همیرضا در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۴۳ در پاسخ به آریا دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۶ - خطاب زمین بوس:
با سپاس، تصحیح شد.
همیرضا در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۴۲ در پاسخ به آریا دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۷:
وزن ثبت شده صحیح است. اگر احیاناً متن را انتخاب میکنید و از طریق گزینهٔ «وزن» و با پایگاه «سرود» وزن را بررسی میکنید مصرعهای دیگر شعر را هم بررسی کنید. بعضاً وزنیابی ماشینی درست عمل نمیکند.
سیامک کرمی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵ - ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند:
درود بر شما تمام شخصیت های مذهبی محترم هستند
هر برداشتی که از خواندن این اشعار عایدمان می شود درست است اگر فکر کنیم منظور حضرت علی بوده بخوانیم لذتشو ببر یم اگر برداشتمان مراد پیر مذکور در شعراست باز هم بخوانیم و لذتشو ببریم. سپاس فراوان
ho۳ein۰۲۱ در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۴۳:
دردی از هجر تو دیدم، که ندیدم هرگز
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰:
سلام به جناب nabavar
ببخشید ولی واقعا بانظر شما در مورد شاعر بزرگ ،مولانا موافق نیستم .
دنیا هپروت !...خشکی افکار !... .
این نظرات سزاوار این شاعر بزرگ نیست
در ضمن هیچ کس در مورد افکار حقیقی ایشان آگاهی ندارد و هر کس با وسعت عقل و جایگاهی که دارد میتواند از افکار ایشان آگاهی یابد .
از نظر من این شاعر بزرگ است چون هم به گفته شما زبان فارسی را زنده نگاه داشتند ،هم اشعار لطیف و زیبایی دارند و هم اینکه یقینا و حتما به جایگاهی بالا و والا دست یافتند که سروده هایی اینچنین زیبا سروده اند .در میان تمامی شعرا هر شاعری به زیبایی شعری سرود ؛ هر کدام از شاعران به نوعی اشعارشان زیبا هست ولی مقایسه کردن مولانا با دیگر شعرا امکان ندارد !نمیخوام مولانا را از دیگر شعرا برتر بدانم ولی هر شاعری بالاخره مرتبه ای دارد ؛ برای همین مرتبه ها هست که فردوسی وحافظ و مولانا و سعدی و عطار و خیام و ...اشعار شان چیز دیگری ست تا دیگر شعرا . امیدوارم که این نظر مرا بفال بد نگیرید و فکر نکنید که دیگر شعرا را نسبت به این چند نفر پایین دانسته ام .اما اگر خوب نگاه کنید فضای شعری مولانا تفاوتی بسیار بیشتر دارد با دیگر شاعران و بین مقایسه های بقیه شاعران بالاخره نجات استر زیاد هست و البته فردوسی هم چیز دیگری ست و تکرار نشانی در ادبیات و اشعار ایرانمن و اصلا مقایسه کردن ایشان با سعدی و حافظ و مولانا امکان ندارد ؛فضای شعری ایشان با دیگر شاعران خیلی متفاوت است
مولانا از دنیایی دیگر نگاه میکرده و این دنیا هپروت نیست .
امیدوارم نظرات مرا به گستاخی و بی ادبی نگاه نکنید .
همچنین باید بگویم که اشعار مولانا ورای نصیحت و عرفان و عشق است ... .جز این بود نظرات هر کس نسبت به مفهوم اشعارشان انقدر متمایز نبود ،برخی از اشعار شان حتی غیر قابل درک است برای آدمی و این آدمی برای جستجوی حقیقت پشت این اشعار نباید تنها به مطالعه تکیه زند ؛اگر درک آدمی از شعری درست بود حقیقتا راه رسیدن به خدا نیز برایش فراهم هست . مولانا هر کدام از دو کتاب شعرشان ،شمس و مثنوی ،هر کدام از این دو سرشار از اشعاری ست که آنچنان آسان حقیقت عالم و عالم را نمایان ساخته که به سختی فهم میگردد ؛ آن جستجوی آدمی برای یافتن خدا ... .
مقایسه ها مرا به فال بد نگیرید و امیدوارم نظرات مرا تنها نظری بدانید بدون هیچ گونه مقایسه و برتری دادن شاعری به شاعری دیگر یا فکر نکنید که میگویم راه یافتن درک اشعار مولانا همچون راه رسیدن به خداست .
