الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱: خواهی که بیابد دل تو ملک ابد
شمارهٔ ۲: پیوسته چو باشی تو به بازی مشغول
شمارهٔ ۳: از عمر عزیز خود دریغا که بسی
شمارهٔ ۴: گیرم که دل از بدی نمی پالایی
شمارهٔ ۵: بستردنی است هر چه بنگاشته ام
شمارهٔ ۶: هر لحظه دلم در طلب دلداری
شمارهٔ ۷: یکچند دویدیم نه بر راه صواب
شمارهٔ ۸: در عمر درنگ نیست ممکن، بشتاب
شمارهٔ ۹: چون رفت رقیب عمر دریاب ای دل
شمارهٔ ۱۰: دردا که به هرزه زندگانی بگذشت
شمارهٔ ۱۱: ماهی امید عمرم از شست برفت
شمارهٔ ۱۲: جان گر به تن آباد بود هیچ بود
شمارهٔ ۱۳: در دیده زسودای تو دودی دارم
شمارهٔ ۱۴: قومی شده تا زنده به اسرار جهان
شمارهٔ ۱۵: عمری که به یاد این و آن می گذرد
شمارهٔ ۱۶: بی قدر دلا چو خاک کو خواهی شد
شمارهٔ ۱۷: چون جمله خطا کنی صوابت چه بود
شمارهٔ ۱۸: شد عمر خراب زار رو برنامد
شمارهٔ ۱۹: گر می خواهی که روز و شب گردی شاه
شمارهٔ ۲۰: بر اهل هنر کار پریشان بهتر
شمارهٔ ۲۱: ای دل تو اگر به گوشه ای بنشینی
شمارهٔ ۲۲: خود را تو اگر عشوه دمادم ندهی
شمارهٔ ۲۳: یا رب چه خوش است بر جهان خندیدن
شمارهٔ ۲۴: از بند خود ار دلم رهایی یابد
شمارهٔ ۲۵: آدم که همی زد دم بی درمانی
شمارهٔ ۲۶: با دست تهی پرهوسان را چه دهند
شمارهٔ ۲۷: از دست اجل جان نبرد زاینده
شمارهٔ ۲۸: آنها که جهان به کام دل داشته اند
شمارهٔ ۲۹: از آخر عمر اگر کسی یاد کند
شمارهٔ ۳۰: از دست اجل هیچ قدح نوش مکن
شمارهٔ ۳۱: قیصر که زمین به پای حشمت فرسود
شمارهٔ ۳۲: بر سبزه چو چشم ابر نوروز گریست
شمارهٔ ۳۳: با یار اگر آرمیده باشی همه عمر
شمارهٔ ۳۴: امروز زخیل دل چو بیرون باشی
شمارهٔ ۳۵: تا از دم خواجگی و میری نرهی
شمارهٔ ۳۶: تا ظن نبری که کاردان خواهی بود
شمارهٔ ۳۷: مهمان جهان یکشبه بنمای که بود
شمارهٔ ۳۸: محراب چمن را زگل آمد قندیل
شمارهٔ ۳۹: اسباب فلک چو مهره بشمرد به خاک
شمارهٔ ۴۰: پروانگکی به پیش شمعی بپرید
شمارهٔ ۴۱: چون از پی دلبر دل شوریده برفت
شمارهٔ ۴۲: بی روی تو گرچه رهگذر جای گل است
شمارهٔ ۴۳: انعام تو عام است و دلم بی بهر است
شمارهٔ ۴۴: چون معترفم بدانچ سرمستی هست
شمارهٔ ۴۵: بیچاره دل شکسته چون بستهٔ تست
شمارهٔ ۴۶: دلدار چو دید خسته و غمگینم
شمارهٔ ۴۷: از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت
شمارهٔ ۴۸: هر جا که سری است پر زسودای شماست
شمارهٔ ۴۹: گر جور کنی از تو فغان نتوان کرد
شمارهٔ ۵۰: زین گونه که طبع سرکش دلبر ماست
شمارهٔ ۵۱: چندانک منم هزار چندان غم تست
شمارهٔ ۵۲: بی آنک شود زما گناهی پیدا
شمارهٔ ۵۳: تا کی سخن حال مشوّش گویم
شمارهٔ ۵۴: تا یوسف دل را نکنی از بن چاه
شمارهٔ ۵۵: تو چیز طلب کت بستاند زهمه
شمارهٔ ۵۶: دل بر طرب و عیش نهادن بهتر
شمارهٔ ۵۷: هر چند که عقل داری و دیده و هوش
شمارهٔ ۵۸: آن کس که گل وجود آدم بکند
شمارهٔ ۵۹: گر بر سر بحر علم بینا گردی
شمارهٔ ۶۰: نقش تو دَرون دیده بنگاشته به
شمارهٔ ۶۱: خیزیم و ره قافلهٔ غم بزنیم
شمارهٔ ۶۲: خواهی که رسی به کام برگیر دو گام
شمارهٔ ۶۳: در پای غمش چو سر بیندازی هان
شمارهٔ ۶۴: تا حد طلبی به وصل بی حد نرسی
شمارهٔ ۶۵: «اوحد» تو به جای غصّه ای صد می کش
شمارهٔ ۶۶: در دست زمانه سخت مظلومم من
شمارهٔ ۶۷: «اوحد» در دل می زنی آخر دل کو
شمارهٔ ۶۸: برخود در کام و آرزو در بستم
شمارهٔ ۶۹: «اوحد» تو به هر خیال مغرور مشو
شمارهٔ ۷۰: «اوحد» تو به هر حادثه از جای مرو
شمارهٔ ۷۱: آنها که زاسرار الهی مستند
شمارهٔ ۷۲: از شمع یقین «اوحد» از آن بی نوری
شمارهٔ ۷۳: «اوحد» تو حدیث عشق گفتی بسیار
شمارهٔ ۷۴: در مصطبهٔ عشق زبدنامی چند