نیارد به یاد
همان مرد پوینده در پارسی شگفت آفریده درآن سال سی
زبان زنده از همّ آن زنده مرد کسی اینچنین شاهکاری نکرد
حکیمی که تاریخ ایران زمین ز عهد قدیم، قبل توران و چین
نبشته که ما را دهد آگهی ز ایران به دنیا رسد فـــــرهی
جهانی بگفتار او زنده است خــداوند پندار رخشنده است
ز عرش و زفرش و زکنه زمین ز بیـــداد و داد و زتخت و نگین
زعشق و زکین و زمهر و یقین از اخلاق و کردار، خُرد و وزین
حکایت چنان قند شیرین کند نصیحت به فردا ز دیرین کنـــد
نمیرد که او تا ابد زنده است که تحم سخن را پراکنده است

 

sunny dark_mode