دیوان شمس مولانا متفاوت با مثنوی ست که همه این تفاوت به خاطر دیدار با شمس بود و راه رسیدن به خدا ...شمس تبریزی مثال آدمی بود که از دنیایی بیرون این دنیا پای بر زمین گذاشت و در چشمان مولانا نوری نهاد
مثنوی اما عشق نامه است .چیزی در مولانا بود که بر او آتش میانداخت؛مثنوی یک قرآن پارسی ست ؛قرآن کریم اما منظور من نیست که عربی ست ؛قرآن کریم قرآنی نیست که تقوا و ...را به آدمی نمایان سازد ،تقوا اکثر مومنین ابتدا به نماز ختم میشود و سپس به بهشت و جهنم و چون به بهشت و جهنم ختم میشود ترس هم معنا میدهد پس ترس یکی از عواملی ست که آدمی به تقوا را جهت میدهد ؛اما منظور من نیست که تقوا همین ها هست ،نه !ابدا .اما اگر هر کس ایمان ش به خدا واقعی بود تنها برای بهشت و جهنم نماز به جا نمیآورد و او تنها برای خدا نماز میکرد و کردار و عمل نیک داشت ؛امیدوارم حرف ها بنده را کسی به خود نگیرد و توهین قلمدادنکند.قرآن کتابی ست آسمانی ،پر از حرفه شیرین ،قصه های زیبا ،سخنان زیبا ؛ منظور بنده از گفتن این حرف که مثنوی قرآن فارسی ست این است که مولانا با شعر های فارسی قصه هایی و پندهای و سخنانی بسیار زیبا گفته که الگویی در زندگی آدمی را حلقه حلقه شرح داده است.مثنوی نشان میدهد که مولانا پیش از شمس هم درون سینه اش آتشی شعله ور بوده و شمس این آتش را در گلستان وجود مولانا به درختی تبدیل نمود که آدمی با خواندن اشعارش ذرات وجودش پر از شور و وجد و هیجان گشته و گویی سراپا او در وا میسوزد و این هیجان غیر قابل کنترل هست و این شمس بود که این آتش را در قلب مولانا قابل کنترل کرد و چون باغ پر از گل درون مولانا را عطر آگین کرد .جای دارد بگویم که سعدی و مولانا هم همین گونه است و من که هیچ هستم در این دنیا نمیتوانم بگویم این بهتر از او هست یا آن بهتر از این ؛ولی همان طور که فردوسی در مکانی دیگر است نسبت به شاعران دیگر ،مولانا هم در جایگاه دیگری ست نسبت به شاعران دیگر ،حافظ از عرفان و عشق آدمی را به شور میآرد،سعدی از عشق فراوان ما را به شور میآرد ،فردوسی در عشق و تاریخ و حماسه و افسانه و دین و عرفان آدمی را متحیر میکند ...و شاعری با قلم خویش به گونه ای آدمی را از جهتی به شور میآرد
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۳ در پاسخ به هانی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰:
سلام در پاسخ به دوست عزیز هانی
اگر دقت کنید در معنی اشکال میشود اگر ویرگول را بذاریم یعنی همین که شما نوشتید :
"من به خلاف رای تو گر نفسی زنم ،زنم "
ولی اگر ویرگول را برداریم : "من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم "
در این صورت اینگونه معنا میشود :
من بر خلاف نظر و عقیده تو اگر نفسی بکشم میکشم
بسیاری از افعال هستن که در گذشته کاربرد دیگری و متفاوتی با افعال امروزی دارند یعنی کاربرد کهن شان با کاربرد جدیدشان فرق دارد ،یا برخی از افعال هم هستند که در انواع ماضی و مضارع شان کاربرد اضافه و کهن داشته اند ولی دیگر در آن کاربد قدیم به کار نمیروند .
Ouchen در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۳:
💜 غزلی بسیار زیبا، پر از معناهای عرفانی و سرتاسر پند و نکته برای مخاطب. #مولانا در این غزل تنها راه سعادت و رستگاری بشر را که همانا فارغ شدن از امیال پست این جهانی و قدم گذاشتن در راه شناخت پروردگار است را به روشنی تشریح میکند و به مخاطب یادآور میشود که اگر از قفس تنگ تن رها شود(منظور همان رهایی از بند امیالی ست که انسان به مرور در زندگی به واسطه ی رشد جسمی و ذهنی میآموزد و آرام آرام او را از سرچشمه ی پاک هستی دور میکند، چرا که انسان در بدو تولد خالی از امیال است و فقط غرایز پاک بشری را داراست و باقی فقط عشقی ست که از آن سرچشمه همراه خود دارد) آنگاه پرده هایی که بین او و معشوق فاصله انداخته است کنار میرود و چشم جان به عوالم روحی و معنوی باز میشود. یادآوری این نکته ضروری ست که روح انسان تکه ای جدا شده از روح پاک الهی ست که در چرخه ی عوالم گوناگون (که این جهان هم یکی از آنهاست) قرار گرفته تا با سیر در این عوالم و درک آنها و تربیت خویش،پس از پالوده شدن و گسترده تر شدن به سبب پالایش، دوباره به سرچشمه ی پاک خود متصل شود، چرا که هم آن سرچشمه نیز همیشه باید در زایش و فزونی باشد.و شکی نیست که اگر در این فرصت زندگی ،انسان نتواند به این مهم دست یازد، آنگاه دوباره و دوباره در جایی دیگر و به شکلی دیگر گرفتار قفس تنگ زندگی خواهد شد تا سرانجام به روشی، روح این قفس را بشکند و راهش به آسمان را پیدا کند و این معنی را همه ی بزرگان عرفان به روشنی شرح داده اند. اما حضرت #مولانا در این غزل شرح این نکته را میدهد که پس از آنکه انسان راه را یافت چه خواهد شد؟ دنیایی که او از این حالت توصیف میکند آنچنان نغز و پاک است که گمان نمیکنم حتی گرفتار شدگان در دام دین فروشان هم اگر موفق به کشف معنی اش شوند دیگر میلی به بهشت و جوی عسل و حوری داشته باشند،چرا که اگر هدف همنشین شدن با یار باشد، اگر چه در دوزخ هم در کنار او باشی دیگر توفیری با بهشت نخواهد داشت. نادانی ست اگر کسی به گنج زر برسد و با مشتی از آن قانع شود!
میلاد فارسیش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۵۶ در پاسخ به خمید علیزاده دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴:
ممنون. پس بیت آخر چرا اسم حافظ بکار برده شده ؟
میلاد فارسیش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴:
🙏🙏
میلاد فارسیش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۵۰ در پاسخ به سیدعلی ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
پیج اینستای من :
Miladfarsish1
میلاد فارسیش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۴۸ در پاسخ به سیدعلی ساقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
لذت بردم از تفسیر کاربر "سید علی ساقی"
کامل و هنرمندانه تفسیر کردند. کاش راهی بود که ایشان را پیدا کنم. پیج دارید شما ؟
میلاد فارسیش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
لذت بردم از تفسیر کاربر "سید علی ساقی"
کامل و هنرمندانه تفسیر کردند. کاش راهی بود که ایشان را پیدا کنم.
کوروش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۴ - گفتن خلیل مر جبرئیل را علیهماالسلام چون پرسیدش کی الک حاجة خلیل جوابش داد کی اما الیک فلا:
کسی میتونه ابیات پایانی رو تفسیر کنه ؟
آسایش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:
۱-بنی آدم اعضای **یکدیگرند** (یک پیکرند؟) که در آفرینش زیک گوهرند ۲-چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار ۳-تو کز محنت **دیگران** بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی!
در این نوشته به اینکه چه از نظر مفهومی و چه از نظر ساختار شعری چرا یک پیکرند در اساس اشتباه است و چرا یکدیگر درست می پردازم.
اینجا دو واژه " اعضای یکدیگر" به مفهوم "others" و یا "عضو های مرتبط جدا از خود شخص" مفهوم می یابد (Related Members) و نه اجزاء یک بدن (Related Parts) برای درک بهتر باید به کل ۳ بیت و نه فقط بیت اول و دوم نظر کرد - و به این نتیجه رسید که اصلا استفادها از واژه پیکر نه تنها جانشین خوبی نیست بلکه اشتباه است.
شیخ اجل در بیت اول می فرماید: انسانها - فرزندان آدم هستند (فرزندان عضو خانواده هستند نه جزء خانواده) و به این طریق از گوهری مشترک. بیت دوم که موجب بدفهمی برخی شده ناشی از ترجمه اشتباه و یا استفاده اشتباه کنونی فارسی از ترکیب "اعضای بدن" بجای "اجزاء بدن" است. ترجمه عربی که قاعدتا ما باید این ترکیب را (بدلیل عربی بودن) از آن آموخته باشیم ترجمه "Body Part" "اجزاء الجسم" است نه "اعضای جسم" . اگر منظور شیخ اجل "پیکر" بود: بیت اینگونه می بایست سروده میشد: "بنی آدم اجزاء یک پیکرند!!!" و در ادامه می فرمود "چو جزیی بدرد آورد روزگار ..." ولی او چنین نگفته - چون این که اصلا مفهوم ندارد. چرا؟ چون اجازء بدن از نظر فیزیکی و عملی (function) متفاوتند و اصلا تشبیه دو انسان یکی به دست و دیگری په چشم و یا روده نامفوهم است. از طرف دیگر مگر وقتی انسان دستش درد می کند -- بقیه اجزاء بدنش هم دردشان می گیرد؟ اصلا چه لزومی دارد که سعدی بگوید دست و یا قلب از یک گوهرند؟ مگر در هم گوهر بودن اجزاء بدن انسان سوالی بوده است؟ ولی برخی انسانها هستند که فکر می کنند تافته جدا بافته هستند و خود را جدا از بقیه می پندارند و یاداوری سعدی که ما از یک گوهریم.. پس استفاده از"یک پیکر" بجای "یک دیگر" وقتی از نظر فارسی درست بود که لااقل در بقیه شعر نیز از "اجزاء" بجای "اعضا" استفاده میشد. هرچند از نظر مفهومی باز مشکل پیدا میکرد.
لب کلام شعر این است که آدمیان با اینکه عضو ها (و نه جزء هایی) هستند در جهان هستی و بنابراین --جدا از هم -- (فرق بین عضو و جزء پس لزوما این است که در یک پیکر **نیستند** )برای رسیدن به گوهر مشترک انسانیت باید محنت "دیگران" را حس کنند تا در آنچه او شایسته "آدم" بودن می نامد بگنجد.
پس در بیت اول فرمود "اعضای یکدیگرند" منظور ارتباط احساسی انسانی(Empathy ) است که اگر برقرار شود در بیت پایانی و در صورت درک " تو کز محنت دیگران"مکمل ان "اعضای یکدیگر" بیت اول میشود تا انسان انسان شود. پس اگر بجای "یکدیگر" "یک پیکر" قرار داشت جدا از مشکلاتی که یاد شد - بیت پایانی هم سر درگم میشود, چه معلوم نمی شد "تو کز محنت دیگران بی غمی" ارتباطش با چه "دیگری" در شعر است؟
nabavar در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۳۸ در پاسخ به متین دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:
گرامی متین !
با شما موافقم: هرجا که هستم حاضری به نظر مناسب تر می آید.
هر جا که هستی حاضری را میتوان گفت: هر جایی حاضری یا همه جا هستی، پس یا هستی زیادی ست یا حاضری.
هرجا که هستم حاضری به مانای آنست که همه جا با منی گرچه دور باشی.
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:
با سلام به تمامی دوستان
در مورد بیت دوم ،هر جا که هستی حاضری درست است
۱/اگر دقت کنید وزن و آهنگ کلام در شعر دچار اشکال میشود اگر' هستی 'را به 'هستم' تغییر دهیم
۲/در معنای شعر تغییراتی ایجاد میکند که از زیبایی شعر میکاهد.
۳/معنا کردن یک شعر تنها محدود به معنا واژه نیست چراکه هیچ واژه ای نمیتواند بیان واقعی و حقیقی را بر همه آدمان نمایان سازد ، تنها عده ای هستند که با سروده ها و متن ها خود ،آدمی را مدهوش سروده یا متن شان میکنند و این افراد توانایی بسیاری دارند و برهی شان چون مولانا جایگاهی بالاتر از آدمی دارند و هر کس که استعداد بسیاری دارد در کارش خلاقیت بیشتری به کار میبرد و آنکس که جایگاهی بالاتر از آدمی دارد سخن هایش که یا از عقل یا از دل در آید زیباتر و دلنشین تر هست و البته که درک آن سخت تر .همچنین معنا کردن یک واژه همیشه در سروده ای درست نخواهد بود گاه یک واژه در هیچ کدام از معانی خود به کار نمیرود. اینجا هم همین طور است:
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری شب خانه روشن میشود چون یاد نامت میکنم :
هستی برای تاکید وجود معشوق و یار در تمامی لحظات هست و نه در معنی بودن هست و نه در معنای وجود و این تاکید در معنی اینگونه معنی میشود :تو حاضر هستی در هر مکانی که چشمانم میبیند آنرا ،تو از دور بر ما عاشقانت ناظر هستی (یعنی تو در کنار ما نیستی شاید ،ولی چشمان ما باز هم تو را میبیند و تاکید میمند که چه یار باشد و چه نباشد ،باز هم یار در کنار عاشقان هست ) شب های تیره و تار (روزهای غمگین )خانه (دل های غمین )روشن- (پر از عشق و امید و زیبایی و نور )-میشود هنگامی که یادت میاید
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۱۵ در پاسخ به جلال دامن افشان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۶:
سلام نسبت به تمامی دوستان .
درپاسخ به جلال دامن افشان ؛فکر کنم اشتباه میکنید ،چراکه استاد همایون شجریان و محمد معتمدی به درستی خواندند .اشتباهی در خوانش اساتید نیست !
هیوا در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴:
درود.
مصراع دوم بیت دهم به چه شکل معنا میشه ؟
هیوا در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۲ در پاسخ به nabavar دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۶:
بسیار ممنون
سیمرغ در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱: