گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

عمری که به یاد این و آن می‌گذرد

گویی باد است در خزان می‌گذرد

برمی‌گذری تو از جهان چون شب و روز

می‌پنداری که این جهان می‌گذرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode