در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها ملکالشعرا بهار مصرع یا بیتی از لبیبی را عیناً نقل قول کرده است:
-
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - یک صفحه از تاریخ :: لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۲ - قطعهٔ منقول در تاریخ بیهقی
ملکالشعرا بهار (بیت ۴۰): سخن مرد درمیافته با یاد آمد - « کاروانی زده شد کار گروهی سره شد»
لبیبی (بیت ۵): هرچه پرسیدند او را همه این بود جواب: - کاروانی زده شد کار گروهی سره شد
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در وصف آیتالله صدر:رسول گفت گرت دیدن خدای هواست - باولیای خدا بین که شان جمال خداست
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - فردوسی:سخن بزرگ شود، چون درست باشد و راست - کس ار بزرگ شد از گفته بزرگ، رواست
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۷ - در دیوان مسعود سعد سلمان:بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست - مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۷ - در دیوان مسعود سعد سلمان:سخن که نظم دهند آن درست باید و راست - طریق نظم درست اندر این زمانه جزاست
-
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - یک صفحه از تاریخ:جرم خورشید چوازحوت به برج بره شد - مجلس چاردهم ملعبه و مسخره شد
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۲ - قطعهٔ منقول در تاریخ بیهقی:کاروانی همی از ری به سوی دسکره شد - آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره شد
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۳۴ - به شاهد لغت دستکره، بمعنی شهری از عراق عجم:کاروانی همی از ری به سوی دسکره شد - آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره شد
-
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - آمال شاعر:فروردین آمد، سپس بهمن و اسفند - ای ماه بدین مژده بر آذر فکن اسپند
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۲۴ - به شاهد لغت پازند، بمعنی اصل کتاب و اوستا گزارش:گویند نخستین سخن از نامه پازند - آنست که با مردم بد اصل مپیوند
-
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - سپید رود:هنگام فرودین که رساند ز ما درود - بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۹:بنگر بدان درخش که با قوت شمال - برجست و روی ابر بهناخن همی شخود
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۳ - دو بیت منقول در ترجمان البلاغه:گر فرخی بمرد، چرا عنصری نمرد؟ - پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
-
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - فتح الفتوح:مکن حدیث سکندر که اندرین کشور - «فسانه گشت وکهن شد حدیث اسکندر»
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - کناره گیری از وزارت و شکایت از دوست:حدیث عهد و وفا شد فسانه درکشور - زکس درستی عهد و وفا مجوی دگر
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۹۱ - ماده تاریخ بنای هنرستان دختران زردشتیان:به عهد شاه محمدرضا که بر سر او - گرفته طالع بیدار چتر فتح و ظفر
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۴۷ - به شاهد لغت فاژ،بمعنی دهان دره:قیاس . . . ش چگونه کنم بیا و بگوی - ایا گذشته بشعر از بیانی و بوالحر
-
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - سفر نامه:بهشهر ری شدم از دشت خاور - بدیدم کار ملک و کار کشور
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۱ - قصیده:چو برکندم دل از دیدار دلبر - نهادم مُهر خرسندی بهدل بر
-
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵ - لغز:چیست آن سرو نارسیده به بار - بردمیده ز ایزدی گلزار
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۴۱ - به شاهد لغت لنجه، بمعنی رفتار بناز لیکن جاهلانه:کفش صندوق محنت و . . . زنش - هر دو گردند و هر دو ناهموار
-
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - دین و دولت:مژده که بگرفت جای از بر تخت کیان - شاه جهان پهلوی میر جهان پهلوان
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۱ - به شاهد لغت سر، به معنی شرابی که از برنج کنند:لفت بخورد و کرم درد گرفتم شکم - سر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان
-
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - دختر ناکام:چه شد که نرگس مستش ز آبِ دیده تر است - چه شد که لالهٔ رویش به رنگ معصفر است
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۷ - در دیوان مسعود سعد سلمان:در این قصیده که گفتم من اقتفا کردم - باوستاد لبیبی که سیدالشعراست
-
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - سر و ته یک کرباس:ای بزرگان به من جواب دهید - کاخر این ملک راکه دارد پاس
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶۳ - به شاهد لغت آس، به معنی آنچه خرد شود در زیر سنگ آسیا:دوستا جای بین و مرد شناس - شد نخواهم به آسیای تو آس
-
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۱ - کار خرد و بزرگ:سینهٔ خویش کن فراخ و سترگ - وندر آن جای ده دلی هنری
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۰۱ - به شاهد لغت نخکله، بمعنی گوزی ( گردویی) سخت:ای بزفتی علم بگرد جهان - بر نگردم بتو مگر بمری
-
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴:مخلوق جهان به گرگ مانند درست - با قادر عاجزند و بر عاجز چست
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۵:از دامن کوه لاله ناگه برجست - گلگونرخی و تیشهٔ سبزی در دست
ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۶:بر دامن دشت بنگر آن نرگس مست - چشمی به ره و سبزه عصایی در دست
