فروردین آمد، سپس بهمن و اسفند
ای ماه بدین مژده بر آذر فکن اسپند
ورگویی ما آذر و اسپند نداربم
آن خال سیه چیست برآن چهرهٔ دلبند؟
غمنیست گر اینخانه تهیاز همه کالاست
عشق است و وفا نادره کالای خردمند
هر جا که تویی از رخ زیبای تو مشکو
لعبتکدهٔ چین بود و سغد سمرقند
هرچند گرفتارم، آزادم آزاد
هرچند تهیدستم، خرسندم خرسند
بربستهام از هرچه به جز چهر تو، دیده
بگسستهام از هرچه به جز مهر تو، پیوند
ای روی تو چونان که کنی تعبیه در باغ
یک دسته گل سوری برسروبرومند
جز یاد تو از نای من آواز نیاید
هرچند نمایند جدا بند من از بند
گر بر ستخوانبندم،چوننیمگراز ضعف
یاد تو ز هر بند من آرد شکر و قند
ما پار ز فروردین جز بند ندیدیم
وان بند بپایید به ما تا مه اسفند
گر پار زبون گشتیم از دمدمهٔ دیو
امسال بیاساییم از لطف خداوند
برخیز و به بستان گذر امروزکه بستان
از لاله و نسرین به بهشتست همانند
درکوه تو گفتی که یکی زلزله افتاد
وآنگه ز دل خاک به صحرا بپراکند
صد کان پر از گوهر و صد گنج پر از زر
صد مخزن پیروزه وصد معدن یاکند
صحرا ز گل لعل چو رامشگه پروبز
بستان ز گل سرخ چو آتشگه ریوند
بلبل چو مغان خرده اوستا کند از بر
مرغان دگر زندکنند از بر و پا زند
یک مرغ نیایشگر مهر آمد و فرورد
یک مرغ ستایشگر ارد آمد وپارند
فرورد ز مینو به جهان آمد و آورد
همراه، گل سرخ بسی فره و اورند
برگیر می لعل از آن پیش که در باغ
برلعل لب غنچه نهد صبح، شکرخند
صبح است و گلان دیده گمارند به خورشید
چون سوی بت نوشلبی، شیفتهای چند
ما نیز نیایش، بر خورشید گزاربم
خوشا که نیایش بر خورشید گزارند
آنگه که برون آید و از اوج بتابد
و آنگاه که پنهان شود اندر پس الوند
زرین شود از تافتنش سینهٔ البرز
چون غیبهٔ زر از بر خفتان و قراگند
چون خیمهٔ زربفت شود باز چو تابد
مهر از شفق مغرب بر کوه دماوند
یا چون رخ ضحاک بدانگه که فریدون
بنمود رخ خویش بدان جادوی دروند
*
*
شد کشور ایران چو یکی باغ شکفته
از ساحل جیحون همه تا ساحل اروند
مرغان سخن پارسی آغاز نهادند
از بندر شاهی همه تا بارهٔ دربند
هرمزد چنین ملک گرانمایه به ما داد
زردشت بیاراستش از حکمت و از پند
گر فر کیان باز به ما روی نماید
بیرون رود از کشور ما خواری و آفند
وز نیروی هرمزد، درآید به کف ما
آنچ از کف ما رفت به جادویی و ترفند
آباد شود بار دگر کشور دارا
و آراسته گردند و باندام و خوش آیند
آن طاق که شد ساخته بر ساحل دجله
و آن کاخ که شد سوخته در دامن سیوند
هر شهر شود کشور و هر قریه شود شهر
هر سنگ شود گوهر و هر زهر شود قند
دیگر دُر غلطان رسد از خطهٔ بحرین
دیگر زر رویان رسد از کوه سگاوند
از چهرهٔ کانها فتد آن پردهٔ اهمال
چون پردهٔ خجلت ز عذار بت دلبند
بانگ ره آهن ز چپ و راست برآید
چون نعرهٔ دیوان برون تاخته از بند
صد قافله داخل شود از رهگذر روم
صد قافله بیرون رود از رهگذر هند
بندر شود از کشتی چون بیشهٔ انبوه
هر کشتی غرنده، چو شیر نر ارغند
از علم و صناعت شود این دوره گرامی
وز مال و بضاعت شود این خطه گرامند
بار دگر افتد به سر این قوم کهن را
آن فخر کز اجداد قدیم است پس افکند
آن دیو کجا کارش پیوسته دروغست
از مرز کیان برگسلد بویه و پیوند
دوران جوانمردی و آزادی و رادی
با دید شود چون شود این ملک برومند
ورزنده شود مردم و ورزیده شود خاک
از کوه گشاید ره و بر رود نهد بند
پیشهور و صنعتگر و دهقان و کدیور
ورزشگر و جنگاور و کوشا و قوی زند
پاکیزه و رخشنده شود نفس به تعلیم
چونان که گوارنده شود آب در آوند
گردد ز نکوکاری و دانایی و پاکی
عمرکم ایرانی افزون ز صد و اند
بر کار شود مردم دانشور پرکار
نابود شود این گره لافزن رند
ور زان که نمانم من و آن روز نبینم
این چامه بماناد بدین طرفه پساوند
آن کس که دلش بستهٔ جاهست و زر و مال
از دیده خود بیند، بر خلق خداوند
چون گندهدهان کز خرد و فهم به دور است
گویدکه مگر کام همه خلق کندگند
آن کس که دلش بستهٔ فکریست چه داند
فکر دگری چون و خیال دگری چند؟
این خواندن افکار بود کار حکیمان
بقال، گزر داند و جزار جگربند
شیبانی اگر خواندی این چامه نگفتی
«زردشت گر آتش را بستاید در زند»
این شعر به آیین لبیبی است که فرمود
« گویند نخستین سخن از نامهٔ پازند»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی طبیعت، عشق و آذینهای بهار اشاره میکند. او تقویم سال را مرور میکند و با اشاره به فصلهای مختلف، بخصوص بهار و زیباییهای آن، از نعمتهای عشق و وفا سخن میگوید. شاعر عشق را بالاترین ارزش میداند و همه چیز را تحت تأثیر این عشق میبیند. او حیات و شادابی در بهار را مشبه به گلهای خوشبو و باغهای سرسبز میکند و از آرزوهایش برای آبادانی میهن و جوانمردی مردم سخن میگوید. در انتها، شاعر بر خوشی و شکوفایی ایران به عنوان سرزمین علم و هنر تأکید میکند و از اهمیت اخلاق و دانش در جامعه سخن میگوید.
هوش مصنوعی: فروردین شروع شد و بعد بهمن و اسفند آمدند. ای ماه، با این نوید، بر آتش (آذر) فایده برسان.
هوش مصنوعی: اگر بگویی ما آتش و خوشبوکننده نداریم، این لکهٔ سیاه بر چهرهٔ محبوبمان چیست؟
هوش مصنوعی: غم و اندوهی نیست اگر این خانه از همه چیز خالی باشد؛ آنچه اهمیت دارد عشق و وفا هستند که در میان افراد عاقل بهندرت یافت میشوند.
هوش مصنوعی: هر جا که تو هستی، زیبایی تو باعث میشود که آن مکان به زیباییهای چین و سمرقند شبیه باشد.
هوش مصنوعی: با اینکه در شرایط سختی به سر میبرم، احساس آزادی میکنم. حتی اگر از نظر مالی بیپول باشم، اما از زندگیام راضی و خوشحال هستم.
هوش مصنوعی: من از هر چیزی غافل شدهام جز چهره تو و از هر نوع محبت دیگری جدا شدهام جز عشق تو.
هوش مصنوعی: ای چهرهات زیباست و مانند گلی در باغ، در دل و جان من نشستهای.
هوش مصنوعی: جز یاد تو از نای من هیچ صدایی بیرون نمیآید، هرچند مرا از بند بکشند و جدا کنند.
هوش مصنوعی: اگر بر روی تکیهگاه بنشینم، مثل نی از یاد تو در هر زنجیر من شیرینی و شکر میریزد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که از فروردین تا اسفند، تنها به یک قید و بند برخورد کردهاند. و این قید و بند تا ماه اسفند همچنان بر پا باقی مانده است. به نوعی میتوان گفت که این اشاره به گذر زمان و تأثیر آن بر زندگی و احساسات شاعر دارد.
هوش مصنوعی: اگر در این سال به خاطر افکار شیطانی و وسوسههای منفی دچار نگرانی و ناراحتی شدهایم، بیایید از رحمت و لطف خداوند آرامش بگیریم.
