گنجور

 
عطار

ای همه راحت روان، سرو روان کیستی

ملک تو شد جهان جان، جان و جهان کیستی

اینْت جمال دلبری مثل تو کس ندیده‌ام

هیچ ندانم ای پسر تا تو از آن کیستی

از لب همچو شکّرت پر گهر است عالمی

ای گهرِ شریفِ جان گوهرِ کان کیستی

بی تو چو جان و دل توی سیر شدم ز جان و دل

ای دل و جان من بگو تا دل و جان کیستی

ای زده راه بر دلم نرگس نیم مست تو

رهزن دل شدی مرا روحِ روان کیستی

عطار از هوای خود سود و زیان ز دست داد

از پی وصل و هجر خود سود و زیان کیستی

 
 
 
ربات تلگرامی عود
خاقانی

لاله رخا سمن برا سرو روان کیستی

سنگ‌دلا، ستم‌گرا، آفت جان کیستی

تیر قدی کمان کشی زهره رخی و مهوشی

جانت فدا که بس خوشی جان و جهان کیستی

از گل سرخ رسته‌ای نرگس دسته بسته‌ای

[...]

عراقی

ای به تو زنده جسم و جان، مونس جان کیستی؟

شیفتهٔ تو انس و جان، انس روان کیستی؟

مهر ز من گسسته‌ای، با دگری نشسته‌ای

رنج ز من شکسته‌ای، راحت جان کیستی؟

چون ز من جدا نه‌ای، چیست که آشنا نه‌ای؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه