اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
»
شمارهٔ ۲
پیوسته چو باشی تو به بازی مشغول
هرگز بر حق نباشدت هیچ قبول
انگار که امروز قیامت برخاست
گویند چه کرده ای، چه گویی تو فضول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز منم خسته ازین بحر فضول
سیر آمده یکبارگی از جان ملول
کردند ز کار هر دو کونم معزول
خود را بدروغ چند دارم مشغول
گر حکمت محض خواهی و علم اصول
از لوح دلت بشوی این نقش فضول
گر بی تکرار علم حاصل نشود
پس عَلمنی چراست در شأن رسول
جانی دارم لجوج و سرمست و فضول
وانگه یاری لطیف و بیصبر و ملول
از من سوی یار من رسولست خدای
وز یار بسوی من خدایست رسول
اهلی در نظم و گوهر طبع فضول
از مهر علی دارد و از حب رسول
از موم امید شمعها ساخته است
امید که روشن شود از برق قبول
ای کوی تو قبلهگاه ارباب قبول
بیسجدهٔ تو طاعت ما نا مقبول
محراب بلند کعبهٔ ابرویت
کز دور مرا به سجده دارد مشغول
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.