گنجور

 
اوحدالدین کرمانی

شماره ۱: درویش چو صابری است کامش بادا

شماره ۲: هجرانت بدان صفت [که] بگداخت مرا

شماره ۳: آن کس که بنا نهاد این ایوان را

شماره ۴: عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت

شماره ۵: آن را که زبان و سینه یکتاست کجاست

شماره ۶: چون تیر اجل رسد سپرها هیچ است

شماره ۷: ذاتم ز ورای حرف و بیرون ز حد است

شماره ۸: ای آمده به وعده بازآمده راست

شماره ۹: عشقت صنما مجاور دیده ماست

شماره ۱۰: زین گونه که حال ناپسندیده ماست

شماره ۱۱: ابواب ملاقات اگر مسدود است

شماره ۱۲: از حال مرید شیخ اگر بی خبر است

شماره ۱۳: دوش از سر پای یار با من بنشست

شماره ۱۴: عشق تو به عالم دل آمد سرمست

شماره ۱۵: شوریده دلانیم نه هشیار و نه مست

شماره ۱۶: دل را خطری نیست سخن در جان است

شماره ۱۷: [چندین مخور افسوس] که نتوان دانست

شماره ۱۸: امروز که یار من مرا مهمان است

شماره ۱۹: دانم که بتم چو لؤلؤی مکنون است

شماره ۲۰: سرمایه ما از همه عالم دلکی است

شماره ۲۱: افسوس که دیده نکوبینت نیست

شماره ۲۲: در مدرسه ها مایه گفتارم نیست

شماره ۲۳: در عالم دون دل کسی یافته نیست

شماره ۲۴: آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت

شماره ۲۵: افسوس که اطراف رخت خا[ر] گرفت

شماره ۲۶: آوازه آواز تو در خلق گرفت

شماره ۲۷: عیسی به فلک رسید خر خشم گرفت

شماره ۲۸: یار آمد و گفت خسته می دار دلت

شماره ۲۹: ای روی تو از لطافت آیینه روح

شماره ۳۰: نه مهر تو در دل حزین می گنجد

شماره ۳۱: از صدق دل مرده جهان بین گردد

شماره ۳۲: لعلش که دو صد گنج نهانی دارد

شماره ۳۳: بر برگ گلت مورچه ره خواهد کرد

شماره ۳۴: در خاک نگه کند چو با ما نگرد

شماره ۳۵: یاد تو کنم زچشم من خون بچکد

شماره ۳۶: خطها که خدت را به مصاف آمده اند

شماره ۳۷: خطی که بر آن عارض چون مه کردند

شماره ۳۸: هم آه من سوخته کاری بکند

شماره ۳۹: از عشق تو جان من جنون می بیند

شماره ۴۰: دل چون دل من غمزده نتواند بود

شماره ۴۱: عاشق چه کند چو دل به دستش نبود

شماره ۴۲: مهر تو چو مهر از نگینم نرود

شماره ۴۳: گر عکس رخت زدیده بگسسته شود

شماره ۴۴: کامل صفتی راه فنا می پیمود

شماره ۴۵: روی تو که مه را زخود افزون ننهد

شماره ۴۶: من بنده آنم که دلی برباید

شماره ۴۷: از رنگ رخش گل به فغان می آید

شماره ۴۸: گلبرگ ز روی چو مهت شاید چید

شماره ۴۹: آن شاه که او ملک تواند بخشید

شماره ۵۰: بگذار که تا زلف تو گیرم یک بار

شماره ۵۱: زنهار در آن دو چشم مخمور نگر

شماره ۵۲: گر بنگ خوری ای به رخ خوبان، خور

شماره ۵۳: از خوان زمانه نیم نانی کم گیر

شماره ۵۴: با دل گفتم صحبت شاهی کم گیر

شماره ۵۵: آنها که ندانند حقیقت زمجاز

شماره ۵۶: در عشق توام هر نفس اندوه تو بس

شماره ۵۷: دارم زتو اشتیاق چندانک مپرس

شماره ۵۸: خود را به هوس مدار در پای دریغ

شماره ۵۹: گر فخر به من نمی رسد عار اینک

شماره ۶۰: از دوست به هر رهگذری می پرسم

شماره ۶۱: در عشق تو دل رفت و زجان می ترسم

شماره ۶۲: من عشق تو را به صد ملامت بکشم

شماره ۶۳: تا ظن نبری که من کمت می‌بینم

شماره ۶۴: تا ظن نبری که من دوی می بینم

شماره ۶۵: گر بنوازی بنده مقبول توم

شماره ۶۶: نه ما به سر رشته شدن بتوانیم

شماره ۶۷: در می نگرم زنیک و بد هیچ نیم

شماره ۶۸: بر سینه زنان از هوس و جامه دران

شماره ۶۹: سهل است مرا بر سر خنجر بودن

شماره ۷۰: ای دل به در دوست تولا می کن

شماره ۷۱: ای وصل تو مایه تن آسانی من

شماره ۷۲: دل مغز حقیقت است و تن پوست، ببین

شماره ۷۳: ای زندگی من و توانم همه تو

شماره ۷۴: هر چند که در خورد توام می دانی

شماره ۷۵: با دل گفتم چو از مطر شاد نیی

شماره ۷۶: در بندگیت عار بود آزادی

شماره ۷۷: نقاش رخت اگر نه یزدان بودی

شماره ۷۸: آنی که سهیلی به یمن می بخشی

شماره ۷۹: گر یک نفس از نیستی آگاه شوی

شماره ۸۰: بس کز تو دوم در به در و کوی به کوی

شماره ۸۱: مجروحان را دوا و مرهم تو دهی

شماره ۸۲: انصاف بده «اوحد» اگر مرد رهی

شماره ۸۳: دل گرچه نه پیداست نهانش نه تویی