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۱۸ - به شاهد لغت لست، بمعنی چیزی قوی:گر سیر شدی بتا ز من در خور هست - زیرا که ندارم ای صنم چیزی لست
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۴:مشو تند وگستاخ و نااستوار - به پیش خدا و خداوندگار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۱:به زن راز پنهان مکن اشکار - همان کودکان را به فرهنگ دار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۳:مشو هیچ با مرد بدچشم یار - که بدچشم مردم نیاید به کار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۶:به نزد خدا و خداوندگار - ز نامرزی خویشتن شرم دار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۱:به فرمانبری راه نیکی سپار - که خوش بهره یابی ز پروردگار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۵:جز از راستی هیچ دم برمیار - که باشی بر مردمان استوار
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۴۸ - به شاهد لغت اژدر:ازین هفت سر اژدر عمر خوار - بپرهیزد آن کو بود هوشیار
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۵۱ - به شاهد لغت باسک، بمعنی خمیازه:چو باسک کند ماه من از خمار - قرار از مه نو نماید فرار
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵:هر آن چیزکان زی تو نبود نکو - به دیگر کسانش مکن آرزو
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۷ - به شاهد لغت نسو، بمعنی هموار و ساده که در آن درشتی نباشد:نسو بود از آنگونه دیوار او - که مانند آئینه بنمود رو
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸:رود هرکه با تو به خشم و به کین - از او دور باش و به رویش مبین
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۳:ز دارای کینتوز دوری گزین - همان به که نشناسدت مرد کین
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۴:روان را بپرداز از خشم و کین - که گردد تبه جانت از آن و این
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۳ - به شاهد لغت هنج، بمعنی کشنده:کمندی عدو هنج از بهر کین - فرو هشته چون اژدهائی ز زین
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۰:به گیتی ره ایزدی توختن - بود مینوی توشه اندوختن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۸:چو داری پسر ده به فرهنگیان - دبیری بیاموزش اندر میان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۸:مکن هیچ با دزد داد و ستد - کزین داد و استد ترا بد رسد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۰۳:بهشاهنشهانزشتو ناخوش مگوی - کجا پاسبانند بر شهر وکوی
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۱۰:نکو مرد آساید اندر جهان - برد بدکنش مرد رنج گران
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۱۵:مورز ایچ در مهربانی دروغ - که روی دورویان بود بی فروغ
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۱۷:بود نازش مرد دانا به جان - به جان شاد باش ای پسر تا توان
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۳۳ - به شاهد لغت هلیدن، بمعنی فرو گذاشتن:چو گرگ ستمگر بدامت فتد - هلیدن نباشد ز رای و خرد
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۲:نیوشنده باش و سخن درپذیر - پس و پیش پاسخ به پیمانه گیر
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۵۵ - به شاهد لغت گرازد، به معنی از روی ناز و تکبر خرامد:به روز نبرد آن هژبر دلیر - شتابد چو گرگ و گرازد چو شیر
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۱:مشو همخور و خفتبامستمرد - که آمیزش مست رنجست و درد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۸، ۲۹:مشو در خورش باکسان همنبرد - دل میزبان را میاور به درد
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۲۶ - به شاهد لغت افراز، بمعنی بالا:ز بس رفعتش شاهباز خرد - نیارد بر افراز او برپرد
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۷:به بادافره اندر مشو تند و تیز - کسی را به گیتی میازار نیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۹:کسی کش به چیز تو چشمست تیز - گروگان منه در برش هیچ چیز
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۵۸ - به شاهد لغت غرشیده، بمعنی خشم آلوده:چو غرشیده گشتی ز کین و ستیز - گرفتی ازو دیو راه گریز
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۰:به بیگاه کوشش مکن بهر جاه - که جاه است بسته به هنگام و گاه
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۸:اگر وام خواهی ز یاران بخواه - ز بیشرم زر خواستن نیست راه
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۰۹:کسی کز پی دشمنان کند چاه - خود افتد در آن چاه خواهی نخواه
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۳ - به شاهد لغت کالیدن، بمعنی گریختن:ز کالیدن یک تن از رزمگاه - شکست اندر آید به پشت سپاه
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۹۲:چو خواهی که بد نشنوی از کسان - میاور بد هیچ کس بر زبان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۱۱:زنی خواه دوشیزه و مهربان - به دوشیزه شاد است مرد جوان
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۲ - به شاهد لغت ویر، بمعنی یاد و حافظه:یکی تیز ویریست بسیار دان - کزو نیست احوال گیتی نهان
-
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۹۵:مکن شرم بیجا و بیجا درنگ - به دوزخ مرو از پی نام و ننگ
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۴ - به شاهد لغت ملنگ، به معنی بیهوش:ز جا جست چون آتشی بیدرنگ - دل از باده عشق مست و ملنگ