هوش مصنوعی: برخیز و امروز به باغ برو که باغ پر از گلهای زیبایی مثل لاله و نسرین است و بهشتی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در کوه تو گفتی که یک زلزله رخ داده و سپس زمین در دل کوه به دشت پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: صد سنگ پر از جواهر و صد گنجینه پر از طلا، صد مخزن از سنگهای رنگی و صد معدن با سنگهای قیمتی.
هوش مصنوعی: دشت پر از گلهای قرمز مثل جایی برای شادی و خوشی است، و باغ پر از گلهای سرخ مانند آتشگاه ریوند به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: بلبل که مانند مغان عطر و نغمهای میسازد، به خاطر غصههایش به دیگر پرندگان حسادت میکند و از سر و پا میزند.
هوش مصنوعی: در بهار، مرغی که دعا و نیایش میکند، به باغ میآید و همچنین مرغی دیگر که ستایشگر و تحسینکننده است، در همان زمان به زمین مینشیند و پرواز میکند.
هوش مصنوعی: در آغاز جهان، فروردین از بهشت به زمین آمد و با خود زیباییهای فراوانی از جمله گلهای سرخ را آورد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه صبحی برسد که گلهای جوان به لب شکری خود بخندند، میخواهم تو شیشهای از شراب قرمز را از باغ برداری.
هوش مصنوعی: صبح است و گلها به سوی خورشید رو کردهاند، همانطور که عاشقان به سمت معشوقی با لبهای نوشین میروند.
هوش مصنوعی: ما هم دعا و نیایش خود را به خورشید تقدیم میکنیم، چه زیباست که نیایش را بر این نور درخشان نثار کنیم.
هوش مصنوعی: زمانی که از اوج خود پایین بیاید و نمایان شود، و زمانی که در پس کوه الوند پنهان گردد.
هوش مصنوعی: از تابش آفتاب، سینه کوه البرز مانند طلا درخشان میشود، بهطوری که در غیاب زر به خواب قراگند (به معنای یک نوع گلابی) تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که خیمهای بافته از زربفت باز میشود و خورشید از طرف مغرب بر کوه دماوند میتابد، زیبایی و شکوه خاصی ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: شاید مانند چهره ضحاک باشد زمانی که فریدون چهرهاش را نشان داد و به جادوی درونش اشاره کرد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که اگر انسان درخت محکمتری بسازند، میتواند به رشد و شکوفایی بیشتری دست یابد.
هوش مصنوعی: کشور ایران به مانند یک باغ پرگل و زیبا شده است، از ساحل جیحون تا ساحل اروند.
هوش مصنوعی: پرندگان سخنگوی پارسی از بندر شاهی شروع به گفتگو کردند و تا به دربند ادامه دادند.
هوش مصنوعی: خداوند چنین پادشاهی با ارزش و بزرگ را به ما عطا کرد و زرتشت آن را با حکمت و پندها زینت بخشید.
هوش مصنوعی: اگر دوباره عظمت کیانیان به ما توجه کند، خفت و ذلت از سرزمین ما بیرون خواهد رفت.
هوش مصنوعی: از قدرت الهی، آنچه که از دست ما رفته بود به وسیله هنر و ترفند به دست ما بازمیگردد.
هوش مصنوعی: کشور دوباره رونق میگیرد و زیبا و دلپسند میشود.
هوش مصنوعی: آن طاقی که بر کنار رود دجله بنا شده بود، و آن کاخی که در دامن سیوند ویران شده است، نشاندهندهٔ زوال و نابودی زیباییها و عظمتهای گذشته است.
هوش مصنوعی: در این جهان، همه چیز میتواند به شکلی تغییر کند و بهبود یابد. هر مکان کوچکی میتواند به یک منطقه بزرگتر تبدیل شود و هر چیز بیارزش میتواند به چیزی ارزشمند بدل شود. حتی آنچه تلخ و unpleasant به نظر میرسد، میتواند به چیزی شیرین و خوشایند تبدیل شود.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوان درخشش و زیبایی الماسها را از سرزمین بحرین یا طلا را از کوههای سگاوند انتظار داشت.
هوش مصنوعی: وقتی که پردهٔ بیتفاوتی از چهرهٔ محبوبان برداشته شود، مانند پردهٔ شرم که از چهرهٔ معشوق برمیافتد.
هوش مصنوعی: صدای آهنگری از راست و چپ بلند میشود، مانند فریاد دیوانی که از بند رها شده و به بیرون میآید.
هوش مصنوعی: صد کاروان از مسیر روم وارد میشوند و صد کاروان از مسیر هند خارج میشوند.
هوش مصنوعی: کشتی در بندر به مانند جنگل پر درخت است و هر کشتی مانند شیری نر با صدای رعدآسا خود وارد آن میشود.
هوش مصنوعی: این دوران به خاطر علم و هنر ارزشمند است و این سرزمین به خاطر ثروت و داراییاش گرامی و با ارزش میشود.
هوش مصنوعی: یک بار دیگر این قوم کهن به آن افتخار و ارجمندی دست مییابند که از نیاکان قدیمی آنها به ارث رسیده است.
هوش مصنوعی: آن موجود شیطانی که همیشه دروغ میگوید، به مرز سرزمین کیان ارتباطی ندارد و از آنجا رانده شده است.
هوش مصنوعی: در زمان جوانمردی و آزادی، اگر این سرزمین پیشرفت کند، همه چیز خوب خواهد شد و زندگی بهتری خواهیم داشت.
هوش مصنوعی: اگر مردم قوی و توانمند شوند و زمین نیز پرجنبوجوش گردد، از دل کوهها راهی باز میشود و بر روی رودخانهها بندهایی نصب میشود.
هوش مصنوعی: صنعتگران، کشاورزان، ورزشکاران، افراد مبارز و کسانی که تلاش میکنند و قدرت دارند، همه در حال فعالیت و زندگیاند.
هوش مصنوعی: نفس انسان با یادگیری و آموزش، پاک و روشن میشود، مثل اینکه آب در ظرف خود گوارا و لذتبخش میگردد.
هوش مصنوعی: به خاطر نیکیها، دانایی و پاکی، عمر من به مدت عمر ایرانیها، بیشتر از صد سال خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر مردم دانا و کوشا وارد عمل شوند، آنوقت افراد فریبکار و بیعمل به راحتی از بین خواهند رفت.
هوش مصنوعی: اگر من در آن روز نباشم و آن را نبینم، این شعر با این زیبایی به یادگار خواهد ماند.
هوش مصنوعی: کسی که به مقام و ثروت دنیوی دل بسته است و به آنها اهمیت میدهد، در واقع چشمش بر حقیقت و ارزشهای واقعی مردم بسته است.
هوش مصنوعی: کسانی که از عقل و فهم به دورند، ممکن است بگویند که باید به خواستههای تمام مردم پاسخ دهند و همه چیز را به هم بریزند.
هوش مصنوعی: کسی که ذهنش مشغول یک فکر خاص است، چگونه میتواند درک کند که دیگران به چه چیزی فکر میکنند یا چه خیالهایی دارند؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حکیمان و عالمان با مشاهده و درک جزئیات زندگی مردم و شغلهای مختلف مانند بقال و جزار، میتوانند به افکار و احساسات آنها پی ببرند.
هوش مصنوعی: اگر شیبانی این شعر را خوانده بود، هرگز نمیگفت که زردشت در زند (کتاب زردشتی) آتش را ستایش کرده است.
هوش مصنوعی: در این بیت به سنتی اشاره شده که در آن گفته شده که اولین کلام از نوشتهای به نام «پازند» آغاز میشود. به عبارتی، این جمله اشاره به اهمیت و آغاز نهفته در اولین کلمات یک متن دارد و به نوعی بر تأثیر کلام و نوشتهها تأکید میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه جز از شعر و غزل هیچ نخوانی
هرگز نکنی سیر دل از تُنبُل و ترفند
زیبا بود ار مرو بنازد به کسایی
چونانکه جهان جمله به استاد سمرقند
گویند نخستین سخن از نامه پازند
آنست که با مردم بد اصل مپیوند
اَلمِنهٔ لله که به اقبال خداوند
شادند چه بیگانه و چه خویش و چه پیوند
المِنهٔ لله که مرا زهرهٔ آن است
کایم گه و بیگاه بهنزدیک خداوند
المنهٔ لِلّه که هم آخر بِبَر آمد
[...]
از قصه دوشینه من تا که خداوند
آگاه شود میبسرایم سخنی چند
دوشینه مرا انده آن نامده فرزند
بربست به صد بند و فرو داشت به صد بند
تا صبح به من خیل خیالات فرستاد
[...]
لطف ملک العرش به من سایه برافکند
تا بر دل گم بوده مرا کرد خداوند
دل گفت له الحمد که بگذشتم از آن خوف
جان گفت له الفضل که وارستم ازین بند
چون کار دلم ساخته شد ساختم از خود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.